کارگردان «پایین، گذر سقاخانه» در گفتوگو با «ایرانتئاتر» مطرح کرد
رضا بهرامی: آدمهای «پایین، گذر سقاخانه» لات نیستند
رضا بهرامی، طراح و کارگردان «پایین، گذر سقاخانه»، از جمله نمایشنامههای برجسته زندهیاد اکبر رادی میگوید کاراکترهای این اثر نه لاتهایی تیزی به دست که بومینشینان محلههای قدیمی تهران و در حال گذران زندگی روزمره خود هستند.
نرگس کیانی: مکان، یکی از محلههای قدیمی تهران است و کاراکترهای اصلی، دو قهرمان کشتی به نامهای طاهر و فری. فری، در پی مصدومیت به مسابقات نمیرسد و طاهر، برنده کاپ و مدال قهرمانی میشود. در این بین پری، دختر یکی از بزرگان محل به نام حاجی میناچی، دلباخته طاهر میشود و از طرفی فری هم عاشقانه پری را دوست دارد و همین، کینه فری را نسبت به طاهر برمیانگیزاند. این خلاصه داستانی ساده از آن چیزی است که زندهیاد اکبر رادی با چیرهدستی و مهارتی استادانه در خلق زبانی یگانه و نشاندن آن در دهان شخصیتهایش در «پایین، گذر سقاخانه» پیش چشممان مینشاند.
نمایشنامهای که این روزها به همت رضا بهرامی و گروه پرتعداد بازیگرانش از جمله بهروز پناهنده در نقش طاهر، کهبد تاراج در نقش فری و شادی ضیایی در نقش پری در تماشاخانه سنگلج روی صحنه است. بهرامی که کوشیده است در خلق فضای خاص نمایشهای ایرانی سنگ تمام بگذارد، آهنگسازی و طراحی موسیقی کارش را به گروه «گذر» به سرپرستی محمدرضا نریمانی سپرده است و آوازی که در طول اثر شنیده میشود متعلق به علیرضا درویش است. او همچنین برای نزدیک شدن به آنچه رادی این چنین از آن یاد میکند: «گذری است قدیمی با سقاخانهای سمت راستِ ما و جنب یک درخت چنار کهنسال که در قواره آدم عظیمالجثهای روی زمین قوز کرده است...» در طراحی صحنه نیز کم نگذاشته و شمایل یک سقاخانه و ملحقاتش را بر صحنه بازسازی کرده است. آنچه در ادامه میخوانید حاصل گفتوگویی است با رضا بهرامی که کارنامه کاریاش حکایت از علاقه او به نمایش ایرانی دارد.
دلیل رفتن رضا بهرامی به سراغ «پایین، گذر سقاخانه» زندهیاد اکبر رادی چه بود؟
«پایین، گذر سقاخانه» به دلیل زبان خاص زندهیاد اکبر رادی که در کنار بهرام بیضایی و زندهیاد غلامحسین ساعدی جزو سه نمایشنامهنویس برجسته معاصرمان به شمار میآید، برای من حائز اهمیت بود و نخست میخواستم بار دیگر اهمیت این زبان را یادآوری کنم و ارادت ویژه خود را نسبت به آن نشان دهم. نکته دیگر اینکه در کارنامه کاری من، نگاه ویژه به نمایشنامههای ایرانی و کاراکترهای آن؛ آدمهای آشنای کوچه و بازار مشهود است. از سوی دیگر داستان «پایین، گذر سقاخانه» داستانی مدام در حال تکرار شدن و از نظر من مانند همنشینی ابدی و ازلی روز و شب است؛ اموری که هیچگاه نمیتوانید از یکدیگر منفکشان کنید، همانطور که خیر و شر را؛ بنابراین احساس میکنم تا دنیا دنیاست این داستان همواره تکرار میشود و خوب و بد در کنار یکدیگر است که معنا پیدا میکنند و هیچگاه نمیتوان خیرِ مطلق یا شرِ مطلق بود. همنشینی این دو در کنار یکدیگر، میتواند اتفاقاتی را مانند اتفاقات «پایین، گذر سقاخانه» رقم بزند که گاهی اوقات تلخ و گاهی اوقات شیرین است، گاهی اوقات به فکر فرو میبردتان و گاهی اوقات تجربه زیستهای را برایتان رقم میزند که در ادامه مسیر زندگی به کارتان میآید.
همانطور که اشاره کردید علاقه شما به نمایش ایرانی نکتهای است که در کارهای پیشینتان نیز قابل مشاهده است. جای خالی احتمالی این گونه نمایشی در این روزها، چه میزان به رفتن به سراغ «پایین، گذر سقاخانه» ترغیبتان کرد؟
این موضوع دغدغه من است و نه میتوانم آن را کتمان و نه میتوانم خودم را سانسور کنم. من در جامعهای با ویژگیهای صددرصد بومی به دنیا آمده و رشد کردهام و همین فرهنگ، سنت و آیین بوده که تجربه زیستهام را شکل داده است و همواره به این نکته فکر کردهام که بتوانم آنچه را در پیرامونم دیدهام به تصویر بکشم و تمام تلاشم بر این بوده است که این اتفاق به درستی روی صحنه رخ دهد.
به زبان اکبر رادی اشاره کردید، زبانی که نشستن آن در جان بازیگر و از آنِ بازیگر شدنش نیازمند تمرین است. با توجه به تعداد بالای بازیگرانی که روی صحنه «پایین، گذر سقاخانه» میبینیم برای از آنِ بازیگرانتان شدن زبان رادی، چه مسیری را طی کردید؟
ما تقریبا سه ماه تمرین کردیم. زبان «پایین، گذر سقاخانه» زبان مردم کوچه و بازار است و یکی از مشکلات ما این است که وقتی این زبان را در برابر بازیگر میگذاریم، احساس میکند با کسانی مواجه است که صرفا لاتهایی تیزی به دستاند. در صورتی که به عقیده من، چنین نیست و این ادبیات بخشی از زبان مردم کوچه و بازار تهران قدیم بوده است که هنوز هم به عنوان مثال در میان بومینشینان محلههای قدیمی مانند عودلاجان، سنگلج و... دیده میشود و آنها همچنان به همان سبک و سیاق قدیم از این زبان بهره میبرند. توضیح و تبیین اینکه کاراکترهای «پایین، گذر سقاخانه» الزاما لاتمنش نیستند و این بخشی از رفتار و کردار و گفتار روزمرهشان است کار مرا به عنوان کارگردان در بازیگردانی دشوار میکرد چرا که به نظرم حتی فری و طاهر؛ کاراکترهای اصلی این نمایشنامه نیز نه الزاما لات که آدمهایی عادی، در حال گذران زندگی روزمرهشان هستند که کشتی و کشتیگیری و منش قهرمانی و پهلوانی جزو ارزشهایشان محسوب میشود. متقاعد کردن بازیگران برای اینکه لزومی ندارد اقدام به تیپسازی رایج برای نشان دادن یک لات روی صحنه کنند نکتهای بود که در تمرینها به آن رسیدیم و در نهایت این گونه شد که کلمات به سادگی و بدون اغراق در تلفظ، در زبانشان چرخید و در جانشان نشست.
تعداد بالای بازیگر، سه ماه تمرین و اکنون احتمالا یک ماه اجرا، دکور همراه با جزئیات و پرهزینه... این همه را چهطور بدون حضور تهیهکننده به سرانجام رساندید؟
ما گروهی مستقل هستیم و همیشه خودمان همه هزینههای تولید کارمان را بر عهده داشتهایم. اتفاقی که در «پایین، گذر سقاخانه» هم رخ داد. هرچند یکی، دو نفر از دوستان در حین تمرین متقاضی تهیهکنندگی کار شدند اما چنان پیشنهادات کودکانهای را مطرح کردند که ترجیح دادم پیشنهادشان را نپذیرم تا اینکه شرکت آرتاشویان توسط یکی از دوستانمان به ما معرفی و قرار بر این شد که بخشی از هزینههای تولید را متقبل شوند و ما در ازای آن اقدام به استفاده از لوگویشان در بنرها و تبلیغاتمان کنیم تا این همکاری به نحو احسن شکل بگیرد. اتفاقی که باز به هر حال مشکلات خاص خود را دارد و به عنوان مثال استفاده از اسپانسر منجر به ایجاد تغییراتی در قرارداد گروه با انجمن هنرهای نمایشی میشود؛ در حالی که شما، بدون وابستگی به هیچ ارگان، نهاد و سازمانی خاص، برای جبران بخشی از هزینه تولید ناچار به دعوت از اسپانسر هستید. ما شاهد حضور 23 بازیگر روی صحنه نمایش «پایین، گذر سقاخانه» هستیم که با عوامل پشت صحنه، به عددی نزدیک به 40 میرسد و خودتان حساب کنید ببینید اگر برای سه ماه تمرین و یک ماه اجرا، به عنوان کارگردان فقط بخواهم روزانه یک چای و بیسکوییت ساده در پشت صحنه برایشان بگذارم چه میزان باید هزینه کنم؟ و در این میان همه دلخوشیمان این است که بتوانیم تماشاگر را برای تماشای زحمتی که کشیدهایم به آمدن به سالن تئاترمان ترغیب کنیم.