در حال بارگذاری ...
...

نظری بر نمایش «دختران» به کارگردانی کیانوش ایازی و علی دل‌پیشه از تهران

انتظاری هشت‌ساله در فضایی سوررئال

سیدعلی تدین صدوقی: نمایش «دختران» قصه چهار دوست است که با چهار خواهر ازدواج می‌کنند و به جبهه می‌روند و هشت سال از آن‌ها خبری نمی‌شود. نمایش یک نگاه کمدی-تراژدی به تبعات ناشی از جنگ در فضایی سوررئال دارد. شاید نویسنده و کارگردانان نمایش می‌خواسته‌اند فضایی گروتسک را نیز با کارشان همراه کنند اما این امر اتفاق نیفتاده است؛ زیرا گروتسک تنها خنداندن و تکه‌های طنز یا کمدی کلامی را در روندِ یک نمایش کار کردن نیست و به موارد و عناصر دیگری هم نیاز است تا یک اثر گروتسک جلوه کند.

طراحی صحنه از میزهای پهنی که به‌صورت به‌علاوه چیده شده‌اند تشکیل شده و همه بازی‌ها روی این میزها اتفاق می‌افتد.

نمایش سعی دارد که با طنز، تلخی تراژیک ماجرا را بگیرد اما این طنز آن‌گونه نیست که از دل نمایش و قصه و شخصیت کاراکترها برآید؛ زیرا گویی به‌نوعی به کار حقنه شده است و اندک‌اندک تأثیر خود را از دست می‌دهند. از سویی دیالوگ‌ها چه در بخش دختران و چه سربازها به‌گونه‌ای چیده شده‌اند که به‌اصطلاح جریان زندگی روزمره را نشان دهند تا از این راستا به بده‌بستان‌هایی واقعی دست یابند اما هر چه نمایش جلو می‌رود بیشتر در حد حرف یومیه‌ای که در پیشبرد درام ماجرا و پرداخت‌های موضوعی و موضعی نقشی ندارند، باقی می‌ماند. حرف‌ها به‌سوی تکرار می‌رود و این‌گونه تبدیل به‌نوعی کلیشه در خود می‌شوند؛ همین تکرارها و پرحرفی‌ها موجب کندی و افتادن ریتم و زمان طولانی نمایش شده است؛ مانند دعوای مرد و زن همسایه، بحث در چگونگی پختن آش و جدل خواهرها، بخشی از صحبت‌های تکراری سربازان و جدل در خصوص نوارهای کاست و خواب‌ها و...

 تا بیش از نیمه‌های کار هنوز معلوم نیست که نمایش چه چیزی را می‌خواهد بگوید. اینکه چهار نفر به جبهه رفته‌اند و همسران‌شان منتظر آن‌ها هستند ماجرای یک‌خطی نمایش است. پس از آن بیشترش حاشیه است و مسائل فرعی که ربط چندانی هم به روند و پیشبرد کار ندارند. چرا سربازها هشت سال از خود خبری نمی‌دهند؟ مگر نامه، تلفن و... وجود نداشته است؟ حتی چنانچه اسیر نیز شده باشند باز هم آن‌ها می‌توانستند از طریق صلیب سرخ به خانواده‌های‌شان خبر دهند؛ حال آنکه به‌ظاهر اسیر هم نشده‌اند. از سویی اخبار و وقایع روز و اتفاقات طی این هشت سال به‌صورت گزارش‌های رادیویی پخش می‌شوند. درواقع یک گزارش تاریخی از سال 59 تا اتمام جنگ به مخاطبان داده می‌شود؛ درصورتی‌که این اخبار از منظر الزامات نمایش مهم باشند، می‌باید به‌صورت دراماتیک و نمایشی مطرح شوند.

اینکه چرا نقش یکی از خواهران را مرد بازی می‌کند یعنی یکی از همان سربازها نیز چندان توجیه دراماتیک ندارد و تصنعی به نظر می‌رسد. بازی روی میزها یعنی در ارتفاع یک متری این شائبه را ایجاد می‌کند که شاید همه این‌ آدم‌ها روح باشند و اصلاً همگی از دنیا رفته‌اند و شهید شده‌اند. اگر چنین است که باید این مفهوم به‌درستی به مخاطبان انتقال داده شود و اگر نیست؛ پس باید به‌نوعی بدان اشاره شود تا تماشاکنان در برداشت‌شان دچار اشتباه نشوند.

از این‌ها که بگذریم باید به طراحی صحنه خلاقه اشاره کرد که یکی از نقاط قوت نمایش است و ایضاً بازی‌های روان و قابل‌قبول خواهرها و سربازها. درنهایت باید گفت که نمایش از ارائه آنچه می‌خواهد بگوید ناتوان است و به‌نوعی در سطح مانده است.