در حال بارگذاری ...
...

اتوبوسی به نام «توهم»

جام جم آنلاین: اشکان غفارعدلی اگر حرکت آسانسور (و یا حرکت در طول پله های ساختمان) را در نمایش «شما خانمی با مانتوی آبی ندیدید؟» به مثابه چرخش عقربه های ساعت (گذشت زمان) فرض کنیم و اگر ساختمانی را که هومن قهرمان نمایش در آن ...

جام جم آنلاین:
اشکان غفارعدلی

اگر حرکت آسانسور (و یا حرکت در طول پله های ساختمان) را در نمایش «شما خانمی با مانتوی آبی ندیدید؟» به مثابه چرخش عقربه های ساعت (گذشت زمان) فرض کنیم و اگر ساختمانی را که هومن قهرمان نمایش در آن سرگردان و حیران است به عنوان جهان خارج (و یا جهنم درون) در نظر بگیریم ، آن گاه کلیت نمایش «شما خانمی با مانتوی آبی ندیدید؟»
از لایه های روساخت معمایی و یا حتی به ظاهر جنایی اثر که جستجوی زنی با مانتوی آبی را در ذهن متبادر می کند فراتر می رود و در قالب معنایی مشخصی می گنجد که بر طبق آن انسان ، اسیر دایره زمان (در حالی که سیزیف وار دور تسلسل باطلی را طی می کند) نشان داده می شود.
هر چند که ممکن است تصور شود، تصویر نمادین ارائه شده در ژرف ساخت نمایش «شما خانمی.
..» معنایی آشنا و حتی کلیشه ای را در ذهن بازتاب می دهد اما فرآیند طی شده در روند نمایش که سرانجام مخاطب را به مقصود مورد نظر می رساند، از جذابیت و کششی برخوردار است که در آن می توان سیری مشخص از واقعیت به نماد و در نهایت رسیدن به یک مفهوم (حرکت در لایه های ذهن مخاطب و البته نمایش ) را به وضوح مشاهده و در حین اجرا به عینه ، احساس کرد.
به تعبیری دیگر در نمایش «شما خانمی...»، نقطه ضعف اصلی نمایش (نامه) های برخوردار از ساختار «مدور» و یا «تخت» (که فقدان عمل Act به واسطه نبود داستانی منسجم و ساختارمند است)، با افزودن داستانی که در وهله نخست بسیار هم واقعی و باورپذیر جلوه می کند (مانند داستان های جنایی و معمایی) جبران شده است.
از سویی دیگر وجود همین مولفه برخورداری از داستانی مشخص ، موجب شده است تا اندیشه و بن مایه نهفته در ژرف ساخت نمایش ، در لفافه مطرح و به طور غیرمستقیم به مخاطب منتقل شود تا مخاطب در برابر بیان صریح و بی پرده بن مایه اثر، پا پس نکشد و از خود واکنش دفاعی نشان ندهد؛ شاید تنها جایی که «نوروزی » این قاعده را می شکند و مستقیما توپ را به زمین مخاطبانش می اندازد، پایان نمایش باشد که در آن از حضور خانمهای آبی پوش در راهروی خارج از سالن نمایش ، به منظور تاثیرگذاری بر ذهن مخاطب (پس از اجرای نمایش) به واسطه همسان سازی مخاطبانش با قهرمان نمایش استفاده می کند.
اما با صرف نظر از این پایان ، آنچه که «نوروزی » در نمایش «شما خانمی...» به تصویر می کشد، در 2 سطح توهم و واقعیت ، داستانی را روایت می کند که پایه های بنیادین روایتش ، ریشه در هر دو ساحت فوق الذکر دارد؛ به عبارتی دیگر مرز میان واقعیت و رویا، در نمایش چنان درهم شکسته می شود که امکان تفکیک آن دو از هم میسر نیست.
یعنی هم می توان داستان را اساسا داستانی موهوم و ساخته و پرداخته ذهن قهرمان نمایش تصور کرد و هم می توان آن را به یک داستان معمایی که در فضایی مملو از وحشت و طنز در جریان است و از سویی گوشه چشمی هم به وضعیت زنان دارد، تعبیر کرد.
هم می توان «هومن » را (همان گونه که از ریشه این نام برمی آید) به عنوان انسانی نمادین ( Human به معنای انسان) فرض کرد و هم می توان او را در بستری اجتماعی و با رویکردی انتقادی مورد مطالعه و بررسی قرار داد.
اما در هر صورت این دو ساحت مجزا از یکدیگر با بی جواب ماندن موضوع زن آبی پوش ، که در نهایت نیز تعمدا جواب مشخصی به آن داده نمی شود و یا به تعبیری پس از آن همه جستجو، جوابی از نوع آنچه که مخاطب انتظار کشف آن را دارد، ارائه نمی شود به یک نقطه مشترک می رسند که همان فعال شدن ذهن مخاطب در برابر پرسش مطرح شده در نام نمایش است ؛ «شما خانمی با مانتوی آبی ندیدید؟» و اینجاست که مخاطب از خود می پرسد موضوع جستجوی زن چه اهمیتی می تواند داشته باشد وقتی که اساسا ممکن است تمام این اتفاقات در رویاها و توهمات ذهن مردی اتفاق بیفتد که اصلا زنی ندارد.
بدین ترتیب آنچه که از فحوای کلام شخصیت ها (؟!) و نمادهای گنجانده شده در جای جای نمایش برمی آید، نمایش «شما خانمی...»، تلاش نمی کند تا گم شدن زنی با مانتوی آبی را در یک برج به تصویر کشد بلکه تلاش می کند تا تصویری از فقدان ارتباط میان انسان ها و یا به تعبیری دیگر، تفسیری نمایشی از جملات نقل شده از «بوف کور» (که بر پشت بروشور نمایش نقش بسته است و در آن از این که چه چیز واقعی و چه چیز موهوم است ، بحث می شود) به دست دهد و در این راه نمایش «شما خانمی...» از مجموعه عناصر نمایشی مطلوب (که در اجرا نمود عینی مناسبی یافته است ) بهره می گیرد تا هر چه نمایشی تر، مصداق عینی از این عبارت باشد که «آیا آنچه حس می کنم ، می بینم و می سنجم ، سرتاسر موهوم نیست که با حقیقت فرق دارد و آیا این مردمی که شبیه من هستند، که ظاهرا احتیاجات و هوا و هوس مرا دارند، برای گول زدن من نیستند؟».
و اتفاقا یکی از محاسن عمده نمایش «شما خانمی...» این است که بیش از آن که در پی ارائه جوابی به این پرسشها باشد، به دنبال طرح هر چه بهتر این پرسش برای مخاطب است که با روشی که نمایش در پیش می گیرد، این طرح پرسش ، به دلیل به چالش کشیدن ذهن مخاطب ، تاثیری به مراتب عمیق تر از ارائه هر گونه پاسخی بر جای می گذارد!