گفتوگو با هوشنگ آزادیور مترجم کتاب سه جلدی”تاریخ تئاتر جهان”
رضا آشفته: در گذر یاسمن فاز ۵ شهرک غرب، به سراغ هوشنگ آزادیور رفتم که دوران نقاهت یک بیماری سخت را پشت سر میگذاشت. او که به صدایش شهره است، این روزها به سختی از پس حرف زدن برمیآید و برای همین از من خواست که به جای گفتوگوی تلفنی، حضوراً با او درباره تئاتر و فعالیتهای تئاتریاش حرف بزنیم.
ما امروز هوشنگ آزادیور را با ترجمه"تاریخ تئاتر جهان" اسکار براکت میشناسیم. دورهای سه جلدی که در دانشکدههای تئاتر ایران تدریس میشود.
او متولد 1321 تهران و فوق لیسانس فیلم از دانشگاه ییل آمریکاست. شاعر است و کتاب شعری به نام"پنج آواز برای ذوالجناح" را دارد که سال 1350 منتشر شده است. تاکنون سه فیلم کوتاه داستانی و 17 مستند ساخته است. دو نمایش کارگردانی کرده و چند سال به کار آموزش تئاتر در دانشگده سینما ـ تئاتر یا کانون پرورش فکری کودکان و نوجوان مشغول بوده است.
تاکنون این کتابها را به فارسی ترجمه کرده است؛ "بدیههسازی در تئاتر" نوشته ویولا اسپولین(1350 ـ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان)، "شب افسون شده" نوشته اسلاومیر مروژک(1352)، "شب جنایتکاران" نوشته خوزه تریانا(1353 ـ انتشارات کارگاه نمایش)، "کوروس" نوشته نیکوس کازانتزاکیس(1353 ـ انتشارات آگاه)، "تاریخ تئاتر جهان" نوشته اسکار براکت(1362 ـ چاپ اول ـ انتشارات نقره و مروارید)، "رومئو و ژولیت" اثر ویلیام شکسپیر(1372 ـ نشر مرداد) و"راهنمای آثار شکسپیر" نوشته جان گوردون(1380) از جمله آنهاست.
من و آربی آوانسیان
من اولین بار تئاتر را از طریق آربی آوانسیان شناختم. تا پیش از آن، گرایش به شعر و سینما داشتم. ضمناً هیچ تئاتری در ایران مرا تا آن زمان جذب نکرده بود و به صورت تفننی و بسیار کم نمایش میدیدم. به گمانم تا قبل آشنایی من با تئاتر، تئاتر در ایران کاملاً دنباله تئاتر قرن 19 غرب و حداکثر دنباله نظریههای استانیسلاوسکی و برشت بود. در واقع کسانی که تئاتر آن زمان را رهبری میکردند بیشتر میشود گفت پیروان مارکسیسم و تئاتر ایدئولوژیک بودند. با این حال چیزهایی که برایم عرضه میشد و من میدیدم، توجهام را خیلی جلب نمیکرد. تا این که پس از شناخت آربی آوانسیان و کارهای او و سپس رفتن به کارگاه نمایش، عرصه گستردهای به رویم گشوده شد. من که با ادبیات، شعر و سینما آشنایی داشتم، با یافتن تئاتر، دیدم زبان غنیتر و متنوعتری را میشود از این راه عرضه کرد.
مقایسه تئاتر و هنرهای دیگر
در زبان تئاتر آن چه یافتهام زبان رفتار، گفتار، حرکات و کلام، همه قادر بودند که مخاطب خودشان را در یک جادوی دیگر سهیم کنند و این همان چیزی بود که در شعر هم جستوجو میکردم. چیزی که در آغاز دریافتم شباهت موسیقی، رقص و شعر با تئاتر بود تا پیش از آن تئاترها شبیهسازی زندگی را به من عرضه کرده بودند ـ ما در همان دوران دسترسی به اجراهای غیر ایرانی نداشتیم ـ در حالی که تئاتر واقعی و به ویژه تئاتر مدرن چندان دربند شبیهسازی زندگی نیست؛ بلکه عرضه وجوه ناب موقعیت انسان در جهان و در واقع دستیابی به جنبههای هستیشناسانه انسان بود. پس من بعد از آشنا شدن با تئاتر مدرن و کارهای کارگاهی در واقع یک مقداری از وقت و علایق خود را از شعر و سینما به تئاتر برگرداندم.
کارگاه نمایش و ادامه تاثیرات آن
کسانی که کارگاه نمایش را دیده بودند، از جمله دانشجویان و علاقهمندان تئاتر، دیگر ظاهراً علاقهای به شیوههای قدیمی تئاتر نداشتند، به همین دلیل تئاتر بعد از انقلاب تا حدود بسیار زیادی تحت تاثیر کارگاه نمایش قرار گرفت. ما امروز به ندرت نمایشهای به اصطلاح قرن 19 را در ایران میبینم، جدای از ارزشگذاری و غیره همچنان نوعی از تجربهگرایی در تئاتر ایران را میتوان مشاهده کرد. هر چند میتوانم بگویم بسیاری از تجربههایی که امروز انجام میشود، پشتوانه تئوریک قوی ندارد و به نظر میرسد که نیاز به یک تعداد از نظریهپردازان و منتقدان جدی دارد.
مروژک و شب افسون
"شب افسون شده" نوشته مروژک لهستانی را با سه شخصت کار کردم. این سه شخصیت در اتاق یک مسافرخانه، رویاهایشان را با یکدیگر تلاقی و ادغام میکنند. باید بگویم هنر اگر با رویا و تخیل آرمانهای نهفته انسانی سر و کار نداشته باشد، دیگر هنر نیست. باعث انتخاب این متن هم برای من، همین بود که بشناسم چه قدر رویاهای انسانها با هم همخوانی دارد یا ندارد و اساساً آیا رویا یک تخیل است یا یک واقعیت به خصوص با توجه به علاقهام به تئاتر این چالش را انتخاب کرده بودم.
این نمایش دو، سه اجرا بیشتر نداشت. الان هم دلایش را به خاطر نمیآورم، احتمال دارد مثلاً با یک اتفاق دیگر همزمان شده بود، مثل جشن هنر یا مناسبت دیگری و من آن را ادامه ندادم.
اصولاً کارگاه نمایش سالن بزرگ پذیرایی یک ساختمان در طبقه سوم بود که حداکثر تا 50 نفر گنجایش داشت و کارها در آن جا به صورت کارگاهی انجام میشد و بسیاری از تجربههای دیگری که در آن جا صورت میگرفت، میتوانست اجراهای کمی داشته باشد.
اجرای"شب جنایتکاران"
"شب جنایتکاران" از خوزه تریانا را ترجمه کرده بودم که اجرای بیشتری داشت. در این متن هم سه شخصیت ـ خواهر و برادر ـ توطئهای را علیه پدر و مادر ترتیب داده بودند که در واقع مثل یک نوع شورش اجتماعی برگزار شد.
در واقع سه خواهر و برادر داشتند نقشه قتل والدین را یعنی کسانی که این جهان ابزورد(پوچانگار) را برای آنها تدارک دیده بودند، میکشیدند. گرچه لحنشان مثل جوانان و نوجوانان بود و ضمناً به خودشان به عنوان یک جنایتکار نگاه میکردند اما در واقع جنایت از دید والدین بوده نه از دید آنها، چون آنها، شورشی بودند و نه جنایتکار.
در این نمایش نقش دختر را پسر و نقش پسر را دختر بازی میکرد. به این دلیل که اولاً این قدرت دراماتیک متن را بالاتر میبرد و دیگر این که دختر و پسر بودن تفاوتی نداشت. سوم این که در بسیاری از لحظات بچهها نقشهای مختلفی را بازی میکردند و اولین بار در ایران چنین اتفاقی میافتاد و دیگر نقشها در هم ادغام نمیشدند.
این سه بازیگر تمام نقشها را بازی میکردند که بعد از آن در ایران شیوه بازی در بازی رواج پیدا کرد. ما در کارگاه نمایش به دنبال شیوههای بازیگری و جستوجوی بازیگری هم بودیم. میکوشیدیم بازیگران را از یک قالب فراتر ببریم و شخصیتها تبدیل به انسانهای مطلق شوند و نه لزوماً واحد با ویژگیهای روانی خاص و خواستههای اجتماعی خط داده شده و...
طراحی این نمایش را هم آربی آوانسیان انجام داد. نمایش مورد توجه چند منتقد قرار گرفت.
علاقه به تئاتر تجربی
من اصلاً مستندساز بودم و دورانی که در کارگاه نمایش کار میکردم، در واقع از صدا و سیما ماموریت داشتم تا در کارگاه نمایش، این آثار را ضبط کنم که خودم درگیر شدم و به عنوان دستیار آربی آوانسیان حدود 2 سال کار کردم. بعد به مسافرت رفتم. به فرانسه رفتم و برای تحصیل به آمریکا رفتم و سالها از کارگاه نمایش دور ماندم. البته در تمام سفرهای خارج خودم بیش از آن که به سینما بپردازم، به دیدن نمایشهای روز آن زمان در کشورهای دنیا علاقه نشان میدادم.
با این حال رابطه من هیچ وقت با آوانسیان قطع نشد و دورادور فعالیتهای کارگاه را دنبال کردم و این رابطه با بچههای کارگاه و آوانسیان و تئاتر همچنان ادامه داشته است.
تئاتر امروز بدون بدیههسازی؟
در دورانی که در کارگاه نمایش بودم، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوان پروژهای داشت که تعدادی مربی تربیت کند تا بروند در مراکز کانون در شهرستانها با بچهها تئاتر کار کنند. کتابی به نام"بدیههسازی در تئاتر" نوشته ویولا اسپولین را انتخاب کردم و قسمتهایی از آن را ترجمه کردم و به عنوان الگوی تدریس مربیها انتخاب کردم و به عنوان جزوه به مربیها دادم. در واقع تئاتر امروز بدون بدیههسازی میسر نیست. بدیههسازی برخلاف اسم خودش به معنای بدیهه نیست؛ بلکه به معنای جستوجوی بازیگر در درون خودش برای یافتن پاسخهای صحنه یا موضوع به کار گرفته میشود. ما در جریان زندگی خودمان معمولاً یک ماسک داریم که خودمان را با جامعه و محیط همرنگ کنیم. اما درون هر یک از ما انسانها و لذا بازیگران، دنیاهای دیگری هست که امکان بروز پیدا نمیکند یا کم پیدا میکند. پس ما در بدیههسازی در واقع سعی میکنیم دنیاهای هر بازیگر را به دست خودش کشف کنیم. لذا بازیگر تئاتر مدرن یا تئاتری که من به آن اعتقاد دارم، مثل یک هنر خلاق باید باشد که هر دم از وجودش بیرون بیاید مثل یک شاعر. آن چیزی که متناسب با موضوع نمایش، بازیگر مقابلش و تماشاگر باشد. چنین کسی بازیگر است، نه کسی که ادای شخصیتی را در میآورد. به همین دلیل یک بازیگر خلاق باید قادر باشد در نقشهای متعدد و مختلفی بازی کند و مهارت این را پیدا کند که جهان یک کاراکتر را خلق کند.
من در کانون پرورش فکری سعی میکردم این نکته را برای مربیها جا بیندازم، چون قرار بود آنها با بچهها کار کنند و به بچهها آموزش بدهند که بتوانند دنیای خودشان را کشف کنند. در واقع برداشتی که از بدیههسازی در آن جا مدنظر بود، یک نگاه تربیتی بود و نه لزوماً تئاتری. بچهها از طریق تئاتر میتوانند روح خودشان را پرورش دهند و به جهان گشوده بشوند و بتوانند خودشان را بیان کنند. به نظرم این نوع تربیت برای کودکان در مدارس و حتی کودکستانها بسیار ضروری است.
تجربه تدوین تاریخ جامع تئاتر
دوران تحصیل در دانشگاه ییل که یکی از مهمترین دانشگاههای آمریکاست، با این که رشته من سینما بود، چند تا واحد تئاتر هم گرفته بودم. خوشبختانه دورانی که در آمریکا بودم، گروههای تجربی بزرگی مشغول کار بودند که بعدها به کارگردانان بزرگی هم تبدیل شدند. مثل ریچارد چکنر. من وقت زیادی را در نمایشهای کارگاهی و کوچک در گاراژها و پارکینگها صرف دیدن تئاتر کردم. به همین دلیل بعد از بازگشت به ایران و همزمان با انقلاب، به فکر افتادم که یک تاریخ جامع تئاتر را تجربه کنم. چون در آن زمان ما در ایران هیچ منبع و مرجع کامل تئاتری نداشتیم، فقط جزوههایی بود که در دانشکدهها به دانشجویان داده میشد. این جزوهها از هر سبک و سیاق و شیوهای بودند و میشود گفت که یکی از دلایل سردرگمی تئاتر ایران، اختلاط بیش از حد انوع سبکهایی است که با هم همخوانی ندارند و در کنار هم چیده میشوند و وقتی شما یک نمایش جدید ایرانی بعد از انقلاب میبینید کاملاً مشهود است که از یک تفکر، سبک، زیباییشناسی و فلسفه خاصی پیروی نمیکند. البته امیدوارم تاریخ تئاتری که من کار کردهام توانسته باشد تاثیر ناچیزی گذاشته باشد. من در کنار ترجمه تاریخ تئاتر جهان اسکار براکت، مقالات متعددی ترجمه کرده و در مطبوعات چاپ کردهام. من این تاریخ تئاتر را در آمریکا شناخته بودم و میدانستم که یکی از معتبرترین تاریخهای تئاتر جهان است، برای این که مولف آن اسکار براکت اصلاً مولف مقالات تئاتر بریتانیکا و آمریکانا بود. تاریخ تئاتری که ترجمه کردم، که ما به آن تاریخ کامل میگوییم در عین حال تاریخ موجز، موثر و دقیقی است. همان طور که میدانید تاریخ تئاتر سرگذشت گستردهای دارد و دست یافتن به تاریخ کامل تئاتر، حداقل نیاز به یک کتاب 10 جلدی دارد.
کار دیگری که در ترجمه تاریخ تئاتر انجام دادم و در مقدمه به آن اشاره شده است، پیدا کردن عکسهای کمیاب صحنه در طول تاریخ بود که شاید بیش از نیمی از عکسها در کتاب اصلی وجود ندارد و من آنها را از منابع فراوانی به دست آوردم. تئاتر از صحنه جدا نیست. من در این جا سوء استفادهای کردم و به خاطر این که ما عضو کپی رایت کتاب نیستیم به خودم حق دارم از منابع مختلف استفاده کنم.
این مجموعه سه جلدی تاکنون سه، چهار بار تجدید چاپ شده که مورد استفاده بسیاری از کارگردانان، طراحان صحنه و لباس هم قرار گرفته است. شما با این کتاب با شیوههای اجرا، صحنهسازی، بازیگری در طول دوران مختلف، نحوه نشستن تماشاگران، حتی نحوه فروش و به طور کلی فرهنگ تئاتر جهان آشنا میشوید و شاید هیچ آرشیتکت تئاتری از طرحهایی که در ساختمانهای تاریخ تئاتر جهان است، بینیاز نباشد.
تاریخ تئاتر هیچ چیزی از تئاتر جهان را از قلم نینداخته و حتی نمایشنامهها را در این کتاب گنجانده است. یک نمایشنامهنویس نیاز دارد به آشنایی با رشد تئاتر در تاریخ جهان و این که نیازهای تماشاگران هر دو دوره را بتواند کشف کند و بعد نیازهای ابدی تماشاگر تئاتر را علاوه بر دورانهای تئاتر به گمانم تاریخ تئاتر بسیار مورد استفاده نمایشنامهنویسان هم باشد.
ترجمههایی که تئاتر نبودند
نمایشنامه"رومئو و ژولیت" را برای اجرا ترجمه کرده بودم. چند تا ترجمه از"رومئو و ژولیت" انجام شده بود، اما هیچ کدام از آنها ارزش نمایشی و تئاتری نداشتند. من در مقدمه همین کتاب نوشتهام که ترجمههای شکسپیر در زبان فارسی عموماً با استثناهای بسیار کم، ترجمههای ادبی هستند و نه نمایش. ترجمه ادبی به درد روخوانی میخورد اما ترجمه تئاتری و نمایشی باید آبستن حرکت اساسی باشد. البته در دوران کلاسیک یکی از ویژگیهای تئاتر، آموزش سخنوری برای تماشاگر هم بود.
چون تماشاگران تئاترهای بزرگ کلاسیک همیشه اشراف، نخبگان و روشنفکران بودند، آنها با رفتن به نمایش آموزش خوب سخن گفتن هم میگرفتند. به همین دلیل متنهای کلاسیک وجه ادبی خوبی هم دارند. حالا ما اگر بخواهیم این نمایش کلاسیک مثلاً شکسپیر را به زبان فارسی ترجمه کنیم، باید انتخاب کنیم آیا برای یک فارسی زبان، ارزشهای نمایشی مهمتر است یا ارزشهای ادبی. از نظر من ارزشهای نمایشی در اولویت بیشتر است اما در ترجمهای که من از"رومئو و ژولیت" داشتم کوشش بسیاری به کار بردهام که ارزشهای ادبی و شاعرانه آن را هم حفظ کنم. به طوری که یک بازیگر در صحنه برخلاف ترجمههای قبلی از شکسپیر ملموستر برای تماشاگر باشد و فقط یک کله سخنگو نباشد.
من فکر میکنم در بسیاری از نمایشنامههای کلاسیک دنیا که به فارسی ترجمه شده، شخصیتها، کلههای سخنگو هستند و با ذهن ادبی ما ارتباط برقرار میکنند و نه با درون ما. به ویژه این که شکسپیر نویسندهای به شدت درونگرا و بسیار دراماتیک و البته بسیار سخنور است. منتها جنبههای دراماتیک نباید به معنای سخنور بودن باشد. متاسفانه امکان اجرای این نمایش به من داده نشد، با توجه به این که همین نمایش با استفاده از بسیاری از بیتها و تصویرسازیهای ترجمه من، توسط فرد دیگری اجرا شد.
یک کتاب کوچک برای دانشجویان
راهنمای آثار شکسپیر یک کتاب کوچک است که در برگیرنده خلاصه و طرحهای نمایشنامههای شکسپیر است. این کتاب بیشتر برای دانشجویان ترجمه شده است. با استفاده از یکی، دو نکته که نویسنده به عنوان نقد و تحلیل برای این آثار بیان کرده، برای دوستداران شکسپیر هم این کتاب قابل استفاده است.
کوروس کازانتراکیس و چند کتاب دیگر
یک کتاب به نام"کوروس" از کازانتراکیس که به شعر هم هست و به تقلید از نمایشنامههای یونان باستان نوشته شده الان هم نایاب شده و قرار است که چاپ دومش منتشر شود، هم شاعرانه است و هم نمایشنامه دلپذیری است. حروفچینی هم شده که در وزارت ارشاد برای گرفتن مجوز مانده است.
بیش از یک سال است که دو متن را ترجمه کردهام، اما هنوز ناشر عکسالعملی نشان نداده است.
"باغ وحش شیشهای" و"تراموایی به نام هوس" را به نشر چشمه سپردهام که هنوز پاسخی برای ادامه کار به من داده نشده به همین دلیل خیلی انگیزه کار ندارم، از طرفی ناشرها هم معمولاً نمایشنامه و کتب تئاتری چاپ نمیکنند.