در حال بارگذاری ...
...

بهاریه ای با یاد درگذشتگانِ هزاروچهارصد

روشنای روزی بلند که از پس شبی تیره فرا می‌رسد

بهاریه ای با یاد درگذشتگانِ هزاروچهارصد

روشنای روزی بلند که از پس شبی تیره فرا می‌رسد

ایران تئاتر- ایوب آقاخانی: چقدر جای تو، اینجا کنار من، در نگاه من، کنار هفت‌سین خالی است.

در دریغ صادقانه از دست دادنت و نبودنت واپسین ثانیه‌های سالی که تو را از من گرفت، می‌شمارم و از تو می‌خواهم برای من و هم خانواده‌هایت سال نو را به دور از گزند و آسیب و اضطراب و خطر آرزو کنی. سالی با برکت و سالی که بشود شبیهش دانست به روزی که از پس شبی تیره فرا می‌رسد؛ و چه حیف که در این روز با ما نیستی؛ یادت اما... حتما هست. تا ابد.

این یاد‌ها، افکار و رؤیا‌های ماست که ما را آرزومندانه تا ایستگاه بعدی می‌رساند. ترک افکار و رؤیا‌هایمان، ترک زندگی، ترک آرزو، ترک هدف و ترک حرکت است؛ اینک تو بخشی از افکار مایی و ما هرگز ترکت نخواهیم کرد.

خوشا دمی که ما با مو‌های سپید، راضی از روز‌ها و شبهایی که پشت سر گذاشته‌ایم، همین سطور را در هفت‌سین سال بعدتر بخوانیم و بعد چشمان خندان مان به سرخ ماهی توی تنگ بنگرد و بعد ثانیه‌ها را بشمریم و سال نو را زمانی تحویل کنیم که بتوانیم زیر لب بگوییم: «چه زود گذشت، چه شیرین بود! سال نو مبارک!»