مرور ایران تئاتر بر ظرفیت اقتباس از زندگی و آثار عطار نیشابوری
سوار بر بالهای سیمرغ بر فراز برهوت تئاتر ایران!
ایران تئاتر - رضا حسینی: روز ۲۵ فروردین ماه در تقویم رسمی ایران به عنوان روز بزرگداشت عطار نیشابوری نامگذاری شده است. به مناسبت این روز در مطلب پیش رو به مرور بخشهای مختلف زندگی عطار نیشابوری و دستاوردهای فرهنگی و هنری او به منظور سنجش ظرفیت لازم برای اقتباس نمایشی و ساخت آثار نمایشی میپردازیم.
حدود یک قرن پس از تولد خیام در خراسان، شهر نیشابور صاحب ادیب پرآوازه دیگری به نام عطار شد. اگرچه این دو شخصیت تاریخی در بسیاری از جنبههای زندگی و فکری خود تفاوتهای قابل توجهی با یکدیگر دارند (به عنوان مثال میتوان نوع نگاه آنها به فلسفه یونانی را مد نظر قرار داد)، اما شباهتهای متعددی را نیز میتوان میان آنها مشاهده کرد. به عنوان مثال هم خیام و هم عطار از شخصیتی گوشهگیر و به دور از حاشیه و جار و جنجال برخوردار بودند و از همین رو بخشی از دوران میانسالی و تقریبا تمام دوران کهنسالی آنها در خلوت و انزوا گذشت. شاید نتوان کتمان کرد که در ایران، چه در زمانهای دور و چه در حال حاضر همواره جار و جنجال و قرار داشتن در مرکز حاشیه تضمینی برای جلب توجه بوده و معمولا برانگیختن توجه دیگران ماندگاری و به جا گذاشتن اسم و رسم را با خود به همراه میآورد. به دلیل بیبهره بودن این دو ادیب سرشناس از خصلت مذکور اطلاعات چندانی از زندگی شخصی آنها وجود ندارد تا به عنوان ابزاری برای شناخت هر چه بیشتر ابعاد مختلف زندگیشان مورد استفاده قرار گیرد.
با این حال میتوان شباهتهای شخصیتی موجود میان خیام نیشابوری و عطار نیشابوری را دستمایه ساخت آثار نمایشی قرار داد و به تولید نمایشهایی پرداخت که هر دو ادیب پرآوازه نیشابور، که به دلیل تعلق داشتن به دو عصر متفاوت هرگز موفق به ملاقات با یکدیگر نشدند، به طور همزمان در آنها حضور داشته باشند. نیاز به توضیح اضافه نیست که خیام و عطار هر کدام راه متفاوتی را پیمودند و حضور همزمان آنها در یک نقطه میتواند لحظات جالبی را رقم بزند.
زندگی پرابهام و نامکشوف
با وجود آنکه عطار نیشابوری از مقام بلندمرتبهای نزد شاعران پس از خود، به خصوص ادیبان مکتب تصوف، برخوردار است و بسیاری از آنها در آثار خود یاد او را گرامی داشتهاند یا اقدام به الگوبرداری و الهامگیری از سرودههای این شاعر توانمند و بازتولید پدیدههای منحصر به فردی نظیر سیمرغ او نمودهاند، اما شخصیت فرید نیشابور بیش از تمام آنها و اسلاف خود در هالهای از ابهام فرو رفته است. در واقع ما به عنوان ساکنان امروز ایران زمین از جزئیات زندگی عطار که تقریبا نه قرن پیش در همین آب و خاک میزیسته هیچ نمیدانیم و بسیاری از ابعاد زیست او همچنان بر ما نامکشوف باقی مانده است. بدتر از این حقیقت تلخ آن است که امید چندانی هم نسبت به کشف رازهای زندگی فرید نیشابور وجود ندارد، چرا که هیچ اطلاعاتی از زیر و بم زندگی او در دست نیست و اگر روزگاری چنین اطلاعاتی وجود داشته، احتمالا در اثر بیتوجهی و غفلت به تدریج در گذر زمان نابود شده و از میان رفته است. به تصویر کشیدن هنرمندانه این غم و حسرت بزرگ بر صحنه تئاتر خود میتواند موضوع خوبی برای خلق آثار نمایشی تاثیرگذار باشد.
برای وجود این غبار حجیم که فضای پیرامون شخصیت عطار نیشابوری را فرا گرفته است و مانع از مشاهده کامل ابعاد زندگی او میشود دلایل متعددی را میتوان متصور بود. مسلما یکی از دلایل این امر خدمت نکردن او به دربار امیران و پادشاهان است. در واقع عطار نیشابوری یکی از معدود شاعران تاریخ کهن ایران است که در طول حیات خود در دربار هیچ امیر یا پادشاهی حضور نیافت و زبان به ستایش و مدح آنها نگشود. علاوه بر آن در آثار مکتوب و سرودههای او برخلاف بسیاری از همتایانش نشانهای از دشنام به امیران یا نکوهش پادشاهان نیز مشاهده نمیشود. در واقع او نه به ستایش صاحبان زر و زور پرداخت و نه آنها را مورد نکوهش قرار داد و به طور کامل راه خود را از این جماعت جدا نمود. احتمالا دوری او از دربار پادشاهان موجب آن گردید که از مسیر توجه و نگاه ادیبان و قلم به دستانی که اکثرشان از اهالی دربار بودند، خارج شود و جزئیات زندگی او در تذکرههای آنها ثبت و ضبط نگردد.
گذران روزگار به دور از جار و جنجال
یکی دیگر از دلایل نامکشوف ماندن زندگی شخصی عطار نیشابوری گوشهگیری او و دوری گزیدن از جار و جنجال است. احتمالا این موضوع موجب شد تا او از معرض نگاه دیگران دور بماند و چندان مورد توجه آنها قرار نگیرد. اگرچه در برخی از منابع مکتوب کهن به طور جسته و گریخته از وجود جلسات آموزش و بحث عطار نیشابوری سخن به میان آمده است اما هیچ مدرک قانع کنندهای که بتوان این ادعا را به اثبات رساند وجود ندارد. البته او از قابلیت برگزاری جلسات درس و بحث برخوردار بود و این فرضیه چندان بیپایه نیست. فارغ از مقام ادبی عطار نیشابوری او شغل پدری خود یعنی داروسازی یا همان عطاری را به عنوان منبع کسب درآمد برگزیده بود و به جای خم و راست شدن مقابل صاحبان زر و زور و خلعت گرفتن از آنها با درمان مردم امرار معاش میکرد. در آن زمان داروسازان تا حدی به علم پزشکی اشراف داشتند و از همین رو مقام علمی و فرهنگی فرید نیشابور به آن اندازه بود که بتواند جلسات اختصاصی درس و بحث برگزار کند. با این حال احتمالا عطار نیشابوری به دلیل خلق و خوی منحصر به فردی که داشت مانند سلف خود خیام چندان در پی پوشیدن قبای استادی و تربیت شاگرد نبود.
در واقع به نظر میرسد عطار نیشابوری به دلیل علاقه شدیدی که به مرام و مسلک صوفیان داشت، در طول عمر خود درویشوار زندگی کرد و تا حد امکان از درآمیختن با جریان مرشدی و مریدپروری رایج در زمان خود پرهیز نمود. در واقع میتوان از او به عنوان یک صوفیمسلک واقعی نام برد که تنها به سر دادن شعارهای زبانی و ظاهری صوفیانه بسنده نمیکرد و در عمل نسبت به مظاهر دنیوی بیاعتنا بود. از همین رو میتوان سبک زندگی فرید نیشابور را در نامکشوف ماندن شخصیت و ابعاد مختلف زیست او دخیل دانست. در این زمینه دلایل دیگری را نیز میتوان برشمرد که در ادامه متن پیش رو به برخی از آنها اشاره خواهد شد.
زیستن در زمانهای خشن و پرتلاطم
با توجه به اطلاعات اندکی که از زندگی عطار نیشابوری وجود دارد تاریخ دقیق تولد و مرگ او مشخص نیست. بنابر نقل قولهای تاریخی مختلف در منابع مکتوب قابل اتکا، برای تولد فرید نیشابور یک بازه زمانی تقریبی ۲۸ ساله قابل تعیین است که از سال ۴۹۷ تا ۵۲۵ خورشیدی را در بر میگیرد. اما با توجه به رخدادهای تاریخی آن سده احتمالا عطار نیشابوری در فاصله زمانی بین سالهای ۵۲۳ تا ۵۲۵ خورشیدی چشم به جهان گشوده است.
این تردید در مورد زمان مرگ فرید نیشابور نیز وجود دارد و تاریخ درگذشت او به طور دقیق مشخص نیست. با توجه به ثبت تاریخ مرگ عطار نیشابوری در منابع مکتوب قدیمی یک بازه زمانی ۴۳ ساله برای این رخداد قابل تعیین است که از سال ۵۷۴ تا ۶۱۷ خورشیدی را در بر میگیرد. با این حال از آنجایی که گفته میشود این ادیب برجسته در جریان هجوم سپاه چنگیز مغول به شهر نیشابور و ویرانی این شهر، توسط سربازان مغول به قتل رسیده است، تاریخ مرگ او را میتوان حول و حوش سال ۶۰۳ خورشیدی تخمین زد. در این زمان عطار در دوران کهنسالی به سر میبرد و سالهای پایانی زندگی خود را سپری میکرد. با این حساب احتمالا عطار نیشابوری حدود هشتاد سال عمر کرد.
نکته قابل تاملی که باید به آن توجه داشت این است که نقطه آغازین و پایانی زندگی عطار با هجوم بیگانگان به نیشابور و ویرانی این شهر همزمان بود. در سال ۵۳۳ خورشیدی یعنی زمانی که عطار کودک کم سن و سالی بیش نبود غزها به نیشابور حمله کردند و ویرانی گستردهای را در این شهر از خود به جا گذاشتند. پایان زندگی عطار نیز با هجوم قوم مغول به شهر زادگاهش همراه بود. به این ترتیب او حداقل دو بار ویرانی کامل نیشابور و کشتار مردم این شهر را به چشم دید؛ موضوع تاثیرگذاری که میتوان آن را به عنوان منبع اقتباس نمایشی مورد استفاده قرار داد و زمینهساز تولید آثار نمایشی مختلف با محوریت این شاعر پرآوازه شد.
با این اوصاف یکی دیگر از دلایلی که میتوان برای ناشناخته ماندن شخصیت عطار نیشابوری در نظر گرفت تهاجم پی در پی بیگانگان به زادگاه او است. در هر کدام از این حملات تمام منابع مکتوب به دست اقوام مهاجم نابود شد و بسیاری از آثار ارزشمند تاریخی از بین رفت. از همین رو احتمالا بسیاری از آثار مکتوبی که در خلال برگهای خود به گوشهای از زندگی عطار اشاره کردهاند در پی هجوم سپاه چنگیز مغول و بازماندگان او نابود شد و دست آیندگان از آنها کوتاه ماند.
ارتباط عطار نیشابوری با سایر شخصیتهای سرشناس تاریخی
با وجود اطلاعات اندکی که از زندگی عطار نیشابوری موجود است، برخی از منابع تاریخی به ارتباط او با سایر شخصیتهای سرشناس ایرانی یا ملاقات با آنها اشاره کردهاند. یکی از کسانی که به عنوان استاد فرید نیشابور از او یاد شده، شیخ مجدالدین بغدادی است. همچنین از استاد شیخ مجدالدین یعنی شیخ نجمالدین کبری نیز به عنوان یکی از اساتید عطار نام برده شده است. عطار نیشابوری در نوشتههای خود از پیوند با شیخ مجدالدین یاد کرده و کاملا مشخص به نظر میرسد که برای او احترام فراوانی قائل است. با این حال هیچ نشانه قابل اثباتی از ارتباط او با شیخ نجمالدین کبری در دست نیست.
داستان ملاقات مولانا با عطار نیشابوری نیز از جمله روایتهایی مشهوری به شمار میرود که در برخی از منابع مکتوب نقل شده است و ادیبانی نظیر جامی به آن اشاره داشتهاند. این ملاقات در سالهای پایانی عمر فرید نیشابور و اندکی پیش از حمله مغولان به ایران در شهر نیشابور اتفاق افتاد. در آن زمان مولانا کودکی کم سن و سال بود و همراه با پدرش بهاءالدین پس از ترک بلخ و عبور از نیشابور به دیدار عطار آمد. گفته میشود عطار نیشابوری در این ملاقات نسخهای از کتاب «اسرارنامه» را به مولانا هدیه داد و او همیشه این کتاب را با خود همراه داشت. با وجود اینکه ملاقات عطار و مولانای کوچک به طور صد در صد اثبات نشده است، اما این اتفاق چندان دور از واقعیت نیست و با رخدادهای تاریخی نیز همخوانی دارد.
خواجه نصیرالدین طوسی یکی دیگر از شخصیتهای سرشناسی است که گفته میشود از نزدیک عطار نیشابوری را دید و با او ملاقات داشت. او در دوران جوانی خود و اندکی پیش از حمله چنگیز مغول به ایران برای کسب علم راهی نیشابور شد و در واپسین سالهای عمر فرید نیشابور با او دیدار کرد. شرح ملاقات عطار با افرادی که به نام آنها اشاره شد منبع مناسبی برای اقتباس نمایشی به شمار میرود و میتوان از این دیدارها برای ساخت آثار نمایشی تاریخی با حضور شخصیتهای سرشناس بهرهبرداری کرد.
افسانهها و قصههای مطرح شده پیرامون عطار نیشابوری
همان گونه که پیشتر در مطالب مشابه مرتبط با شخصیتهای تاریخی ایران بارها به آن اشاره شد، معمولا شرح زندگی بزرگان شعر و ادب ایران با قصه و افسانه آمیخته است. عطار نیشابوری نیز از این قضیه مستثنی نیست و حتی در مورد او به دلیل نبود اطلاعات دقیق از زوایای مختلف زندگی، حجم قصهها و افسانههای روایت شده بسیار بیشتر به نظر میرسد. یکی از مشهورترین قصههای روایت شده در مورد فرید نیشابور به چگونگی گرایش او به عرفان و تصوف مربوط میشود. روایت شده است که روزی درویشی به دکان عطاری او آمد و ذکری گفت اما عطار به او هدیهای نداد. درویش ناخشنود از خست عطار از او پرسید: تو با این مرام و مسلک چگونه خواهی مرد ای خواجه؟ و عطار پاسخ داد: همان گونه که تو خواهی مرد. درویش این بار پرسید: آیا تو میتوانی مانند من بمیری؟ و پاسخ عطار چنین بود: آری. وقتی درویش حاضرجوابی عطار را دید همانجا بر زمین خفت و پس از آنکه کاسه چوبین خود را زیر سر نهاد، ذکری گفت و از دنیا رفت. این اتفاق به حدی بر عطار تاثیر گذاشت که موجب دوری گزیدنش از دنیا و گرایش او به کسوت درویشان شد.
آشکار است که این روایت پایه و اساسی ندارد و چیزی جز افسانه نیست؛ با این حال قصه مذکور حتی توسط جامی نیز نقل شده و به عطار منسوب گردیده است. در واقع به نظر میرسد که این قصه در مشرق زمین بسیار رایج بوده و در قرنهای گذشته بارها در مورد تحول ناگهانی شخصیت و مرام تعدادی از بزرگان سرزمینهای مختلف نقل شده است. به عنوان مثال در مورد بودا هم داستان مشابهی روایت شده که به فاصله گرفتن ناگهانی او از خوشگذرانی و ثروت اندوزی و پوشیدن خرقه زهد و عرفان پس از ملاقات با یک فرد عابد و مشاهده مرگ ناگهانی او اشاره میکند. بر اساس تحقیقات بدیعالزمان فروزانفر حکایتی مشابه با قصه ملاقات عطار و درویش در کتاب «تحقیق ماللهند» ابوریحان بیرونی وجود دارد که به نظر میرسد سرچشمه آن باشد. بیرونی در این کتاب به طور مفصل به فرهنگ مردم هند و آداب و رسوم آنها پرداخته است. بر این اساس همان گونه که در سطور پیشین متن پیش رو به حکایت مشابه بودا و مرد عابد اشاره شد، به نظر میرسد که این حکایت و قصه ملاقات عطار نیشابوری با مرد درویش ریشههای مشترکی در سرزمین هند دارند.
ظرفیت افسانهها برای تبدیل به آثار نمایشی
یکی دیگر از افسانههای نقل شده در مورد عطار که بیاساس بودن آن نیاز به توضیح و قلمفرسایی ندارد، به چگونگی کشته شدن او باز میگردد. حکایت شده است که پس از بریده شدن سر عطار توسط سربازان مغول، او سر بریده خود را در دست گرفت و در حالی که مسافتی طولانی را با سرعت زیاد طی میکرد مجموعه شعر «بیسرنامه» را سرود. این دفتر شعر و مجموعههای مشابهی نظیر «بلبلنامه»، «خیاطنامه»، «وصلتنامه» و نظایر آن متعلق به فرید نیشابور نیست و پس از مرگ این شاعر به او نسبت داده شده است. پس از مرگ عطار شاعران کممایه و بیاستعدادی ظهور کردند که خود را عطار نامیدند و سرودههای نازلشان را به فریدالدین نیشابوری نسبت دادند. حتی برخی از آنها اهل خراسان و نیشابور بودند و همشهری عطار محسوب میشدند.
همان گونه که محمدرضا شفیعی کدکنی، که خود یکی از شیفتگان عطار به شمار میرود و برای خالصسازی اشعار او زحمات فراوانی کشیده، به آن اشاره کرده است: «فهرستی از افسانههای عطار اگر فراهم آید خود میتواند یکی از خواندنیترین مجموعههای حکایات سورئالیستی عالم باشد که در هنر مدرن، چه نقاشی و چه تئاتر و سینما، سخت بدان شیفتگی نشان میدهند.»
در واقع ایشان نیز به پتانسیل قصهها و افسانههای یاد شده برای اقتباس نمایشی و قابلیت تبدیل آنها به آثار نمایشی مدرن و غیر واقعگرا اشاره کردهاند. با این حال این ظرفیت و پتانسیل تاکنون کمتر مورد توجه اهالی تئاتر و سینما قرار گرفته است. اگر نام عطار را از این افسانههای قدیمی حذف کنیم، با کمی تغییر در دل آنها میتوان این قصهها را به آثار نمایشی خیالانگیز و سرگرم کننده برای مخاطب امروزی هنرهای نمایشی تبدیل کرد.
آثار به جا مانده از عطار نیشابوری و ظرفیت آنها برای اقتباس نمایشی
افسانهها و قصههای خلق شده پیرامون عطار نیشابوری حتی به شمار سالهای عمر این شاعر صاحبنام و تعداد آثار به جا مانده از او نیز سرایت کرده است. عدهای از مریدان عطار پس از مرگ او برای افزودن بر مقام و منزلت معنوی مرشد خود، تعداد آثار او را همسان با سالهای عمرش دانسته و آن را ۱۱۴ اعلام کردهاند تا برابر با تعداد سورههای قرآن باشد. اما حقیقت آن است که عطار نیشابوری بیش از هشت دهه عمر نکرد و تعداد آثار به جا مانده از او نیز از تعداد انگشتان دو دست فراتر نمیرود.
آثار به جا مانده از عطار نیشابوری کتابهایی هستند که پیش از هجوم سپاه چنگیز مغول به نیشابور و کشته شدن صاحب این آثار از زادگاهش خارج شده و به دست ادیبان سایر نقاط ایران رسیده بودند. به عنوان مثال، همان گونه که به آن اشاره شد، احتمالا مولانا و پدرش بهاءالدین نسخهای از مثنوی اسرارنامه را در واپسین روزهای عمر عطار همراه با خود از نیشابور خارج کردهاند. بر این اساس هیچ بعید نیست که عطار نیشابوری آثار مکتوب دیگری را هم به رشته تحریر در آورده باشد که پس از ویرانی زادگاهش به دست مغولان از بین رفته و نشانی از آنها باقی نمانده باشد.
در مجموع تمام آثار به جا مانده از عطار نیشابوری حکایتهای نغزی را در دل خود جای دادهاند که هر کدام از آنها قادر است در قالب یک منبع اقتباس نمایشی یا عنصری الهام بخش برای ساخت آثار نمایشی ظاهر شود. به عنوان مشتی نمونه خروار میتوان به مثنوی «الهینامه» و هسته اصلی داستان آن اشاره کرد. این مثنوی داستان پادشاه خردمندی را روایت میکند که شش پسر دارد و هر کدام از آنها از او چیزی میخواهند و آرزویی در دل دارند. یکی از آنها دل در گرو عشق دختر شاه پریان دارد، دیگری خواهان آموختن جادو است، سومی جام جمشید میخواهد، چهارمی در جستجوی آب حیات است، پنجمی انگشتر سلیمان را طلب میکند و فرزند ششم طالب یافتن تمام رموز کیمیا است. پدر برای هر کدام از فرزندان خود حکایتی نقل میکند و به آنها پندی میدهد تا آن را به گوش گیرند و به آرزوهایشان ابعاد دیگری ببخشند و خواسته دل را از مسیری کاملا متفاوت دنبال کنند. یک داستانپرداز خلاق یا طراح نمایش خوش ذوق در صورت برخورداری از توان و قابلیت کافی قادر است فارغ از محتوای مثنوی الهی نامه، تنها هسته اصلی داستان آن را مد نظر قرار دهد و با ذوق و خلاقیت خود سرنوشت هر کدام از پسران پادشاه را به گونهای تاثیرگذار و امروزی رقم بزند.
تذکره الاولیا
تذکره الاولیاء، تنها اثر عطار نیشابوری است که به نثر نوشته شده است و عطار در آن به شرح احوال و کرامات هفتاد و دوتن از بزرگان دین و مشایخ صوفیه پرداخته است. بازتاب شرایط سیاسی، اجتماعی و ادبی دوران زندگی عطار را در آثار وی م یتوان به خوبی مشاهده کرد. علاوه بر این، تصوف و تاثیر آن بر ادبیات فارسی در نوشته های عطار به زیبایی، ژرف نگری و رسایی انعکاس یافته است. اما برای یافتن جنبه های نمایشی در تذکره الاولیاء به جز آشنایی با تفکر عطار و شیو هی نگارش وی، آشنایی و تسلط بر عناصری که این جنب ه ها را تشکیل م ی دهند ضروری است. این عناصر در مجموع های متشکل از ساخ تمایه های نمایشنامه، ساخ ت مایه های نمایش، گونه، سبک و شیو هی نمایشی جای م یگیرند. داستانهای فضیل عیاض، رابعه عدویه و حسین بن منصور حلاج از تذکر هالاولیاء انتخاب شد ه اند تا بیانگر قابلیتهای نمایشی بالقو ه این اثر باشند و این امر از طریق جستجوی عناصر نمایشی در این داستانها و تحلیل انواع شیوه های به کارگیری آنها در نمایش، تحقق یافته است.
نمایشنامههای خلق شده بر اساس زندگی و آثارعطار نیشابوری
تاکنون چندین نمایشنامه بر اساس زندگی عطار نیشابوری یا بر مبنای محتوای آثار به جا مانده از او به رشته تحریر در آمده و نمایشهای مختلفی نیز با موضوعات و مضامین مشابه در مورد این شاعر پرآوازه ساخته شده است که در ادامه به نام تعدادی از آنها اشاره میشود.
ان کلود کریر نویسنده و نمایشنامهنویس فرانسوی از جمله هنرمندان بینالمللی سرشناسی به شمار میرود که نمایشنامهای به نام «مجمع مرغان» را با الهام از منطق الطیر عطار به رشته تحریر در آورده است. این نمایشنامه تا کنون بارها توسط کارگردانان مختلف ایرانی و غیر ایرانی به تئاتر تبدیل شده و به روی صحنه آمده است که از میان آنها میتوان به پیتر بروک، کارگردان تئاتر انگلیسی اشاره کرد.
نمایشنامههای «سیمرغ و سیمرغ» نوشته علینقی منزوی، «به سوی سیمرغ» نوشته منصور خلج، «سی مرغ، سیمرغ» نوشته قطبالدین صادقی، «ویزای کوه قاف» نوشته پیام سعیدی و ولیالله داوری و «سیمرغ» نوشته محمد چرمشیر نیز از جمله نمایشنامههای ایرانی نوشته شده بر اساس آثار مکتوب عطار به شمار میروند.
نمایش هایی بر اساس زندگی عطار نیشابوری و نوشتههای به جا مانده از او در میان نمایشهای ساخته شده بر اساس آثار عطار در طول سالهای اخیر میتوان به «اپرای عشق» اثر بهروز غریبپور و گروه آران اشاره کرد که یک تئاتر عروسکی موزیکال برگرفته از داستان شیخ صنعان است. اپرا - نمایش «هفت شهر عشق» نیز یک اثر نمایشی زنده با حضور بازیگران شناخته شده سینمای ایران بر مبنای منطق الطیر عطار بود که حدود یک سال پیش از شیوع ویروس کرونا با همکاری بنیاد رودکی و ارکستر سمفونیک تهران به روی صحنه رفت.
پیش از دو اثر یاد شده نیز نمایش «هفت شهر عشق» به همت هنرمندان نیشابوری در همین شهر یعنی زادگاه عطار به روی صحنه رفت و به نخستین جشنواره ملی تئاتر دانشگاهیان دانشگاه آزاد اسلامی راه یافت. تقریبا همزمان با این اثر یعنی در اواسط دهه نود خورشیدی نمایش «سیمرغ» به کارگردانی جیران باریکانی توسط گروه نمایشی متشکل از کودکان ۹ تا ۱۱ ساله جمعیت امام علی در تهران اجرا شد.
تئاتر «بوی خوش سیمرغ» به کارگردانی علینقی رزاقی که در شهریور ماه سال ۱۳۹۳ خورشیدی توسط گروه تئاتر آزاد شیراز در همین شهر به روی صحنه رفت نیز یکی دیگر از آثار نمایشی موزیکال ساخته شده بر اساس منطق الطیر عطار در طول دهه گذشته است تا ثابت کند این اثر عطار بیش از سایر آثار او توسط اهالی تئاتر برای اقتباس نمایشی مورد استفاده قرار میگیرد. نمایش «الماس و شهر تارا» یکی دیگر از آثار نمایشی ساخته شده بر اساس سرودههای عطار نیشابوری است که در همین سال در تالار سنگلج تهران به روی صحنه رفت.
در کنار آثار یاد شده میتوان از نمایش «هفت شهر عشق» به کارگردانی پری صابری، نمایش عروسکی «با پرهای نرم بر ماه پیشانی انتاج نوزادی میبافد» به نویسندگی نسیم احمدپور و کارگردانی مریم معینی، نمایش «دو مرغ آخر عشق» اثر چیستا یثربی، نمایش «ویزای کوه قاف» به کارگردانی مژگان ابطحی، نمایش عروسکی «سر به دار هستی» به کارگردانی فهیمه میرزاحسینی و نمایش «سیمرغ» اثر پیروز میرزایی به عنوان دیگر آثار نمایشی اقتباس شده از سرودههای عطار نیشابوری، به خصوص منطقالطیر او نام برد.
با وجود ساخته شدن این آثار نمایشی باید اقرار کرد که عطار نیشابوری با وجود تمام تواناییهای قابل اعتنایی که در امر سرودن شعر و تالیف و تدوین حکایتهای منثور داشت، همچنان شاعری مهجور در زادگاه خود ایران به شمار میرود. برخلاف شاعرانی نظیر سعدی و حافظ و مولانا که اشعارشان تا حدی شناخته شده و در گفتگوهای عامیانه و روزمره مردم این مرز و بوم گاه به عنوان ضربالمثل مورد استفاده قرار میگیرد، بسیاری از سرودههای عطار همچنان ناشناخته باقی ماندهاند. پس چه نیکو است با تولید آثار نمایشی قدرتمند، تاثیرگذار و پرتعداد کاری کرد که اشعار و حکایات این شاعر توانمند به زندگی عادی و روزمره مردم زادگاهش راه یابند.