در حال بارگذاری ...
...

کارنامه هنری دکتر علی رفیعی

علی رفیعی سال‌ها در پرورش و جهت‌دهی به برخی از بازیگران کوشا بوده است و امروز نسلی از بازیگران آثار او، به شکل مستقل در گروه‌های تجربه‌گرا فعالیت‌های خود را ادامه می‌دهند. فعالیت‌هایی بر پایه نوگرایی و تا حدودی هم‌ردیف با آخرین تحولا‌ت موجود در دنیا که دلا‌لت بر نوگرایی مدام اندیشه علی رفیعی می‌دهد.

رضا آشفته:

سرانجام طلسم نمایش اجرا نکردن دکتر علی رفیعی شکسته شد و به دعوت مرکز هنرهای نمایشی این کارگردان فرهیخته و مجرب از آبان ماه تمرین شکار روباه را برای بار دوم و به طور جدی آغاز کرد .هدف اولیه این بود تا از این طریق به جشنواره بیست وهفتم تئاتر فجر برود و بعد از آن نیز اجرای عمومی اش را در بهمن و اسفندماه 87 ادامه دهد.
شاید دعوت از مدیر تولیدی به نام سید حجت علیخانی ، کارگردان تئاتر ، یکی از اعلام جدیت کار بود . مطمئنا مسایل مالی و رتق و فتق امور عوامل اجرا از حوصله ی کارگردانی به سن و سال علی رفیعی که فقط دغدغه اش زیبایی و کیفیت اثرش است ، خارج است . این هم از آن اقدامات مثبت است که می تواند به تمام گروههای حرفه ای و شناخته شده سرایت کند تا حق و حقوق مکفی و به موقع در اختیار عوامل قرار بگیرد و مسائل مالی برای اجرای تئاتر اگراند و پر مساله نباشد .
انصافا علی رفیعی همیشه در صحنه خوش درخشیده است و نبودن امثال او به ضرر تئاتر ما خواهد بود. این کارگردان با آنکه پا به سن گذاشته اما مثل یک جوان خوش فکر و خلاق در صحنه ایده های ناب خود را عرضه می کند. به نظررفیعی تربیت بدنی بازیگران تئاترهایش در سطحی بالاتر از معمول است، تا حدی که بازیگران بتوانند با بدنشان، احساسات و عواطف شان را بروز دهند و به یک شعور بدنی بالا برسند. علی رفیعی سال‌ها در پرورش و جهت‌دهی به برخی از بازیگران کوشا بوده است و امروز نسلی از بازیگران آثار او، به شکل مستقل در گروه‌های تجربه‌گرا فعالیت‌های خود را ادامه می‌دهند. فعالیت‌هایی بر پایه نوگرایی و تا حدودی هم‌ردیف با آخرین تحولا‌ت موجود در دنیا که دلا‌لت بر نوگرایی مدام اندیشه علی رفیعی می‌دهد. او با آنکه در گذر سالیان مو سپید کرده است، اما با اندیشه جوان و پویا دیده‌های خود را در کنش با هستی و دنیای پیرامون تبدیل به بیرنگ‌ها و تصاویر دیدنی می‌سازد. اکثر منتقدان سهم طراحی صحنه و لباس و نور را در آثار او برجسته می دانند. به همین دلیل هنوز خاطره در مصر برف نمی بارد از ذهنمان پاک نشده و همچنان منتظر می مانیم تا او را یک بار دیگر بر صحنه تئاتر ببینیم. البته تحقق این آرزو تا روزهای جشنواره تئاتر فجر در بهمن ماه 87 به درازا خواهد کشید .
او که در زمینه سینما با یک اثر، امضای تثبیت شده ای دارد، چند سالی است که در تدارک کار دوم سینمایی خود است.علی رفیعی دوست دارد در سینما همچنان تروتازه کار کند و الان مدت زیادی است که منتظر است تا پروانه ساخت دومین فیلمش در اداره کل شورای نظارت و ارزشیابی وزارت ارشاد صادر شود.
علی رفیعی علاوه بر اجرا قصد دارد که متن نمایشنامه شکار روباه در صورت یافتن یک ناشر خوب چاپ کند. .شکار روباه داستان مرگ و زندگی آقامحمدخان قاجار از دید سه نفر است که محکوم به اعدام شده‌اند. این سه نفر شب قبل از اعدام تصمیم به قتل شاه می‌گیرند و خاطرات خود را مرور می‌کنند.
سیامک صفری، هومن برق‌نورد، محسن تنابنده، شهرام عبدلی، افشین هاشمی، هدایت هاشمی، داریوش موفق،سهیلا رضوی، پانته آبهرام، ستاره اسکندری، مینا خسروانی، محمود راسخ‌فرو ... بازیگرانی هستند که در اجرای این اثر علی رفیعی را همراهی می‌کنند البته قرار است چند بازیگر دیگر هم به این ترکیب اضافه شوند.
متاسفانه این نمایش زودتر از این ها قرار بود در سال جاری اجرا شود که یکباره چند بازیگر به دلیل حضور در پروژه های نان و آب دارتر تصویری شکار روباه را ترک کردند و تمرینهای آن را در مرتبه ی اول متوقف کردند . در این روزها تکرار چنین اتفاقاتی عادی شده است که مسولان حتما در فکر تثبیت تمرین ها تا مرحله اجرا برخواهند آمد .
بنابراین از آبان ماه امسال برای یکبار دیگر طبقه‌ی هفتم تالار وحدت محل دائمی تمرینات نمایش شکار روباه به نویسندگی و کارگردانی . طراحی علی رفیعی می شود تا طلسم‌ اجرای آن پس از 17 سال شکسته ‌شود .

سه گانه تاریخ و قدرت
علی‌ رفیعی پیش از این نمایشنامه‌های خاطرات جامه‌دار از زندگی و مرگ میرزا تقی‌خان فراهانی و شازده احتجاب را درکارنامه‌ی کاری خود با مضمون ارتباط تاریخ و قدرت دارد ، با اجرای شکار روباه ، تریلوژی خود را در این باره کامل می‌کند. اما این طراح و کارگردان تئاتر معتقد است که به هیچ‌وجه دغدغه نوشتن نمایشنامه‌ی تاریخی را ندارد و دراین متن هرگز نسبت به آقا محمدخان قاجار رویکرد تاریخی نداشته‌است. سال‌های پیش از انقلاب هم که نمایش خاطرات جامه‌دار ... را اجرا کرده بود مصرانه می‌گفت این تراژدی یک تراژدی تاریخی نیست، بلکه تراژدی تاریخ است. او با تاریخ چالش می‌کند نه این‌که یک ماجرای تاریخی را روایت کند. دراینجا گذشته به عنوان چراغ راه آینده مورد توجه قرار می‌گیرد. علی رفیعی می گوید : درهر سه اثر نمایشی ام تلاش کرده او تا برخورد قدرتمندان و همین‌طور مردم را با مقوله‌ی قدرت نشان بدهم .
او درنمایش شازده احتجاب که متن آن را از شادروان هوشنگ گلشیری اقتباس کرده‌است، به مقوله قدرت در سه نسل گوناگون می پردازد و هم‌چنان اصرارمی کند که به هیچ‌وجه با کارهایی که از تاریخ بهره می‌گیرند، اسم نمایش تاریخی نگذاریم.
متن نمایشنامه توسط محمد چرم‌شیر دراماتورژی شده است. این نمایشنامه‌نویس پیش ازاین متن درمصر برف نمی‌بارد را برای علی رفیعی نوشته بود..
نمایش شکار روباه بعد از سه‌ماه تمرین، نخستین اجراهای خود را درتالار وحدت انجام می‌دهد و پس از آن تا پایان سال روی صحنه می‌ماند و علی رفیعی امیدوار است تا بعد از عید هم آن را روی صحنه ببرد.
علی رفیعی علاوه بر نویسندگی و کارگردانی، طراحی صحنه و لباس این نمایش را انجام می‌دهد. گلناز گلشن و نگار نعمتی به عنوان دستیار لباس، حمید هنری به‌عنوان دستیار اول کارگردان و برنامه‌ریز، حجت‌ سید علیخانی به‌عنوان مدیرتولید و ترانه کوهستانی هم به‌عنوان منشی صحنه با او در اجرای این پروژه همکاری می‌کنند.

آغاز تئاتر تصویری
علی رفیعی برای خواندن تربیت بدنی به فرانسه می رود اما شکستگی پا باعث علاقه مندی او در ابتدا به جامعه شناسی و سپیس تئاتر می شود که در این حدوداً آغاز دهه شصت میلادى را آغاز آشنایی اش با تئاتر تلقی می کند و در این خوص می گوید : آن سال ها اوج انقلابات و دگرگونى هاى اجتماعى فرانسه هم بود، سال هایى که خیلى غریب بودند. سال ۵۹ یا ۶۰ که وارد پاریس شدم، اوضاع به گونه اى دیگر بود. وقتى تئاترهاى روز را دیدم، مجذوب تصویر شدم، مجذوب تئاترى که مبتنى بر تصویر باشد. خیلى زود به این اعتقاد رسیدم که تئاتر براى دیدن است نه شنیدن و اگر کلام نتواند ما به ازاى تصویرى خودش را روى صحنه پیدا کند، آن کلام بهتر است تبدیل به خطابه و نطق و مقاله و کتاب شود، تا اینکه بخواهد روى پرده سینما برود یا بر صحنه تئاتر اجرا شود. به نظرم ادبیات نباید بر هنرهاى نمایشى غلبه کند و هنوز هم بر این اعتقاد هستم. اینگونه شد که به تئاتر روى آوردم.

بازگشت به ایران
او سال ۱۹۷۴ یعنى حدوداً سال ۵۳ یا ۵۴ شمسى به ایران آمد تا در مقام استاد، وارد دانشگاه تهران شود و آنتیگونه را روى صحنه برد. یادش است یکى از همان روزها شادروان مهرداد فخیمى ، فیلمبردار به او گفت که فکر نمى کنى کارى که انجام داده اى بیشتر سینما است تا تئاتر و به او گفت که باید حتماً در سینما کار کند چون چیزى که دیده، تصویر بوده و عکس هاى سینمایى. در همه این سال ها حرف هایى از این دست را مکرراً شنیده است که جاى تو در سینما است. وقتى جنایت و مکافات را روى صحنه برد، همه چیز بیشتر شبیه یک سینماى سه بعدى بود. ابرها بر فراز صحنه حرکت مى کردند گویى که از آنها فیلمبردارى شده است. همه کار روى شن زارى در برهوت بازى مى شد و حس و حالى متفاوت با تئاتر داشت. در کارهاى پس از انقلاب هم چنین اتفاقى افتاد. از یادگار سال هاى شن تا عروسى خون و رومئو و ژولیت تا در مصر برف نمى بارد، همیشه این تسلط تصویر بر سایر عوامل محسوس و مشهود بوده است.

قدرت تصویر
علی رفیعی درباره قدرت یافتن تصویر از طریق توجه زیاد به عناصر بصری مانند طراحی صحنه ، لباس و نور می گوید : همیشه خودم طراح خودم بوده ام. در حقیقت على رفیعى کارگردان را على رفیعى طراح تکمیل مى کند و عکس این اتفاق هم مى افتد. منظورم از کامل کردن این است که این دو همدیگر را یارى مى دهند، به هم کمک کرده و کمبودهاى همدیگر را جبران مى کنند.
علی رفیعی از آن دست چهره‌های خلا‌ق است که به لحاظ فرم از تصاویر زیبا و موجز و استیلیزه پیروی می‌کند. تئاتر او آن‌قدر تصویری بود که سرآخر از علی رفیعی در مقام یک کارگردان سینما فیلمی به نام "ماهی‌ها عاشق می‌شوند" پدید آورد. فیلمی که از قابلیت‌های بالا‌ی سینمایی برخوردار است؛ اما هنوز ردپای یک تئاتری تصویرگر و متفکر در آن مشهود است.

پس از انقلاب
با علی رفیعی پس از اجرای کلفتها در سال 81 گفت و گوی مفصلی کردم که در آنجا درباره ی تحولات پس از دوم خرداد که فرصت دوباره ای در اختیارش گذاشته تا بطور پیگیر فعالیت های تئاتریش را از سر بگیرد و به طور متوسط سالی یک نمایشی را به صحنه بیاورد‌؛ پرسیدم و او در پاسخ به من با صراحت گفت :
اولاً من بعد از دوم خرداد کارم را شروع نکردم. در سال ۷۱ لااقل به لحاظ حجم ، یک کار بزرگ را در تالار وحدت به صحنه آوردم به نام یادگار سال های شن. و سال ۶۸ بعد از یک اقامت مجدد ۹ یا ۱۰ ساله در فرانسه، وقتی که برگشتم، از همان ابتدا از من دعوت به کار شد. آقای علی منتظری شخصاً آن دعوت را انجام داد و من شروع به کار کردم و چون می خواستم یک کار ایرانی بکنم شروع به نوشتن آن متن کردم. آن متن را حالا برای صحنه آماده اش می کنم. نمایشی بود تحت عنوان شکار روباه که نگاهی به مسأله قدرت از طریق تاریخ و نگاهی به زندگی و قتل آقامحمدخان قاجار از منظرقاتلینش داشت. آن کار وقتی شروع شد، با یک سری مخالفت های پنهان مواجه شد. مخالفتهایی که همیشه هم بوده و هست. یک جوری برای یک عده ای بازگشت مجدد امثال من جا تنگ کن بود، بعد از رفتن آقای علی منتظری آن کار متوقف شد. بعداً آقای مسعود شاهی و برزگر هم از من برای کارکردن دعوت کردند. ولی سیاست مرکز هنرهای نمایشی در آن دو دوره همواره یک سیاست مغشوش بود. ماههای پایانی مدیریت آقای نجفی برزگر، بالاخره بنا شد، یکی از نوشته های من که پیش از انقلاب در تئاتر شهر به صحنه آمده بود، به نام خاطرات وکابوس های یک جامه دار زندگی و قتل میرزا تقی خان فراهانی به صحنه بیاورم. ورسیون جدیدی از آن را نوشته بودم و بودجه اش هم تأمین شد و او هم رفت. یادم رفته است که بگویم در سال ۷۱ بدون مداخله مرکز هنرهای نمایشی، بدون حمایت مالی این مرکز، یک شخصیت فرهیخته و ساکتی به نام آقای لاهوتی که مدیر تالار وحدت بود، شخصاً از من دعوت کرد که یک کار را به صحنه ببرم و خیلی مایل بود که بازگشت من به صحنه انجام بگیرد. به همت این شخص، من پذیرفتم و شروع به نوشتن یادگار سالهای شن کردم و به او هم گفتم بدون هیچ دستمزدی ، نه برای نوشتن، نه برای طراحی، نه برای کارگردانی ام ، این کار را خواهم کرد. فقط می خواهم که دستمزد بازیگرانم برج به برج در طول تمرینات و اجرا پرداخته بشود. او هم سرقولش تا آخرین لحظه هم ایستاد. آخر کار هم خیلی مصرانه می خواست دستمزد همه این مسائل را بپردازد. من هم نپذیرفتم چون مرکز هنرهای نمایشی درحالی که قادر بود راه را برای من هموار کند ، این کار را برای من نکرد واین به دلیل وجود همان دشمنان و حاسدین بود. من هم به خاطر بزرگواری این شخص و به خاطر شادی بازگشتم به صحنه این کار را کردم و الان هم خیلی خوشحال هستم. بنابراین دوم خرداد موجب بازگشت من به صحنه نشد، دوم خرداد موجب شد که شخصیتهای شایسته تر، روشن تر، علاقه مندتر، و جدی تر مرکز هنرهای نمایشی ـ سکان این کشتی همیشه در حال غرق را به دست بگیرند و یک سیاستی را آنجا مستقر بکنند و این آقای سلیمی بود. به محض اینکه سلیمی در دفترش مستقر شد، از من دعوت کرد. او به من گفت که نمایشنامه کابوسها و خاطرات… روی میز است و بودجه ای هم که خواسته بودید، برای ساختنش در اختیارتان می گذاریم. می خواهید آن را به صحنه بیاورید یا نه؟ چون بودجه بالایی بود وکار مخارج زیادی را متحمل می شد و باید تمامی صحنه به لحاظ فنی آماده می شد که آب روی صحنه باشد ؛ من گفتم که با این بودجه ۳ نمایش به صحنه خواهم آورد. او پذیرفت و من بلافاصله قراردادی امضا کردم برای سه تا اجرا. با آن بودجه یک روز خاطره انگیز برای دانشمند وو به صحنه آمد، متعاقب آن عروسی خون، بعدش هم رومئو و ژولیت.

مضمون در آثار هنرمند
در ادامه ی این گفت و گو از علی رفیعی می پرسم که شما طی این سالها نمایش هایی را که به صحنه آورده اید، از ملل مختلف و با موضوعات متفاوت بوده است. دانشمندوو، یک نوع نقد سیاسی از جریان روشنفکران و هنرمندان را ارائه می کرد و متن متعلق به چین باستان است ، عروسی خون، به عشق و مرگ می پرداخت و نویسنده اش اسپانیایی است، رومئو و ژولیت بازهم عاشقانه است و از یک انگلیسی دوره الیزابت.همچنین شازده احتجاب که در آن مسائل تاریخی و فروپاشی قاجاریان در آن مطرح می شود که از خودمان است. فرجام به کلفتهای ژان ژنه فرانسوی می رسیم که نوعی نمایش عصیان گرایانه و معترض است. علت این پراکندگی چیست؟
علی رفیعی هم درباره این اتفاق می گوید : این به ظاهر پراکندگی است ولی در باطن پراکندگی نیست. من همیشه علاقه مند بودم که یک مضمون را از زبان و نگاه نویسندگان ملل مختلف - چه ایرانی و چه غیرایرانی - دنبال بکنم و یک مضمون متفاوت داشت که با مضامین سایر نمایش هایی که به صحنه آورده ام، هیچ اشتراکی نداشت.
انتخاب نمایش و آوردن یک کار به صحنه تا امروز متأثر از یک سری اتفاق ها است و از بودن یا نبودن امکانات، از حضور یا عدم حضور بازیگر، از بودن یا نبودن گروه، از همه اینها تأثیر می گیرد. من اگر من باب مثال از همان سال 76 به بعد، گروهم در یک مکانی، حتی در یک سوله کوچک، مستقر می شد و زندگی آن گروه تأمین بود. تأمین درحد تأمین شدن زندگی یک بازیگر تئاتر که می دانید چقدر ناچیز است؟ مسلماً نمایش های انتخاب شده ما، نمایش های دیگری بود. این استمرار متأثر از آن استقرار بی نهایت به ما کمک می کرد . ما یک خانواده کوچک هستیم و می توانیم با این تعداد ومتناسب با بضاعت خودمان کارهایی را به صحنه بیاوریم . قدرت حرکت تیمی و انسجام گروهی، خدا می داند که چقدر تأثیر گذار است ، در اینکه شکفتگی گروه را باعث بشود. امری که تا امروز بطور جدی به آن نپرداخته ایم. من اولین گروهم را از میان دانشجویان دانشکده سینما، تئاتر تشکیل دادم . آنان فارغ التحصیلانی بودند که سال ۶۸ یک ترم برایشان تدریس کرده بودم. به این تعداد از دانشجویان با استعداد درس خصوصی می دادم و با همدیگر کار کردیم. تا اینکه چند سال راجع به تئاتر جلسات بحث و گفت وگو داشتیم و دانشمند وو وقتی که آمد، یک جوری زبان حال خودمان بود و سرنوشت خودمان بود. دانشمند وو سرنوشت یک هنرمند ـ دانشمندی است که برای تأمین زندگی اش و برای عرضه هنر خودش در یک جامعه فئودال چینی، ناگزیر به دریوزگی است. ناگزیر به این است که مجیز این را بگوید برای یک صبحانه و مجیز آن دیگری را برای یک ناهار بگوید و پشت در بماندو آخر هم برای شام می رود، سگ پاچه اش را می گیرد و با تنها کسی که می تواند ۴ کلمه حرف بزند، همان سگ است!! او به سگ می گوید: چرا پاچه مرا می گیری؟ من و تو یکی هستیم، من هم مثل تو یک زندگی سگی دارم. این نمایش نامه یکی از زیباترین آثاری است که من در زندگی ام خوانده ام. یک شعر بزرگ است. من این را سالهای پیش ترجمه کرده بودم، یک جوری حس کردم که زبان حالم است. در این نمایش رضا کیانیان که حرفه بازیگری اش را همزمان با فعالیت های تئاتری من در ایران آغاز کرده است، و تعدادی از دانشجویان تئاتر بازی کردند. البته این نمایش در اجرا خیلی ناکام شد برای اینکه فصلی بنا بود بیاید که نیامد، در ماه اسفند اجرایی را حذف کرده بودند و به من اطلاع دادند که فوراً بیایید تا سالن خالی است نمایشتان را اجرا کنید… این اثر اینگونه مرد و فنا شد. هم کار بازیگرها وهم خود اثر زیبا بود.
اما درمورد مضامین دیگر، من تصمیم گرفتم که یک تریلوژی صحنه ای راجع به مضمون عشق کار کنم، در عروسی خون مضمون غالب عشق است. نیاز اجتناب پذیر بشر به عشق است؛ چه برای زندگی با معشوق و چه برای زندگی در جامعه و با مردم وچه برای زیستن در یک سرزمین و چه برای زیستن در بیرون از سرزمین خودش. احساسی که لورکا موقع نوشتن آن داشت، این بود که اسپانیا فاقد عشق است، تمام در و پنجره ها را به روی خودش بسته و در قرون وسطای دیرپای خودش دارد زندگی می کند و برای این باید که عشق به این سرزمین برگردد.
رومئو و ژولیت، زندگی و رابطه عاشقانه و تراژدی عاشقانه یک دختر و پسر نبود، در پس این نمایش، مثل عروسی خون، تضادها و دشمنی ها بود که غالب می شد و هرگونه عشقی را عیناً مثل عروسی خون سرکوب می کرد. همانطوری که کینه ها، حسدها و دعواها در عروسی خون موجب ناکامی یک عشق می شد، در رومئو و ژولیت هم دقیقاً همین اتفاق به شکلی دیگر و با مضامین حاشیه ای دیگر می افتاد.
بنابر این به لحاظ تماتیک و مضمونی، نه تنها پراکندگی نیست که چقدر نزدیکی و شباهت هست. بستگی دارد که چه جور به قصه نگاه کنیم. بنا بود که سومین نمایش یوسف و زلیخا باشد، و این نمایش قرار شده بود که با استقرار گروه من در یک مکان و استمرار فعالیتها انجام بگیرد چون من شیوه نوشتنم این است که شیوه پشت میزنشینی را قبول ندارم، یک مرحله از نمایشنامه نویسی پشت میز صورت می گیرد که برای کامل شدن نیاز به مراحل بعدی دارد که با بداهه سازی بازیگران روی شخصیتها وموقعیتها پرداخته می شود و صیقل می خورد تا آن اثر تبدیل به اثری دراماتیک بشود. این زمان زیادی را می طلبید، و من هم نمی توانستم به خودم اجازه بدهم که بازیگران را به مدت طولانی و با دستمزد محدود نگه دارم که بیایید من چنین کاری را دارم می نویسم. به همین دلیل تصمیم گرفتیم که شازده احتجاب را به صحنه بیاوریم. شازده احتجاب هم به دلیل به انجام نرسیدن یوسف و زلیخا بود و هم به این دلیل بود که با یکی از شخصیتهای فرهنگی ـ ادبی مان (هوشنگ گلشیری) قرار ومداری گذاشتیم که بنشینیم و باهم شازده احتجاب را برای صحنه آماده کنیم. این مرد بدون آنکه بداند قرار است چه اتفاقی بیفتد، وعده را به سال ۸۰ داد.
وقتی که ایشان فوت کرد، من خواستم سر وعده خودم باشم. درست در همان تاریخ کار به صحنه آمد. ضمن اینکه به شدت علاقه مند بودم و هستم که روی مضامین ایرانی کار بکنم. هرچند می دانم که مضامین ایرانی و خارجی نداریم، بسیاری از اینها متعلق به بشریت هستند. چه فرقی می کند وقتی که مضمون عروسی خون یا یک کار ایرانی به دل می نشیند، و ما را به آن و آن را به ما مربوط می کند. معهذا به دلایل مختلف دلم می خواست روی مضامین ایرانی کار بکنم. خسرو و شیرین نظامی را با یکی از اعضای گروه (خانم طلوعی) کار کرده ام و الان به نیمه آن رسیده ام. یوسف و زلیخا را تقریباً داریم به انتها می رسیم. و نمایش شکار روباه چون آماده است و مضمون بسیار جذابی دارد. فردی زمانی درباره نمایش خاطرات وکابوسهای یک جامه دار… پرسید که این یک تراژدی تاریخی است؟ گفتم: نه، این تراژدی تاریخ است. در حقیقت شکار روباه هم تراژدی تاریخ است. پس پراکندگی نیست و یک مضمون مشترکی هست. کمااینکه شازده احتجاب هم یک جوری از فقدان عشق حرف می زند و چون عشق نیست، بشر به خشونت متوسل می شود. همیشه نباید برای اینکه صحبت از عشق بکنیم، باید از عشق حرف بزنیم. بعضی از اوقات مثل نمایش کلفتها ، نفرت بیانگر عدم عشق است. کلفتها هم برای اینکه عشق ندارند، متوسل به نفرت می شوند. آنها برای آنکه آلام خودشان راتسکین بدهند، در اثر بی فرهنگی، متوسل به خشونت می شوند. ولی وقتی که می رویم پای نمایش می بینیم اینها تنها چیزی که کم دارند ، عشق است. از آنتیگون ـ اولین کار من درایران ـ و کارهای بعدی ام پیش از انقلاب و این کارهای پس از انقلاب، مضمون عشق به عنوان یک جریان زیرین در کارهایم بوده است.

در مصر برف نمی بارد
دکتر علی رفیعی، کارگردان و طراح صحنه تئاتر در بیست و یکمین جشنواره بین المللی تئاتر فجر با نمایش در مصر برف نمی بارد حضور داشت. این نمایش نگاه تازه ای به قصه یوسف و زلیخاست که در آن اصلا یوسفی رویت نمی شود، در حالی که زنان مصر در کوچه ها و خانه ها به دنبال یوسف زیبا هستند و... زلیخا وقتی به دریافت عظمت و زیبایی یوسف پی می برد، عاشق می شود و حالا می تواند راه تعالی را بپیماید. در مصر برف نمی بارد با قلم محمد چرمشیر و بازی گلاب آدینه، مهرانه مهین ترابی، حسن معجونی، سیامک صفری، احمد ساعتچیان، ستاره اسکندری، شبنم مقدمی، محمد جوزی، و... در تابستان ۸۲ طبق برنامه مرکز هنرهای نمایشی در تالار وحدت اجرا شد.
اولین نکته ای که در این نمایش نظر تماشاچی را به خودش جلب می کند ، اسم آن است : در مصر برف نمی بارد! دلیل این نام گذاری را شاید به خاطر نبودن برف به نشانه ی عشق است که در مصر دیده نمی شود؛ یک عشق گمشده . همچنین مسئله زن و عشق که روح هر جامعه ای هستند ، در نمایش در مصر برف نمی بارد به عنوان مضامین اصلی مطرح می شوند . ضرورت وجود عشق در جامعه و نگاه عاشقانه به جهان اطراف از جمله مسائلی است که در سالهای اخیر در جامعه ما رنگ باخته و ما به هیچ چیز یا هیچ کس عشق نمی ورزیم و در هیچ شغل و منصبی هیچ کس به آن چه که هست و می بیند عشق نمی ورزد.

ماهی‌ها عاشق می‌شوند
علی رفیعی در سال ۷۶ تصمیم گرفت به شکل جدى وارد سینما شود و نخستین فیلمنامه اش را نوشت. او با محمود کلارى تازه آشنا شده بود. آن زمان عروسى خون را روى صحنه داشت و او بعد از دیدن کار، به پشت صحنه آمد و چندین روز همراه گروه، مستندى از پشت صحنه گرفت که البته هیچ گاه تدوین نشد. حضور کلاری براى رفیعی بسیار تعیین کننده و ثمربخش بود، به ویژه اینکه او همیشه از مشوقان رفیعی در سینما بوده است. در همان مقطع زمانی رئیس بنیاد سینمایى فارابى هم از او دعوت کرد و گفت که باید حتماً در سینما کارکند و همه امکانات را هم در اختیارش قرار داد. فیلمنامه اولش را دوست داشت اما به دلیل فضاى روستایى اش، خیلى زود از آن دور شد. دلش نمى خواست نخستین کارش، یک فیلم روستایى باشد. دومین فیلمنامه اى که نوشت، اقتباسى آزاد از رومئو و ژولیت بود که تهیه کننده هایى که سراغش آمدند، مى خواستند آن را به یک اثر صددرصد گیشه اى تبدیل کنند. با اینکه کار را دوست داشت ؛ به نظرش بد نوشته نشده بود، ولى دلش را زد و این کار هم منتفى شد.
بعد از اجراى صحنه اى رمئو و ژولیت به پیشنهاد کلارى نسخه اى سینمایى از این نمایشنامه نوشت. اقتباسى غریب بود با یک شروع کاملاً متفاوت؛ نمى خواست اقتباس خیلى وفادارى به اثر شکسپیر باشد و در عین حال به شدت داستان و فضاها ایرانى شده بود. شاید روزى فرصتى پیش بیاید و آن را هم بسازد. علی رفیعی درباره ی نحوه ی ورودش به سینما و ساخت نخستین فیلمش درسال 83 می گوید : وقتى در مصر برف
نمى بارد را کار مى کردم یکى از تهیه کنندگان سینما به سراغم آمد و از من خواست تا ماهى ها عاشق مى شوند را که در آن زمان بهار خزر نام داشت، بسازم. گفتم ورسیونى که در دست دارم ورسیون ضعیفى است و باید رویش کار شود. به رغم اصرار او که مى خواست همان نسخه را بخواند، سه ماهى روى نسخه تازه کار کردم و بعد فیلمنامه بهار خزر را به او دادم. بیمارى آن تهیه کننده و روند گرفتن وام و وسایل باعث شد که سال گذشته با آقاى تخت کشیان آشنا شوم و دفتر او تهیه کار را بر عهده گرفت.
داستان آن از این قرار است که مردی به نام عزیز برای تملک و فروش مایملک پدری خود به کشور بر می گردد. اما با آتیه دختری که قبل از سفر به او علاقه داشته روبرو می شود. در این میان اتفاقاتی رخ می دهد که غیرقابل پیش بینی است.
طراح صحنه و لباس فیلم ماهی ها عاشق می شوند بارزترین عنصر این فیلم است . دکتر رفیعی به دلیل یک عمر فعالیت در تئاتر در این زمینه از تبحر کافی برخوردار بوده و از این موقعیت نهایت استفاده را کرده است. فیلم رفیعی داستان منسجمی دارد . علی رفیعی در فیلم با تلفیق رنگ ها و شخصیت هاجذابیت خاصی به فیلم داده است.اما با وجود کندی ریتم، ماهی ها عاشق می شوند به عنوان اولین تجربه سینمایی علی رفیعی کار خوب و قابل قبولی است. بازی بازیگران هم خوب است. رضا کیانیان در نقش عزیز، رویا نونهالی در نقش آتیه، گلشیفته فراهانی در نقش گلی، مریم سعادت و مائده طهماسبی هم توانسته اند بازی های قابل قبول و روانی را ایفا کنند. بازیگرانی که در تئاتر همانند کارگردان از کهنه کارهای این عرصه هستند و معیار و ملاک بسیار خوبی برای انتخاب شدن در این فیلم بوده اند.

در یک نگاه
علی رفیعی متولد 1317 اصفهان، دارای مدرک کارشناسی و کارشناسی ارشد جامعه شناسی از دانشگاه سوربن، کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکترای تئاتر از دانشگاه سوربن، دیپلم عالی کارگردانی از دانشگاه بین المللی تئاتر فرانسه، دیپلم بازیگری از مدرسه شارل دولن فرانسه است. از دیگر فعالیت های جنبی وی می توان به بازی در فیلم های سینمایی و تلویزیونی فرانسه و انگلیس، تدریس در دانشگاه تهران، و رئیس دانشکده هنرهای دراماتیک اشاره کرد. او همچنین در سال ۵۴ مدیریت تئاتر شهر را برای چندسالی به عهده داشت. از آثار او می توان به آنتیگون ، جنایات و مکافات ، خاطرات یک جامه دار از زندگی و قتل میرزا تقی خان فراهانی، شیون و استغاثه پاى دیوار بزرگ شهر ، یادگار سال های شن ، یک روز خاطره انگیز برای دانشمند بزرگ وو ، عروسی خون، رومئو و ژولیت ، شازده احتجاب و کلفت ها و در مصر برف نمی بارد اشاره کرد.