من مثل یک مرد مى نویسم
درام نویس مشهور یاسمینا رضا از نمایشنامه ها و درام هاى کوچک زندگى مى گوید. یاسمینا رضا در نمایشنامه هاى خود «هنر» و «سه بار زندگى» به طرز کاملاً سرگرم کننده اى افراد را به مباحثه در مورد تعلیم و تربیت و سلیقه وا داشت و به این ترتیب شهرتى بین المللى یافت. حال نوبت جدیدترین کار او است...
روزنامه شرق
ترجمه: مهشید میرمعزى
درام نویس مشهور یاسمینا رضا از نمایشنامه ها و درام هاى کوچک زندگى مى گوید.
یاسمینا رضا در نمایشنامه هاى خود «هنر» و «سه بار زندگى» به طرز کاملاً سرگرم کننده اى افراد را به مباحثه در مورد تعلیم و تربیت و سلیقه وا داشت و به این ترتیب شهرتى بین المللى یافت. حال نوبت جدیدترین کار او است. این خانم ۴۵ ساله که همسر یک کارگردان و مادر دو فرزند است، شهرت خود را به عنوان مشهورترین درام نویس جهان مدیون این است که با تکریم و تجلیل از پیش پاافتاده ترین موضوعات زندگى، شایعات و نصایح احمقانه صحبت مى کند. نمایشنامه «هنر» اولین بار، بیش از ۱۰ سال پیش در پاریس روى صحنه رفت و از آن زمان در سراسر جهان اجرا شده است. در این نمایشنامه سه مرد در مورد ارزش یک تابلو بحث و مشاجره مى کنند. نمایشنامه «سه بار زندگى» که در سال ۲۰۰۰ روى صحنه رفت، در مورد دو زوج بود. آنها حین صرف شام، گفت و گوهاى مختلفى در رابطه با تربیت فرزندان، موفقیت هاى کارى و مشکلات ارتباطى انجام مى دهند. این دو نمایشنامه رضا را که پدرى ازبک و مادرى رومانیایى دارد و در پاریس بزرگ شده است، به عنوان نمایشنامه نویسى که کارهایش بیش از تمام نمایشنامه نویسان جهان روى صحنه مى روند، به شهرت رساند. ولى این شهرت او را چندان راضى نکرد. او در نمایشنامه تازه خود نوشت: «رضایت نویسنده، بدترین چیزى است که وجود دارد. البته اگر منفورترین آن نباشد.»خانم رضا تاکنون هفت نمایشنامه و دو رمان نوشته است. پیچیده ترین آنها «یک نمایشنامه اسپانیایى» است که در سه سطح مختلف و درهم پیچیده شده بازى مى شود. در قاب نمایشنامه هنرپیشگان شغل خود را به سخره مى گیرند. در مرکز نمایشنامه یک نمایشنامه اسپانیایى بازى مى کنند و سومین بخش، یعنى بخش نمایشنامه در نمایشنامه یکى از دختران زشت دومین بخش، نقش یک معلمه عاشق پیانو را بازى مى کند. گرچه این احساس به انسان دست مى دهد که اگر نویسنده این همه پیچیدگى در کار خود نداشت هم نمایشنامه از جذابیت کافى برخوردار بود. رضا در نمایشنامه اسپانیایى این حقیقت را نهفته است که کار او در مورد تنهایى و زمان در حال گذار است. دو موضوعى که ارتباطى جداناشدنى از هم دارند.
•خانم رضا، در کار تازه خود یعنى «یک نمایشنامه اسپانیایى» پنج هنرپیشه در حال تمرین یک نمایشنامه هستند. نمایشنامه اى که در آن یک نمایشنامه دیگر تمرین مى شود. آیا قصد داشتید با این طرح زیرکانه یک بار براى همیشه خود را از بار این انتقاد برهانید که بیشتر نمایشنامه هاى جنجالى مى نویسید؟
این موضوع همیشه برایم کاملاً بى اهمیت بوده است. گمان کنم که برچسب فوق را که البته غلط هم هست، براى این به کارهاى من زده اند که خنده دار و طنزآمیز هستند. در هر صورت من هرگز براساس انتظاراتى که از من مى رود، کار نکرده ام.
•شما این بار هم مثل نمایشنامه موفقتان «هنر» از راه میانبرى استفاده مى کنید تا مسائل واقعى زندگى را بیان کنید. البته ظاهراً این دفعه نوبت تئاتر بوده است.
این موضوع در مورد «هنر» صدق مى کند. در آن نمایشنامه از نقاشى استفاده کردم تا پوچى دیالوگ ها و مذاکرات را نمایش دهم اما در مورد کار جدیدم، واقعاً پاى رابطه بین هنرپیشگان، تصاویر و انسان ها در بین است چرا که این مثلث اساساً روى ما تاثیرگذار است. ما همیشه در حال بازى کردن نقش هاى مختلف هستیم. همواره در پیچ و خم کمپلکس ها و محدودیت ها به سر مى بریم. ما زندگى خود را بازى مى کنیم.
•شما در «یک نمایشنامه اسپانیایى» نابودى عشق و شکست روابط خانوادگى را نشان مى دهید. به عبارتى افرادى که همواره ادعا مى کنند یکدیگر را دوست دارند ولى این احساس را به آدم مى دهند که همین حالا با چاقو به طرف هم حمله ور مى شوند.
بله، اما من هرگز تا مرحله قتل و حمام خون پیش نمى روم.
•آیا این وظیفه کارگردان است که هنرپیشگان روى سن موثرتر عمل کنند؟
کارگردان ها مى توانند هر کارى که دوست دارند، انجام دهند ولى به عقیده نویسندگان تمام اینها تجاوزها و تخطى هایى کاملاً بى فایده هستند. شکسپیر قبلاً تمام تابوها را شکسته است. تراژدى هاى او اکثراً به حمام هاى خونى ختم مى شوند که غیرقابل تصور هستند. براى هرج و مرجى که در این دوره حکمفرما است، نیازى به حمام خون نداریم. زیرا تراژدى هاى انسانى خارج از حمام هاى خون، اتفاق مى افتند. اینها درام هاى بى شمار و کوچکى هستند که اغلب حتى به چشم نمى آیند و در عین حال زندگى ما را غیرقابل تحمل مى کنند. البته در موارد نادرى هم به قتل ختم مى شوند.
•براى اولین مرتبه زنان، نقش اصلى را در نمایشنامه هاى شما بازى مى کنند. چه اتفاقى افتاده است؟
من شجاع تر شده ام.
•یعنى شما تاکنون خود را پشت مردمان پنهان مى کردید؟
بله، کاملاً.
•چه چیز را پنهان مى کردید؟
همه چیز را، خودم را، باید خیلى جسارت به خرج دهم تا به زنان برسم. البته من قبلاً هم از خودم صحبت کرده بودم، اما با لباس مبدل و در جلد یک مرد. لباس مبدل بسیار راحتى بود که آزادى زیادى به من مى داد.
•شما طورى صحبت مى کنید گویى دو جنسیت دارید. یک جنسیت بیولوژیکى به عنوان زن و یک جنسیت نویسندگى به عنوان مرد.
واقعاً این احساس را دارم که خلاقیت من در نهایت به نوعى مردانه است. من مثل یک مرد مى نویسم. حتى قلم را مانند یک مرد در دست مى گیرم. شاید این حرفم ضدزن به نظر برسد، اما تقریباً اطمینان دارم که اکثر زنان نویسنده با من هم عقیده هستند.
•شما بازى در تئاتر را نزد ژاک لک آموختید. با این احوال نتوانستید وارد هنرستان شوید. آیا این شکست، نوعى شانس براى شما بود.
بله، این شانس بزرگ من بود. من ارتباطى واقعاً عاطفى و پیچیده با هنرپیشه ها و هنرپیشگى دارم. درست مثل یک رابطه عاشقانه. آن زمان بى نهایت آزرده شدم اما اطمینان ندارم که بدون این شکست، هرگز شروع به نوشتن مى کردم یا نه. شاید همین موضوع موجب شد که شروع به نوشتن کنم.
•شما مشهورترین نویسنده در قید حیاتى هستید که کارهایش بیش از همه روى صحنه مى رود. با این احوال گفته اید هر بار که کار نوشتن نمایشنامه یا رمانى را تمام مى کنید، این احساس را دارید که شکست خورده اید. چرا؟
من به سال ها وقت نیاز دارم تا متوجه شوم کارم موفق بوده است. مثال زنده آن هم نمایشنامه «هنر» است که سریعاً به شهرت و موفقیت دست یافت. آن هم زمانى که خودم آن را هضم نکرده باشم. یعنى از آن خوشم نمى آمد.
•به چه دلیل؟
من از موقعیت نمایشنامه خوشحال بودم، اما چیزى در آن وجود داشت که مرا ناراحت مى کرد. در حالى که همه از آن خوششان آمده بود. سال ها بعد که نمایشنامه را دیدم، متوجه شدم که چقدر قوى بوده است.
•مشهور است شما دوست دارید همه چیز را شدیداً کنترل کنید. آیا امکان دارد که فقط میل به کنترل کار کارگردان ها و مترجمین نمایشنامه هایتان ندارید و حتى مى خواهید که تماشاگرانتان را هم تحت کنترل داشته باشید؟
دوست که دارم، یعنى بدم نمى آید که مثل بعضى از این سریال هاى تلویزیونى هنگام نمایش کارهایم، به موقع تابلوهایى بالا بگیرم که روى آنها نوشته شده است: «بخندید!» یا «به هیچ عنوان نخندید!» اما تماشاگران در هر صورت هر کارى که دوست دارند، انجام مى دهند.
•آیا این میل به کنترل کردن است که موجب شده اساساً هیچ عکسى از دو فرزند خود نگیرید؟
نه. من ترجیح مى دهم براى ثابت نگه داشتن زمان و حفظ چیزى که از بین مى رود، در مورد آنها بنویسم. آدم به بچه ها نگاه مى کند و مى داند که دو ماه دیگر همه چیز گذشته است. بعد با یک دوربین عکاسى آن را به ثبت مى رساند. چون در آن لحظه کنار ساحل یا در یک جشن تولد است. آن چیزى که من ثبت مى کنم، به نظر کاملاً بى اهمیت مى رسد. بهترین متنى که تاکنون نوشته ام در مورد این بود که از پنجره به فرزندانم نگاه مى کردم که به مدرسه مى رفتند. هنوز هم وقتى آن را مى خوانم گریه مى کنم.