در حال بارگذاری ...

نگاهی به نمایش“روی ریل جنگ“ نوشته حسین زارعی به کارگردانی جواد نوری و خیرالله تقیانی‌پور

مهدی نصیری: "روی ریل جنگ" عنوان نمایشی با موضوع جنگ تحمیلی است که این روزها با کارگردانی جواد نوری و خیرالله تقیانی‌پور و براساس نمایشنامه"هفت کوپه از قطار" حسین زارعی در سالن کوچک تالار مولوی اجرا می‌شود.

نمایش با ایده‌ای جذاب، چند کوپه از یک قطار را که در زمان جنگ به مقصدی نامعلوم در حال حرکت است با چند داستان مستقل اما مرتبط با داستان‌های دیگر نشان می‌دهد و با تلفیق وقایع و ترکیب زمانی و موضوعی این داستان‌ها به روایتی جذاب می‌رسد. البته این طور به نظر می‌رسد که جذابیت و قدرت نمایشی هر یک از این داستان‌ها بیش از اندازه خلاصه شده و به سرعت روایت می‌شود.
شاید درست نباشد که قوت‌ها و ویژگی‌های نمایشی متن چاپ نشده حسین زارعی را با نمایشنامه تغییر یافته و خلاصه شده"روی ریل جنگ" مقایسه کنیم، به همین خاطر تمرکز و توجه بحث را به متن و اجرای همین نمایشی که در سالن کوچک روی صحنه رفته است محدود می‌کنیم.
نمایشنامه"روی ریل جنگ" داستان هفت گروه از آدم‌های درگیر با موضوع جنگ را روایت می‌کند و این روایت به زیبایی با بزرگ‌نمایی حضور مرد نویسنده و همسرش در ابتدای نمایش آغاز می‌شود. نویسنده در حال نوشتن برمی‌خیزد به پشت سر نگاه می‌کند و می‌گوید:«داره یادم می‌آد!» و داستان از همین جا آغاز می‌شود.
دو مرد که عضو یک تشکیلات تروریستی هستند، سه رزمنده جانباز نابینا، دو پرستار، رزمنده شیمیایی و مرد نویسنده و همسرش، چهار داستان را در چهار کوپه از قطار روایت می‌کنند و ترکیب شخصیت‌های دو کوپه از قطار داستانی را به وجود می‌آورد که حتی به لحاظ بار دراماتیک و جذابیت نمایشی برجسته‌تر و مهمتر از دیگر داستان‌هاست.
مهمترین کاستی نمایشنامه در حوزه پرداخت این داستان‌ها آن است که موقعیت‌هایش را صرفاً به خاطر همنشینی در کنار یکدیگر پرورش داده و تقریباً همه روایت‌ها بر این اساس ناقص و کم مایه هستند. دو عضو تشکیلات تروریستی بر سر انفجار قطار با هم درگیر می‌شوند، اما انگیزه‌ها و رفتارهای هر یک از آن‌ها به اندازه کافی روشن و منطقی نیست. یکی از این دو نفر نامزدش را بعد از سال‌ها در قطار دیده و به یاد علت جدایی‌اش از او(به خاطر دستور تشکیلات) افتاده است. حالا به خاطر تلافی و نجات جان نامزدش نمی‌خواهد قطار را منفجر کند؛ این دلیل واضح و روشن است اما در نمایش علت‌ها به حاشیه رانده شده و در عوض حاشیه‌ای مربوط به لجاجت‌های تلافی‌جویانه جای آن را گرفته است. داستان کوپه سه رزمنده نابینا هم که اصلاً هیچ جایگاهی در روایت نمایش ندارد. واقعاً این سه رزمنده چه ارزش و حضور دراماتیکی در داستان دارند؟ جز این که نشان می‌دهند، زمانه، زمان جنگ است و حالا ممکن است در انفجار قطار به شهادت برسند! به هر حال وقتی که چند شخصیت از میان تمام مسافران برای حضور در داستان انتخاب شده‌اند، باید ارزش و اعتبار ویژه‌ای در داستان داشته باشند. اما گویا این سه شخصیت به جز نشانه‌هایی برای شناساندن فضا و اضافه کردن بار کمدی به لحن نمایش هیچ کارکرد و اهمیت دیگری ندارند. حضور دو زن پرستار در قطار هم منطقی است و باز به کمک فضا و زمانه داستان می‌آید، اما وجود آن‌ها به لحاظ ارزش دراماتیک باز هم جای سوال دارد. حتی اگر از میان این دو مریم را به خاطر ترکیب قصه با حضورش با داستان مرد کوپه اول بپذیریم، پرستار دوم واقعاً نقشی را در داستان ایفا نمی‌کند.
کوپه چهارم هم به رزمنده‌ای اختصاص دارد که حالت‌های روانی‌اش نشان می‌دهد، موج انفجار او را دچار حمله‌های شدید عصبی می‌کند در حالی که در نمایش بر شیمیایی شدن او تاکید می‌شود. این شخصیت هم تنها در قطار حضور دارد تا متوجه جریان جنگ در داستان بشویم. همین و بس! و بالاخره کوپه مرد نویسنده که در واقع مهمترین پنجره روایت است و همه موقعیت‌ها، داستان‌ها و اتاقک‌های قطار می‌توانند زائیده همین بخش باشد.
شروع داستان، هم نام بودن همسر نویسنده با نامزد مرد تروریست و برخی نشان‌ها و علائم دیگر می‌تواند زائیده خاطره یا ذهنیت بودن وقایع داستان را روایت کند. اما حتی حضور نویسنده و همسرش نیز به لحاظ کارکردهای دراماتیک در نمایش با اشکال همراه است و نقش مهم او به جای در برگرفتن همه وقایع، با شوخی‌های بی‌مزه و طنز کم ارزش رفتار و کلام جایگزین شده است.
بنابراین تماشاگر در مواجهه با داستان‌های"روی ریل جنگ" که اتفاقاً براساس ایده‌های خوبی هم انتخاب شده‌اند، نه تنها موفق به برقراری ارتباط نمی‌شود بلکه در زنجیره روابط و اتصال‌های ناهماهنگ و ناقص داستان‌ها تنها می‌ماند و تمرکزش را از دست می‌دهد.
شاید تنها زنجیره ارتباطی که در میان همه داستان‌های نمایش تا اندازه‌ای موفق به جلب توجه مخاطب می‌شود، همان ارتباط میان کوپه تروریست‌ها و قسمت پرستارها باشد. این ویژگی ‌هم بدون شک مدیون خط ارتباط داستانی موفق و چالش‌های دراماتیک میان رویدادهاست. "مردی که سال‌ها پیش نامزدش را به خاطر قوانین تشکیلات از دست داده، حالا او را در قطاری می‌بیند که قرار است به دستور گروهک و به دست خودش منفجر شود... "
همین داستان کامل با طرح جذاب و درگیر کننده و ماجرای عاشقانه آن، تنها داستانی است که دارای مولفه‌ها و ظرفیت‌های تئاتری است و بیش از هر چیز دیگر مخاطب را با نمایش درگیر می‌کند.
این آشفتگی، بی‌نظمی و کمبودهای داستان را هم در متن و هم در حوزه کارگردانی می‌توان مورد انتقاد قرار داد. اما در کنار آن طراحی صحنه و تلفیق کارکردهای آن با میزانسن از محاسن کار جواد نوری و خیرالله تقیانی هستند.
صحنه نمایش به خوبی با یک ایده اجرایی موفق شروع می‌شود که در آن ذهنیت نویسنده با حضور پنج شخصیت، در حالی که در هاله‌ای از نور انتهای صحنه ایستاده‌اند، تصویر می‌شود. بلافاصله بعد از آن کوپه‌های قطار با چند نیمکت دو سویه متحرک متصل به هم در صحنه، آرایش پیدا می‌کنند. این طرح اجرایی به خوبی قادر به القاء تصویر مورد نظر است و در ضمن دست کارگردان‌های نمایش را برای به حرکت در‌ آوردن رویدادهای متحرک نمایش باز می‌گذارد.
صحنه با چرخش نیمکت‌های قطار اتفاقات و موقعیت‌ها را از وجوه مختلف به تماشا می‌گذارد و این امکان را فراهم می‌کند تا تماشاگر هر موقعیت را با تاکید بر حضور شخصیت‌ها از چند زاویه مختلف مشاهده کند. علاوه بر این ترکیب دکور متحرک با میزانسن‌ها رویدادهای نمایشی را به زیبایی در تلفیق با هم قرار می‌دهد و اجازه نمی‌دهد تا اجرا به ورطه تکرار بیفتد و جذابیت دیداری‌اش را از دست بدهد.
شاید اگر نوری، با ترفندی دیگر، دست کم فضاسازی کارش را با عناصری چون نور یا موسیقی تقویت می‌کرد، اجرا با این طراحی خوب می‌توانست بخشی از ضعف‌های متن را هم جبران کند و بپوشاند.
تا به این جای کار می‌توان متن را یک نقطه ضعف بزرگ و طراحی صحنه و میزانسن‌ها را یک حسن قابل قبول در"روی ریل جنگ" دانست اما ویژگی‌ دیگری که نمایش را به شدت تحت تاثیر قرار داده و با اشکال مواجه کرده بازی بسیار بد بازیگران آن است.
در میان هفت بازگیر نمایش، هومن خدادوست و خیرالله تقیانی‌پور آن قدر ضعیف هستند که حتی روی بازی دیگر بازیگران هم تاثیر می‌گذارند و با بر هم ریختن تمرکز آن‌ها کلیت اجرا را دچار اشکال می‌کنند. برای بررسی نحوه حضور این بازیگران و در یک نگاه کلی‌تر همه بازیگران"روی ریل جنگ" اصلاً نیازی به پرداختن به شیوه‌های بازیگری و کمبودهای آن در اجرای نقش‌ها نیست؛ بازیگران نمایش واقعاً در به اجرا درآوردن ابتدایی‌ترین اصول کارشان هم ناتوانند. برای اثبات این ادعا کافی است به نحوه ایستادن و ادای ساده‌ترین کلمات از زبان خدادوست و تقیانی نگاه کنیم.

آلبوم عکس نمایش