نگاهی به نمایش خرمشهر 11 به نویسندگی و کارگردانی اصغر خلیلی
حسن پارسایی:رویدادهای عارضهزا و ناخواسته حاصل شرایط و موقعیتهای متناقض زندگی و برآیند روابط اجتماعی غلط و تنشزای انسانها هستند. این رخدادها گاهی به شکل یک سویه و در قالب تجاوز و جنگطلبی عامرانه خودخیز و خودبنیانند و منحصرا ارکان اجتماعی یک ملت دیگر را نشانه میروند.
این به آن معنا نیست که به تفوق و برتری میانجامند، بلکه به طور همزمان هر دو سوی معادله آسیب میبینند و البته در این میان برای سرزمین و مردمی که از خود دفاع کردهاند، در کنار آسیبها و عارضهمندیها، گونهای افتخار و وجاهت تاریخی هم میماند که برای آسیبدیدگان التیامبخش و قابل اعتنا است.
متن نمایش"خرمشهر11"، به نویسندگی"اصغر خلیلی" که هم اکنون در تالار قشقایی تئاتر شهر اجرا میشود، تاثیرات یکی از این رویدادها را در چارچوب موقعیتی غیرداستانی به پردازش در میآورد و میکوشد به شکلی غیرمستقیم و به کمک پرسوناژهایی تیپیک که به شرایط جغرافیایی و اقلیمی خاصی منتسب میشوند، یکی از پروندههای بسته شده جنگ ایران و عراق را بگشاید و واقعیتهای تاسفبار و نادیدهای را که بر شرایط زندگی آدمهای نمایش تاثیر گذاشته، بر روی صحنه نمایان کند.
برای آشکارسازی این رخدادها نویسنده از رویکرد کلیشهای مستقیم اجتناب میورزد و میکوشد به شکلی غیرمستقیم و نامتعارف مبنای گشایش این پرونده را "ازدواج" و جشن عروسی قرار دهد. "اصغر خلیلی" با این کار به موضوع نمایش حالتی پارادوکسیکال میبخشد؛ شیوه آغاز و ورود به موضوع بسیار هوشمندانه است، چون بعدا که شادی و شور ازدواج جایش را به غمزدگی و از دست رفتگی برخی امیدها و آرزوها میدهد، تلخی فاجعهآمیز گرهگشایی پایانی از موقعیت، تاثیراتش مضاعف میشود، تا حدی که ذهن تماشاگر را بیرون از نمایش به علتجویی و پیگیری"چرا"یی رخدادها و نهایتا به دستهبندی و قیاس ارزشها و ضدارزشها وا میدارد؛ بنابراین، گرچه متن نمایش"خرمشهر 11" رویکردی ناتورالیستی دارد، اما به علت تقابل و تناقض حوادث به نوعی تحلیل برون متنی در ذهن مخاطب شکل میدهد و به گونهای تصمیمگیری و قضاوت در مورد آدمها، افکارشان و عاداتشان را به عهده او میگذارد.
این نمایش در حقیقت چند برگ از آلبوم زندگی آدمهای درگیر جنگ را با بروننمایی عوارض آن ورق میزند و تاکید محوری آن بر دیالوگ و روایت یک موقعیت است.
معمولا حتی در ناتورالیستیترین متون نمایشی هم مرسوم نیست که دیالوگها از لحاظ ساختار نحوی و ترکیبی جملات عینا همانند دیالوگهای روزمره باشند. در این رابطه دیالوگهای آثار نویسندگان بزرگی مثل"هنریک ایبسن"، "آگوست استریندبرگ"، "آنتوان چخوف" و "اکبر رادی" مثالزدنی هستند. در آثار این نویسندگان فقط جبر و محکومیت ناتورالیستی موضوع به شکلی واقعی در دیالوگها انعکاس مییابد، اما شکل جملات تحتالشعاع ضرورتهای مدیوم تئاتر و دنیای نمایش قرار میگیرد: این یکی از تفاوتهای "متون نمایشی" ناتورالیستی با "متون داستانی" ناتورالیستی است.
در نمایش"خرمشهر11" دیالوگها از گفتارهای زندگی روزمره الگوبرداری شدهاند و ارتباطی با الگوهای گفتاری دنیای نمایش ندارند، اما این برای چنین نمایش خاصی نقص محسوب نمیشود، چرا؟ چون در این نمایش از "زبان معیار"، یعنی زبان فارسی استفاده نشده، بلکه از زبانها و گویشهای محلی اصفهان و خطه جنوب استفاده شده و اجرا رویکردی گزارهای به همه واقعیتهای بیرونی دارد.
این الگوبرداری از زبان محلی تا حدی به شخصیتپردازی آدمها و نیز به فضاسازی فرهنگی نمایش مدد رسانده و به کلیت اجرا وجاهت نمایشی بخشیده است؛ دو شاخصه کمیک و تراژیک به موازات هم در نمایش پیش میروند و در نهایت وجه تراژیک اثر غالب میشود و متن با همان رویکرد ناتورالیستی در ژانر"کمدی- تراژدی" جای میگیرد.
پرسوناژهای نمایش"خرمشهر11" به رغم پیچیدگی ظاهری برخی از آنها، همگی تک ساحتی هستند، زیرا نهایتا در چارچوب همان وضعیتی که در نمایش دارند، زوایای ذهنی و عاطفیشان مکشوف و آشکار میشود و در آشکارشدگی و نوع خصوصیاتشان هیچ رمز و راز و غموضی وجود ندارد.
استفاده از پرسوناژهای جنبی که شباهت زیادی به هنرمندان و خوانندگان"بنگاههای شادمانی" دارند به بهانه جشن عروسی، در اصل به منظور ایجاد توازن و تناسب بین عناصر کمیک و تراژیک متن است که در اجرا هم این ویژگی برای حفظ ریتم و هماهنگی رخدادهای متناقض نمایش رعایت شده است. استفاده از گویشهای محلی هم میزان واقعگرایی و باورپذیری آدمها و حوادث را ارتقاء بخشیده و اجرا در کل برخی از ویژگیهای نمایش مستند"Documentary Theater" را داراست و بیانی روایی- گزارهای دارد. این موضوع حتی در طراحی ساده صحنه و مخصوصا استفاده از کادر چهارگوش افقی سکوی وسط صحنه تشدید شده است. کادر کلی صحنه هم به علت عریضبودن دو سوی جانبی آن یک کادر چهارگوش افقی را خاطر نشان میسازد.
اصولا چنین کادری روایی است و به همین دلیل هم هست که در سینما و تلویزیون هم از کادر مستطیل افقی استفاده میشود. سادگی اجرا که ضمائم و ابزار صحنه در آن کارایی چندانی ندارند و عملا هم هیچ الزامی به وجود آنها نبوده، به رغم خلوت بودنش به دلالتگری اجرا کمک کرده و ضمنا زمینهای شده برای روایت جنبههای تراژیک و اشاره تلویحی به ماتمزا بودن محیط جنگزدهای که در شرایط دغدغهآمیز نمایش قابلیت لازم را برای پذیرش مراسم شاد و پرطراوتی مثل عشق و ازدواج ندارد.
پرسوناژها به میزان سهمی که در نمایش دارند شخصیتپردازی شدهاند و علت آن هم روشن است؛ هر کدام براساس تیپشناسی به گروه اجتماعی معینی منتسب میشوند و همزمان ما به ازاءها و دادههای برون متنی هم در بیرون از نمایش برایشان وجود دارد. زبان و لهجه و لباس خاص آنها هم به عنوان نشانههای معینی پس زمینههای ملیتی و قومیشان را برای کاراکتریزه شدن در اختیار تماشاگر میگذارد. از سوی دیگر، در حد و ظرفیت اجرا تقریبا به شکل فردی هم خصوصیات ذهنی و رفتاری معینی برای همه پرسوناژها در نظر گرفته شده است.
نکته پارادوکسیکال دیگری در این نمایش است: سکوی وسط صحنه که برای اجرای نمایش تخت حوضی در نظر گرفته شده، نهایتا به محلی برای روایت رخدادهای کمیک و تراژیک زندگی خود پرسوناژهای نمایش تبدیل میشود؛ یعنی نمایش دیگری روی آن شکل میگیرد که با موضوع جنگ و تعلقات و اعتقادات عتابآمیز و دو سویه شده آدمهای خوب و بد نمایش رابطه مستقیم و تنگاتنگی دارد و واقعی است.
طراحی لباس که توسط خود"اصغر خلیلی" انجام شده برخی دوگانگیهای پنهان آدمها و موقعیتها و فضای زندگیشان را به خوبی نشان میدهد؛ لباس پسرعموی زن معلم، ترفندی هوشمندانه و نمایشی برای بروننمایی شخصیت دوگانه ایرانی- عراقی او و نهایتا کوششی برای آشکارسازی تعلقات ذهنی و عقیدتی او به حزب بعث عراق است. ضمنا خلق و خوی عصبی و حالات مهاجماش نیز بیمهاری و سیطرهجویی او را نشان میدهد و البته در پس آن ترس نهفتهای هم قابل درک است. بازیگر نقش این پرسوناژ(میثم جهانگیری) هم با حرکات تند و تیز و دیالوگهای پرتابیاش برای ارائه نقشاش چیزی فرو نمیگذارد.
از پرسوناژهای هنرمندان دورهگرد و بازی خوبشان که بگذریم، برای هر کدام از پرسوناژهای دیگر قرینهای نسبی هم تدارک دیده شده است: زن معلم در کنار خود"انیس" را دارد که در وضعیت دغدغهآمیز معین و مشابهی به سر میبرد. برای پرسوناژ پسرعمو هم قرینهای بومی که شکل تعدیل یافتهای از او به شمار میرود و در گذشته مرتکب خطاهایی نیز شده، در نظر گرفته شده است.
این قرینههای نسبی در "تشدید" بنمایههای موضوعی نمایش سهم قابل توجهی دارند و اگر اشاره به دو امکان داخلی و خارجی اصفهان و کویت را هم در نظر بگیریم، در آن صورت این مجموعه هوشمندانه کامل میشود.
میزانسنها به تناسب موضوع و وضعیت آدمها طراحی و اجرا شدهاند. نور کاربری معمول خود را داراست. موسیقی"سعید جوکار" و "رامیتن اللهیاری" که بخش ترکیبی آن توسط"هومن همامی" انجام شده، تاثیر قابل توجهی در تعمیق موقعیتهای عاطفی و کنشزای نمایش دارد؛ استفاده از ملودیهای گوناگون موسیقی ایرانی و محلی و تطبیق و آدابتهکردن آنها با مضمون دیالوگها و موقعیت پرسوناژها میزان گیرایی و تاثیرگذاری نمایش را فزونی بخشیده است. این موسیقی گاهی تا حد"دیالوگهای موسیقایی" کاربری پیدا میکند.
چهرهپردازی پرسوناژها که توسط"عاطفه ابیضی" طراحی شده با محتوای نمایش همخوانی دارد، چون چهره و حالت بازیگران در رابطه با ایجاد زمینه برای پرسوناژ شدن آنها تغییر کرده است.
بازیگران نمایش به ترتیب"شیوا مکینیان"، "علیرضا زمانینسب"، "میثم جهانگیری"، "بهار یداللهی"، "حسین شفیعی"، "مهدی حسینی" و "احسان مهرعلی نجفیزاده" با ارائه بازیهای زیبا و گیرا سهم محوری و بنیادینی در شکلگیری و تاثیرگذاری نمایش دارند و موفق میشوند همه تماشاگران را با خود همراه کنند.
بازی "شیوا مکینیان" به علت تناسب و هماهنگی حرکات بدن و حالات چهره با تغییرات مضمون دیالوگها و موقعیتهای متفاوت عاطفی، بسیار زیبا و به یادماندنی است و میتوان بخش قابل توجهی از گیرایی و مقبولیت و وجاهت اجرایی متن را مرهون حضور بازیگران نمایش دانست.
"اصغر خلیلی" در مقام کارگردان به علت توانمندی در هدایت بازیگران و اجتناب از پیراستن و بزک کردن صحنه و توجه محوری به محتوای متن و موقعیت آدمهای نمایش، موفق شده است نمایشی دیدنی از وضعیتها و موقعیتهای جنگ تحمیلی ارائه دهد، که زیر پوسته بیرونیاش لحن و درونمایهای سیاسی و اجتماعی دارد و در آن بیان روایی و گزارهای واقعیتهای جنگ و زندگی محوریت پیدا کرده است.
برای دیدن آلبوم اینجا را کلیک کنید.