یادداشتی بر نمایش «کافه عاشقی» به کارگردانی سیدجلالالدین دُری
همنشینی فرهنگساز ادبیات کلاسیک و تئاتر

شهرزاد میزبان «کافه عاشقی» میشود 2

موسیقی نمایش «کافه عاشقی» روی صحنه میرود 2
دکتر محمدرضا روزبهانی*: فرهنگ غنی ایران و درواقع متون کلاسیک و ادبیات کهن ایران که در دریافتهای متعالی عطار، سعدی، حافظ، مولوی، نظامی، فردوسی و... وجود دارد میتواند با نگاه جدید و تفسیر جدید از این آثار که مورداحترام تمام جهان هم هستند و با تقویت آنها و عرضه بعد انسانی این آثار ورطهای را که میان نسل جدید با میراث گذشته به وجود آمده است، پر کند؛ و این یعنی دفاع از ایران اسلامی در عرصه فرهنگ.
ازآنجاکه در فرهنگ ما ادبیات نمایشی مستقل وجود نداشته و شعر و نثر غیرنمایشی مانند مثنوی، شاهنامه، منطقالطیر، کلیلهودمنه، مرزباننامه، تاریخ بیهقی، گلستان و بوستان و ... نقش آن را به عهده گرفته و جایگزین آن شده است، اینک با تغییراتی سازنده و هنرمندانه میتوان آنها را به متنهای دراماتیکِ ماندگار که کمالیافتهترین شکل زبان و ادبیات است، تبدیل کرد. بهعبارتدیگر، باید گفت هم زبان و هم ادبیات هر دو بهطور ذاتی و طبیعی گرایش به نمایشی شدن دارند؛ بنابراین هر چند نویسندگان و شاعران ایرانی، آثار خود را هرگز به قصد اجرای نمایش تصنیف نکردهاند ولی به تعبیر زندهیاد جلال ستاری ادبیات داستانی ایران و انواع مختلف آن اعم از قصه، حماسه، روایات تاریخی افسانهپرداز، داستان، حکایات عرفانی منظوم و منثور و بهطورکلی رمزی، تمثیلی یا واقعگرا، ظرفیتهای زیادی برای تبدیل شدن به یک اثر نمایشی را دارند.
در دوره معاصر، به دنبال آشنایی جدی ایرانیان با تئاتر غرب، از جانب نویسندگان تلاشهای زیادی برای استفاده از ظرفیت ادب داستانی برای خلق متون نمایشی صورت گرفته که حاصل آنها به شکل نمایش و حتی فیلم، عرضه شده و میشود. از جمله متونی که بهدفعات از سوی اهالی نمایش موردتوجه قرار گرفته منظومه لیلی و مجنون اثر حکیم نظامی گنجوی است، مشهورترین داستان عشقی کلاسیک ادبیات دوره اسلامی که در شمار ادبیات غنایی فارسی محسوب میشود. جذابیت این منظومه باعث شده است که در دورههای بعد کسان دیگری مانند امیرخسرو دهلوی و عبدالرحمان جامی در هفتپیکر به تقلید از این منظومه، منظومههایی نوین بسرایند.
این منظومهها اگرچه به لحاظ مضمون و ساختار با همدیگر تفاوتهایی دارند اما به لحاظ وجود عناصر نمایشی از جمله روایتمحور بودن و داشتن سیر داستانی، شخصیتپردازی دقیق، چه برای قهرمان و چه ضدقهرمان، گفتوگوهایی مبتنی بر پرسش و پاسخ، توضیحات دقیق از فضا، مکان، اشخاص و موقعیتهای فیزیکی، درونمایهای که نمایشدهنده نوعی پیام است که به مخاطب منتقل میشود و تعلیق و کشمکشهای تصویرساز که اساس شکلگیری درام است، همچون بسیاری از متون ادب داستانی، قابلیت دارند که به متون نمایشی قدرتمندی مبدل شوند. در نمایش کافه عاشقی تا حدی به امور پیشگفته توجه شده است.
در نمایش «کافه عاشقی» میبینیم که فیروز نویسندهای است که به تهران آمده و در یک تماشاخانه بر مبنای منظومه لیلی و مجنون به نوشتن نمایشنامهای، برای اجرا مشغول است. قرار است نقش قیس (مجنون) را فیروز و نقش لیلی را هما بازی کند. در فرایند تمرینات عشق و علاقهای میانشان شکل میگیرد که بیشباهت به عشق لیلی و مجنون نیست. کارگردان نمایش که به هما (لیلی) علاقهمند است از راههای مختلف تلاش میکند رابطه آنها را به هم بزند و از اینکه لیلی را مجبور به ترک وطن کند یا پایان نمایش را برخلاف منظومه نظامی به سمت منظومه عبدالرحمن جامی ببرد و مجنون را پیش از لیلی به کام مرگ ببرد، دریغ نمیکند. نویسنده با استفاده از این ترفند و ایجاد دو خط موازی داستانی درهمتنیده و ایجاد کشمکش روی صحنه، از طریق بیان داستان لیلی و مجنون، بهصورت تلفیق دیدگاه نظامی و جامی و پیوند دادن آن با ماجرای فیروز و هما در بیرون صحنه و همچنین آفرینش شخصیتهای دیگری در لایه دوم نمایشنامه، توانسته است یک نمایشنامه قابلقبول بنویسد. البته در لایه اول ضعف طراحی و در لایه دوم ضعف پرداخت شخصیتها، بیان مطالب بیپاسخ، مثل روانه کردن هما به شوروی یا اشاره به عبدالحسین نوشین، دیالوگهای صیقلنخورده و سطحی شخصیتها و... به چشم میخورد.
به لحاظ کارگردانی اما لایه اول (داستان لیلی و مجنون) به لایه دوم (فیروز و هما) میچربد و این بیمنطق نیست. ولی نیاز است که کارگردان، با وجود طراحی مناسب صحنه، هماهنگی بیشتری میان موسیقی و طراحی حرکات ایجاد کند؛ بهگونهای که ما در قسمتهای مختلف که موسیقی و آواز داریم، با اذعان به بعضی محدودیتها و عرف جامعه، جای خالی میزانسنهای جاندار و طراحی حرکات موزون متناسب را احساس میکنیم و همین موضوع بهشدت ریتم نمایش را کند کرده است.
در مورد بازی بازیگران هم میتوان گفت بهجز کارگردان، مرشد و تا حدودی لیلی، میتوانست اجرای بهتری داشته باشد و این شاید ناشی از این باشد که خوانندگان بازیگر نیستند و به اندازه کافی روی بازی گرفتن از ایشان کار نشده است؛ اما موسیقی و آواز که بهخوبی در دل متن جا گرفته، به دلیل صدای خوانندگان و آهنگسازی خوب آن، در اکثر مواقع به کمک کارگردانی و طراحی اثر میآیند و در جذب تماشاگران و مفرح کردن نمایش و تحمل 110 دقیقه نمایش موفق عمل میکنند.
نکتهای که به نظر میرسد گفتنش ضروری است اینکه هرچند نمایش در مواقعی به لحاظ شکل اجرا و همچنین تقطیع اشعار و نحوه بیان بازیگر- خوانندهها به اپرا و تعزیه تنه میزند، به دلیل در هم تنیدگی موسیقی و نمایش، نیازی نیست برای آن از عنوان نهچندان قاعدهمند «ارکستر تئاتر» استفاده شود. همچنین کنار استفاده از تابلوهای خطنوشته، میشد تابلوهای مینیاتور را که گوشههایی از داستان لیلی و مجنون را به تصویر میکشند، قرار داد و در طراحی میزانسنها و حرکات و بازیها، از آنها بهره بیشتری برد و الهام گرفت؛ کاری که کارگردان در بعضی صحنهها، ازجمله بعضی از حالات نشستن، ایستادن راه رفتن و... لیلی و مجنون انجام داده است. البته کار زیبایی هم که در طراحی پوستر نمایش اتفاق افتاده از این زاویه ارزشمند است. در یک کلام، رنگآمیزی کار، بهخصوص در صحنههای مربوط به لیلی و مجنون، میتوانست زیباتر و گرمتر باشد.
درمجموع برداشتی که متن نمایش «کافه عاشقی» از منظومههای لیلی و مجنون نظامی گنجوی و عبدالرحمن جامی ارائه میکند، بسیار ارزشمند است؛ و اجرای چنین نمایشهایی که رویکرد مناسبی به فرهنگ ایرانی- اسلامی ما دارند، بسیار اهمیت دارد.
* عضو هیئتعلمی دانشگاه فرهنگیان استان تهران