یادداشتی بر نمایش «دنیای خیالانگیز من» به کارگردانی بهناز مهدیخواه
نمایشی به رنگ زندگی
احمدرضا حجارزاده: بارها گفتهاند و شنیدهایم آنچه برای بچهها آیندهای سرشار از شادی و امید به زندگی پدید میآورد، شیوه زیست او و تجربهها و نگاهش به دنیای پیرامون در سنین خردسالی و کودکی است. کودکان برخلاف بزرگترها، پیش از رسیدن به بزرگسالی و درگیر شدن با مسائل و مصائب زندگی، ذهنی پاک و خیالپرداز دارند. همهچیز را با دقت میبینند، میشنوند، بررسی میکنند و میکوشند از دل آن، شادی کوچک و موقتی برای خود دستوپا بکنند، ولی اگر محل زندگی کودک عاری از فضا و امکانات کافی برای خیالبافی باشد، این مسئله میتواند دنیای امروز و فردای او را به جهانی خشن، پراسترس و سیاهوسفید مبدل کند.
این دیدگاه، همه چیزی است که بهناز مهدیخواه را در مقام نویسنده، کارگردان و بازیگر (اجراگر) نمایش زیبا و کمنظیر «دنیای خیالانگیز من» که در سالن نمایش مرکز تولید تئاتر و تئاتر عروسکی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در پارک لاله روی صحنه رفته، یاری کرده است. مهدیخواه که از هنرمندان خلاق عرصه تئاتر کودک و نوجوان است، در تازهترین اثرش به جهان خردسالان سرک کشیده تا به آنها ـ و البته پدر و مادرهایشان ـ بیاموزد که برای فرار از کلافگی و هیاهوی زندگی شهری، فقط کافی است با دقت بیشتری اطرافتان را ببینید و دنیای خیالانگیز خود را کشف کنید.
در «دنیای خیالانگیز من»، مهدیخواه پیش از آغاز قصه/نمایش، ابتدا سرِ دل و فرصت بهدرستی یادآوری میکند «هر آدمی دنیای مخصوص به خودش را دارد و آن دنیا، میتواند یک رنگی داشته باشد» و برای روشن شدن مطلب، نظرش را با مثالهای اجرایی، به نمایش میگذارد و در این راه از بچههای تماشاگر نیز مشارکت میجوید.
ـ دنیای یک باغبان چه رنگی میتواند باشد؟ سبز!
ـ دنیای یک آتشنشان چه رنگی میتواند باشد؟ قرمز و نارنجی!
ـ دنیای دکترها به رنگ سفید!
ـ دنیای یک غواص به رنگ آبی!
و برای تأثیرگذاری و درک بهتر مخاطب، هر دنیایی را با نمایش عروسکی کوتاهی معرفی میکند. مهدیخواه با خلاقیت و هنرمندی تمام، عروسکهایی را که از جیبها و آستینهای لباس جادوییاش بیرون میکشد، به مدد افکتهای شنیداری و نورهای رنگی مربوط به هر دنیا، بچهها را در زندگی خیالی آن دنیای شگفتانگیز غرق میکند. صدای باد و پرندگان و باغبان پیر در باغ آمیخته به نور سبزرنگ، صدای آژیر ماشین آتشنشانی و نور قرمز، صدای ماشین آمبولانس و نور سفید، صدای امواج دریا و نور آبی. جالبتر اینکه در هر دنیایی که مهدیخواه خلق میکند، شخصیتپردازیها با چاشنی طنز، تقلید صدا و دیالوگهای بانمک و آموزندهای ترکیب شدهاند تا تماشاگر کمسنوسال نمایش، لحظهای احساس خستگی و بیحوصلگی نکند و هر بار با صدا و تصویر تازهای غافلگیر شود.
در ادامه، زمانی که کارگردان این کنجکاوی را در بیننده ایجاد میکند که بداند دنیای خود او ـ یک هنرمند ـ چه رنگی است، با بیان خاطرهای از کودکیاش، وارد داستانی هیجانانگیز میشود و برای تماشاگران تعریف میکند وقتی بچه کوچکی بوده، دنیای او دو رنگ بیشتر نداشته؛ سیاهوسفید اما اتفاق جالبی موجب میشود دنیای خانم هنرمند، رنگهای تازهای به خود بگیرد و آن اتفاق، دور شدن از شهر زشت و پُرسروصدا و سفری کوتاه به روستایی خوشآبوهوا و خانه عمهخانم است؛ همان چیزی که بچههای کلانشهرها، بهویژه تهران، کمتر امکان برخورداری از آن را دارند.
خانه عمهخانم اولین جایی است که راوی کوچک با رنگهای بیشماری در آن مواجه میشود. خودش میگوید: «من تا حالا این همه رنگ با هم یکجا ندیده بودم!»؛ رنگهایی که در روحیه او تأثیر آنی میگذارند و موجب شادیاش میشوند. صبح روز بعد، دختر کوچولو برخلاف زندگی در خانه شهری ـ که با صدای آزارنده بوق اتومبیلها بیدار میشد ـ اینجا با صدای آواز خروس و برآمدنِ روز، چشم از خواب باز میکند. حالا دیگر وقت آن رسیده که دخترک راوی، با گشتوگذار در کوچهباغهای روستا، دنیای خیالانگیز خود را کشف و برای همیشه در دل و ذهنش ثبت کند.
بهناز مهدیخواه در اجرای نمایش «دنیای خیالانگیز من»، سنگ تمام میگذارد و با اجرای انفرادیاش روی صحنه، کاری میکند که نفس تماشاگر در سینه حبس شود و لحظهای پلک نزند، مبادا ثانیهای از نمایش را نبیند! طراحی لباس با هنرمندی «مریم غلامی» و همچنین طراحی صحنه و ساخت دکور کار مشترک غلامی و مهدیخواه، بسیار خلاقانه و زیباست و اجازه میدهد تا اجراگر، هر لحظه با عروسکهای پنهان در گوشه و کنار لباسش و پردههایی که از دور تا دور دامنی بزرگ و نمادین ـ بهعنوان جهانی پرنقشونگار ـ کنار میرود، مخاطب هدف خود را غافلگیر کند. حتی گاهی لباس بازیگر با ظاهر کردن عروسکی مخفی، تماشاگرش را شگفتزده میکند. نگاه کنید به صحنه صدای گاو که مخاطب هرگز نمیتواند فکرش را هم بکند عروسک گاو سر از زانوی بازیگر دربیاورد!
موسیقیهای آرش سلگی برای نمایش، تازه و متفاوت از همه موسیقیهایی هستند که معمولاً در نمایشهای کودک میشنویم؛ شاد و زیبا با ریتمی محرک و مؤثر. ترانههای آزاده فرهنگیان نیز درعینحال که راحت و رواناند، بهیادماندنی و دلنشیناند.
یکی از نکات مثبت دیگر نمایش را باید فضای متفاوتی دانست که کارگردان در زمان محدود اجرا ایجاد کرده است. درحالیکه نیمه نخست اجرا از کمترین کاربرد موسیقی برخوردار است و همهچیز متکی به دیالوگها و روایت اجراگر است، در نیمه دوم نمایش، ناگهان موسیقیهای پلیبک به کمک بازیگر میآیند و رِنگ و رَنگ تازهای به اثر میبخشند. از زیباترین بخشهای کار، جملههای پایانی مهدیخواه است که از تأثیر رنگها بر جهان خود و حتی خوابهایش میگوید و خود را موظف میداند در مقام هنرمند، رنگی را به دنیای آدمها اضافه کند. راوی تأکید میکند دنیای بچهها باید مثل رنگهای یک رنگینکمان باشد.
اگر بنا باشد نکتهای را بهعنوان پیشنهاد ـ و نه انتقاد ـ درباره نمایش «دنیای خیالانگیز من» مطرح کنم، کوچک بودن بیشازاندازه عروسکها در بخش نخست اجراست. با وجودی که عروسکها، طراحی خوب و موفقی دارند، شاید اگر فقط کمی بزرگتر ساخته میشدند تا تماشاگرانی هم که در نقاط دور از صحنه نشستهاند، عروسکها را ببینند، بهتر بود.
در نهایت باید گفت نمایش «دنیای خیالانگیز من» به لطف هنرمندی بهناز مهدیخواه، اثری ماندگار در تئاتر کودک ایران است که میتواند به ذهن بچهها و بزرگترها رنگ زندگی بزند.