در حال بارگذاری ...
برای پیتر بروک که به جاودانگی پیوست

حکایت مردی که تئاتر را برای درمان جامعه می‌خواست

یدالله آقاعباسی‌: باید پیتر بروک باشی تا از شکوه و عظمتِ اجرا در گروهِ سلطنتیِ شکسپیرِ انگلیس صرفِ نظر کنی و بازیگرانت را روی یک فرشِ ایرانی، در صحنه‌ای بی چیز بنشانی و بخواهی چیزی بگویی که تئاتر به خاطرِ آن به وجود آمده است. بروک البته شکسپیر ­شناس بزرگی بود. او از شکسپیر ستایش می­‌کرد. در گفت‌وگو با جاناتان میلر و اولیور ساکس (در کتاب کارگردان­‌ها از تئاتر می‌گویند)، می­‌گوید «هر یک از پنج هزار یا بیشتر از پنج هزار شخصیت نمایشنامه‌های شکسپیر انسان‌هایی کاملاً بااراده هستند.» چه ستایشی بیشتر از این می­‌توان نثار یک نمایشنامه‌نویس کرد؟ پس کاملاً بر عظمت شکسپیر آگاه است. می‌­داند مضمون­‌های شکسپیر ابدی هستند و تا زمانی که تردید، دهن‌بینی، حسادت، جباریت و... وجود دارد، این نمایش‌­ها بر صحنه‌ها اجرا می‌شوند.

اما چرا او در اوجِ اشتهار، از درآمد و امتیاز شکسپیری بودن صرف­نظر می‌کند؟در کتاب «زندگی من در گذر زمان» می‌­گوید: «تئاتر شکسپیریِ ما به راحتی برای توریست‌­ها اجرا می‌شد و خیال ما را راحت می‌­کرد، ولی در اندرونِ بسیاری از ما شکی کهنه از دوریِ این اجراها از تئاتر الیزابت باقی بود. «دوستان ما می‌پرسیدند هدف نهایی ما چیست؟»

گروتفسکی در یکی از نامه‌هایش به باربا (در کتاب خاکسترها و الماس‌­ها) از دیدار مهم خود و بروک در لندن می­‌گوید، اما بروک بود که از توانایی او در کار «یو.اسِ» خود استفاده کرد؛ و نوشت: نتیجهُ کار گروتفسکی با گروه این بود که به بازیگران شوک­‌های مختلفی وارد کرد: مواجهه با چالش‌های سادهُ غیرقابل‌انکار، چشم گشودن بر طفره رفتن­‌ها، نیرنگ­‌ها و کلیشه‌های خود، احساسِ شمه‌ای از امکاناتِ شگرف و لایزالِ خود، این­که بالاخره از خودت بپرسی چرا اصلا بازیگر شدی؟ و بازیگری هدف نیست، وسیله است.

این کارِ بروک قبل از هر چیز به­ گفتهُ خودش (در کتاب کاربرد­های تئاتر در تعلیم و تربیت و اجتماع) قبل از هر چیز یک پژوهش دسته‌جمعی توسط گروهی بود که می‌­توانستند صریح، صادقانه و مفید از چیزی بگویند که همگی اهمیت بسیارِ آن را حس کرده بودند، یعنی از جنگ ویتنام و تأثیری که بر ما می­‌گذارد و پرسش از خود که آیا من خواهم جنگید؟ از نظر همهُ گروه «صِرف کنار کشیدن و پند و اندرز اخلاقی صادر کردن بیهوده بود». بروک می­‌خواست نمایشی بیافریند که در آن این دو پرسش در قالبِ جنگ ویتنام مطرح شود. بعدها گفت: «کار ما این نبود که شاه لیری درست کنیم، بلکه می‌­بایست شروع به پرداختِ زبانی دیگر می‌­کردیم. تئاتر باید قادر باشد تا در موضوعی اساسی مثل جنگِ ویتنام حرف بزند.» باید بروک باشی که هم کار کنی، هم بخوانی، هم تجربه کنی و هم به آنچه می­‌دانی عمل کنی. حتی اگر با آن عمل امتیازهایی را هم از دست بدهی.

او می­‌گوید: «شما می‌توانید تماشاگر را آلوده کنید. می‌­توانید حساسیت را به-ابتذال بکشانید. می‌­توانید تماشاگر را از آنچه هست خشن‌تر کنید و با منظری هیجانی توانایی تک‌تکِ تماشاگران را کاهش دهید. می‌­توانید تماشاگر را به­ وحشی‌گری بکشانید؛ اما تماشاگر می‌تواند به‌جای آلوده شدن، پاکیزه شود، وحدتِ زندگی را بچشد و تئاتر می‌تواند فرد یا جامعه را درمان کند».

باید بروک باشی، جانی شعله‌ور که جان­‌های شعله‌ور را جذب کنی. با آن‌ها تا هند تا ایران تا عرفان و معرفت سفر کنی و هدفت همان راه باشد. نه از مهابتِ مهابهاراتا بترسی و نه از سفرِ مرغان در مجمعِ پرندگان (منطق‌الطیر عطار) تردید کنی و همه‌جا حقیقت، انسان و هویتِ او در نظرت باشد. برای این کار باجرئت سبک­‌ها را به هم بیامیزی و حتی اگر نتوانی حق مطلب را ادا کنی، تکلیف خود را ادا کرده باشی.

همه‌روزه در همه‌ جایِ جهان پروانه‌های صلح، دوستی، عشق، امید و زندگی به آتش کشیده می­‌شوند. زندگی­هایی خاکستر می­شوند، امیدهایی بر باد می­روند، افرادی از سرزمین‌­های خود کشالهُ سرزمین‌­هایِ بیگانه می­‌شوند و بیگانه با خود و از خود، در بهترین حالت بردگی می­‌کنند؛ اما باید بروک باشی و پروانه‌ای را، به‌طور استعاری، در نمایشت به آتش بکشی تا بتوانی تأثیر بگذاری. خودِ او می‌­نویسد «در پایان نمایشِ (یو اس) که درواقع هیچ پایان رسمی نداشت، یکی از بازیگران فندکی بیرون می­‌آورد و پروانه‌ای را می‌سوزاند. اگرچه آن پروانه یک پروانهُ کاغذی بود، ولی هر شب تماشاچیان با تماشای این قربانی شوکه می­‌شدند. بعدازاین کار هیچ‌کس روی صحنه تکان نمی­‌خورد و کنشِ نمایش کاملاً متوقف می­‌شد و تماشاگران و بازیگران را در برابر پرسشی که نمایش به­پیش می­‌کشید، بی­‌جواب رها می‌کرد: این زنجیرهُ بی‌پایان سلاخی برایِ چیست؟».

باید پیتر بروک باشی، با کوله­ باری از تلاش، زحمت، عشق و شورِ زندگی تا بتوانی هر متوهمی را برابر این صحنهُ سوزاندنِ پروانه بنشانی و از او بپرسی: این زنجیرهُ بی‌پایان سلاخیِ امید، سلاخیِ سرزمین، سلاخیِ هویت و سلاخیِ انسانیت و زندگیِ انسان­‌ها برایِ چیست؟

آدم‌­های بزرگ نمی‌­میرند. آن‌ها در آثار خود و در ذهن‌های ما و البته در کارهای ما، به‌شرط یاری‌ گرفتن از آن‌ها، امتداد می­‌یابند.

 

 

 

 




مطالب مرتبط

کانون تئاتر دانشگاهی، حمله به دانشجویان و استادان در آمریکا را محکوم کرد

کانون تئاتر دانشگاهی، حمله به دانشجویان و استادان در آمریکا را محکوم کرد

کانون تئاتر دانشگاهی انجمن هنرهای نمایشی ایران، طی انتشار بیانیه‌ای، اقدام پلیس آمریکا در حمله به دانشجویان را محکوم کرد و آن را رفتار دوگانه مدعیان دموکراسی با نخبگان دانشگاهی دانست.

|

اسرافیل فرج‌اللهی در حاشیه اجرای پایانی نمایش «شاماران» مطرح کرد:

حال خوب سنگلج مطالبه هنرمندان است
اسرافیل فرج‌اللهی در حاشیه اجرای پایانی نمایش «شاماران» مطرح کرد:

حال خوب سنگلج مطالبه هنرمندان است

اسرافیل فرج‌اللهی، مدیرعامل انجمن هنرهای نمایشی ایران با حضور در تماشاخانه سنگلج و تماشای نمایش «شاماران» به کارگردانی ساسان شکوریان، از حمایت گروه‌های شهرستانی، گیشه تئاتر و تخریب ساختمان مجاور تماشاخانه گفت.

|

نظرات کاربران