در حال بارگذاری ...
نقدی بر نمایش «خانه برناردا آلبا» به کارگردانی آرش امیری

چونان اسیری در قاب خالی آیینه

سیدعلی تدین صدوقی: نمایش «خانه برناردا آلبا» نوشته فدریکو گارسیا لورکا شاعر و نمایشنامه‌نویس شهیر اسپانیایی در سال‌های اخیر توسط بسیاری از هنرمندان تئاتر چه تازه‌کارها و چه حرفه‌ای‌ها کار شده است. یکی از آخرین اجراهای این اثر مربوط به استاد دکتر رفیعی است که در تالار وحدت روی صحنه رفت.

قصه «خانه برناردا آلبا» مربوط به یک خانواده روستایی متمول در اسپانیاست که پنج دختر دارد. ماجرا پس از مراسم خاک‌سپاری پدر خانواده شروع می‌شود؛ مادر خانواده زنی متعصب و خشک‌مذهبی و سخت پایبند سنن و عرف است و در استیلای این رویکرد بر فضا و نیز افراد خانه سخت می‌کوشد، ازاین‌رو محیط زن‌سالارانه‌ای بر خانه حاکم است و او چون مستبدی دیکتاتور در این خانواده خودنمایی می‌کند.

نمایشنامه «خانه برناردا آلبا» به‌ظاهر در خصوص این پنج دختر و زندگی‌شان است که به‌ناچار می‌باید به دستورات و خواسته‌های مادر یعنی «برناردا» تن در دهند. دخترانی که همگی هنگام ازدواج‌شان رسیده اما میان دیوارهای خانه به‌نوعی اسیر شده‌اند. مادر اما می‌گوید باید بر اساس سنت و عرف هشت سال عزاداری کنیم و لباس سیاه را از تن به در نکنیم و هیچ‌کس نباید وارد خانه شود و دخترها نیز اجازه ندارند که از خانه بیرون بروند. برناردا زن مغرور و خودپسندی است که کسی را داخل آدم حساب نمی‌کند و به تبار و اصل و نسب خویش می‌نازد و هیچ‌کس را در حد خود و دخترانش نمی‌دانند، ازاین‌رو چند خواستگاری را که برای دخترانش آمده بودند، رد می‌کند، تنها به دلیل اینکه اصل و نسب‌شان به آن‌ها نمی‌خورد و از قشر پایین جامعه هستند. درواقع «برناردا» خود و خانواده‌اش را بالاتر از همه مردمان می‌داند. او فکر می‌کند هر آنچه می‌داند و بر آن باور دارد درست است و همه باید از او و افکارش پیروی کنند و گوش‌به‌فرمانش باشند.

 اما چنانچه نیک بنگریم لورکا به‌عنوان نویسنده اثر نمی‌خواهد صرفاً این‌ها را مطرح کند و از آمال و آرزوهای چند دختر دم‌بخت بگوید. هرچند که لورکا اصولاً شاعرانگی را با نمایشنامه‌هایش عجین کرده و اهل‌فن متون نمایشی او را به‌عنوان درام شاعرانه می‌شناسند اما در این نمایش شاید وجه شاعرانگی لورکا کمتر شده باشد.

اصولاً چرا لورکا چنین فضایی را برای نمایشش انتخاب می‌کند؟ چرا پنج دختر دم‌بخت و جوان؟ چرا مادری تا بدین حد مستبد و زن‌سالار؟ و...

لورکا نمایش خود را در زمان دیکتاتوری مخوف «فرانکو» نوشته است، درواقع نمایش «خانه برناردا آلبا» واگویه‌ای از اوضاع‌واحوال آن روز اسپانیای دیکتاتور زده است. حدیث نفسی تراژیک که ترجمان آن چیزی است که بر اسپانیا رفته است.

                                            

«خانه برناردا آلبا» همان اسپانیاست و «برناردا» همان دیکتاتور اسپانیا با اعتقادات متعصبانه و خشک‌مذهبی و سنتی و خرافی. دخترها درواقع همان نسل جوان و آماده شکوفایی و زایش هستند، نسلی که فرانکو آن‌ها را در زندان‌های مخوفش زندانی و شکنجه کرده و کشته است.

و ازاین‌رو اسپانیا از نسلی که می‌تواند آن را از چنگال استبداد و دیکتاتوری نجات دهد، محروم مانده و این نسل می‌رود که سترون شود و در این خانه که چون زندان‌های فرانکوست، بپوسد یا دست به خودکشی بزند. همان‌گونه که در عالم واقع دارد اتفاق می‌افتد.

«برناردا» وجه مذهبی کلیسا را هم با خود دارد؛ تعصب خشک و کورکورانه و خرافی که با عرف و سنت‌های جامعه عجین شده است، همان‌گونه که ارباب کلیسا با فرانکو همراه شده بودند و او را تأیید کرده و بر اعمالش صحه می‌گذاشتند و چشمان‌شان را به روی کشتار او بسته بودند. درواقع فرانکو به حمایت کلیسا بود که می‌توانست دست به اعمال شنیع و ضدانسانی بزند.

زمانی که «په‌په» به خواستگاری خواهر بزرگ‌تر می‌آید، درواقع همه دخترها به‌نوعی عاشق او می‌شوند؛ په‌په همان مرد یا همان نسلی است که باید با اسب تیزتک بتازد و مردمان اسپانیا را که حالا این پنج دختر نماد آن هستند، نجات دهد و از شرِ این خانه که زندانی با دیوارهای بلند دارد و زندانبانی چون «برناردا» بر درِ آن نشسته است، برهاند.

 نسلی که البته در زندان‌های فرانکو در حال پوسیدن و کشته شدن است و هم ازاین‌روست که اسپانیا به‌رغم استعداد زایش، سترون مانده است.

حتی خدمتکارهای خانه برناردا که نماینده قشر کارگر هستند نیز در چنگال این زن دیکتاتور و تعصباتش اسیر هستند؛ آنان نیز تا مغز استخوان‌شان از خرافه و تعصب پر شده است. هر چند که آنان منتظر فرصتی برای رهایی هستند؛ اما منفعل برجای مانده‌اند و کاری را برای رسیدن به آزادی و رهایی خویش انجام نمی‌دهند. په‌په پس از شلیک برناردا به او می‌گریزد تا به‌زعم لورکا امید به رهایی و آزادی همچنان زنده بماند و عشق نمیرد تا در آینده کاری را که باید انجام دهد، به ثمر برساند. درست برخلاف «رومئو و ژولیت» که لورکا در این نمایشنامه نگاهی نیز به این اثر شکسپیر داشته است. در «رومئو و ژولیت» تراژدی به‌تمامی اتفاق می‌افتد و تقدیر کار خود را می‌کند، هرچند در آنجا نیز پای کلیسا و تعصبات خشک در میان است؛ اما لورکا به‌توسط این عشق، امید را همچنان زنده نگه می‌دارد. عشقی که پایه‌های خانه برناردا را لرزاند، برناردایی که همچنان بر افکار مذهبی و خرافی خودش پایبند و استوار است و پس از خودکشی دخترش می‌گوید: «همه‌جا بگویید که دخترم باکره مرد!» حال ‌آنکه می‌دانیم این‌گونه نبود‌ه است. شاید به‌زعم لورکا باکرگی اسپانیا باید زایل شود تا بتوان دیکتاتور را سرنگون کرد. این باکرگی به‌نوعی نشانه‌ای از ترس است. اینکه باید از آن نترسی و به‌تمامی خود را در برابر سرنوشت که در اینجا رهایی و آزادی اسپانیاست عرضه کنی، اینکه باید بزرگ شوی و این باکرگی فکری را که از تعصب خشک مذهبی و خرافی و سنتی سرچشمه گرفته بِدری، ترس از اعتراض کردن، ترس از بروز و ظهور خویش و... ترس از عاشق شدن و دل را به دریا زدن و دریادل بودن، ترس از عشق، عشق به دیگری، عشق به وطن و عشق به رهایی و آزادگی. دخترانی که درواقع نماد اسپانیا هستند و هرکسی که عاشق‌شان بشود در خطر است اما چونان «په‌په» و «آدلا» تا این خطر را به جان نپذیری به عشق نخواهی رسید و اسپانیا را از چنگال دیکتاتور رها نخواهی کرد و روی آزادی را نخواهی دید. هرچند که دیکتاتور-در اینجا برناردا- به عاشق شلیک کند و معشوق در فراق عاشق با بچه‌ای در شکم خودکشی کند؛ اما باید گفت این تراژدی‌ای است که برای اسپانیای آن روز رقم می‌خورد لیک می‌باید همه این‌ها را به جان پذیرفت تا نسلی به دنیا بیاید که بتواند اسپانیا را از چنگال دیکتاتور رهایی بخشد و نسیم آزادی را به مشام اهل خانه برساند.

اما چند نکته‌ای را هم در مورد چارچوب و شیوه اجرای این نمایش با هم مرور کنیم؛ گروه «خانه برناردا آلبا» گروه جوانی است و کارگردان آن آرش امیری تجربه‌های اولیه کارگردانی‌اش را می‌گذراند. باید گفت دوستان جوان می‌باید بگذارند تا تجارب بیشتری کسب کنند و پس آنگاه به‌سوی متونی این‌چنین سخت که جزو قله‌های ادبیات نمایشی جهان هستند، بروند.

نمایش به لحاظ کارگردانی هنوز جای کار دارد؛ بازی‌ها، حرکات، میزانسن‌ها، کنش و واکنش، تحول‌های حسی، بده‌بستان‌ها، پرداخت‌های موضوعی و موضعی، شخصیت‌پردازی‌ها و کاراکتر‌پردازی‌ها، ریتم‌ها و... دچار اشکال است. باید گفت نمایش هنوز جای کار بسیار دارد و خیلی مانده است تا حق متن لورکا ادا شود؛ به‌واقع این متن است که به کارگردانی ارجحیت پیدا کرده و نمایش به لحاظ اجرایی در سطح مانده و تحت سایه نام لورکا و نمایشنامه «خانه برناردا آلبا» قرار گرفته است.

اما باید گفت همین‌که در این شرایط سخت تئاتر، گروهی جوان توانسته نمایشی این‌چنین را با همه سختی‌ها و هزینه‌ها و دردسرهایش به روی صحنه بیاور خود ستودنی است.

شاید بتوان گفت آن قاب آینه خالی که در مقابل تماشاکنان قرار دارد، وجه دراماتیک کار و ایضاً طراحی صحنه است؛ اینکه مخاطبان نیز از این قاعده مستثنا نیستند و در این قاب آینه که در برابرشان قرار گرفته، اسیر شده‌اند.

عکس:رضا جاویدی




مطالب مرتبط

گفت‌وگو با کارگردان و بازیگر «رکوئیم برای یک راهبه»

محسن علیمحمدی: اجرای ژنرال برای‌مان آرزو شده است
گفت‌وگو با کارگردان و بازیگر «رکوئیم برای یک راهبه»

محسن علیمحمدی: اجرای ژنرال برای‌مان آرزو شده است

محسن علیمحمدی که نمایش «رکوئیم برای یک راهبه» را این روزها در تماشاخانه اهورا روی صحنه دارد، می‌گوید آرزو به‌دل مانده است تا پیش از آغاز اجرای عمومی کارش، با آسودگی خیال در سالن، تماشاگر اجرای ژنرال آن اثر باشد.  

|

همزمان با زادروز دکتر علی رفیعی

نشست اکران فیلم‌تئاتر «خانه برناردا آلبا» برگزار شد
همزمان با زادروز دکتر علی رفیعی

نشست اکران فیلم‌تئاتر «خانه برناردا آلبا» برگزار شد

نخستین برنامه نمایش فیلم‌تئاترهای شاخص با همکاری مشترک انجمن صنفی منتقدان، نویسندگان و پژوهشگران خانه تئاتر و سینماتک خانه هنرمندان ایران به نمایش فیلم‌تئاتر «خانه برناردا آلبا» اختصاص داشت.

|

نگاهی به نمایش «وِرا نام تهمینه سهراب کرد» نوشته و کار «حسین تفنگدار»

در مسلخ عشق جز نکو را نکشند
نگاهی به نمایش «وِرا نام تهمینه سهراب کرد» نوشته و کار «حسین تفنگدار»

در مسلخ عشق جز نکو را نکشند

سید علی تدین صدوقی: نمایش «وِرا نام تهمینه سهراب کرد» همان‌گونه که از نامش پیداست، در مورد زنان شاهنامه است تا مردان آن، زیرا حسین تفنگدار در جایگاه نویسنده و کارگردان با این نام‌گذاری درواقع ...

|

نگاهی به کتاب «هنرهای نمایشی؛ روان‌شناسی و جامعه‌شناسی تئاتر»

کتابی برای تربیت مخاطب
نگاهی به کتاب «هنرهای نمایشی؛ روان‌شناسی و جامعه‌شناسی تئاتر»

کتابی برای تربیت مخاطب

سیدعلی تدین‌ صدوقی: دوست قدیمی و خوبم، دکتر حسن پورگل‌محمدی، مدرس، پژوهشگر، نویسنده و کارگردان تئاتر خواست که نقدی بر کتاب او با نام «هنرهای نمایشی؛ روان‌شناسی و جامعه‌شناسی تئاتر» که به ...

|

نظرات کاربران