گفتوگو با کارگردان نمایش «میخواهم میوسوف را ببینم»
محمدجواد حبیبی: برای حفظ ریتم، تن به حرکات سخیف ندادیم

محمدجواد حبیبی، تهیهکننده و کارگردان نمایش «میخواهم میوسوف را ببینم»، میگوید برای رسیدن به ریتم مناسب در نمایش، حاضر نبوده به کارهایی دور از جایگاه تئاتر تن بدهد. او همچنین تأکید میکند در آثار کمدی، برای اینکه ریتم نمایش را نگه دارند، روی میآورند به شوخیهای سخیف یا کارهای عجیبی که شاید در شأن تئاتر ما نباشد و در نهایت میروند به سمت کمدی آزاد! ما سعی کردیم برای حفظ ریتم به سمت سخیف شدن یا انداختن تکههای جنسی و انجام حرکات جلف نرویم و خدا را شکر موفق بودیم.
احمدرضا حجارزاده: این روزها کمتر نمایشی با مضمون کمدی روی صحنه میرود و البته تماشاگران تئاتر هم چندان پیگیر چنین اجراهایی نیستند اما در همین فضا، یک نمایش کمدی خوب و آبرومند روی صحنه رفته که در نهایت سادگی و بیادعایی، تلاش میکند اندکی مردم را از حال و هوای موجود در جامعه دور و به زندگی و فرارسیدن روزهای بهترِ همدلی امیدوار کند. اگر یکی از همین شبها به سالن استاد ناظرزاده کرمانی در تماشاخانه ایرانشهر سر بزنید، میتوانید نمایش شیرین و خوشریتم «میخواهم میوسوف را ببینم» را به نویسندگی «تامارا دالمات»، ترجمه دکتر محمود عزیزی و تهیهکنندگی و کارگردانی محمدجواد حبیبی ببینید و از اجرای حرفهای یک گروه جوان لذت ببرید. حبیبی از سال 86 بهصورت حرفهای وارد کار تئاتر شده و در حوزههای کارگردانی، بازیگری، نویسندگی و نقد فعال بوده است. او همچنین از سال 94 وارد عرصه آموزش بازیگری شده است. حبیبی تاکنون بیش از بیست نمایش کارگردانی کرده و نمایش قبلی او، «چرایی و چگونگی زندگی آقای چ» بود که با هنرجوهایش اجرا کرده بود. به بهانه اجرای نمایش «میخواهم میوسوف را ببینم»، پای حرفهای این کارگردان تئاتر نشستیم و درباره روند تولید، کیفیت اجرا و دشواریهای این روزهای تئاتر گفتوگو کردیم.
متن «میخواهم میوسوف را ببینم» چگونه برای اجرا به دست شما رسید؟ انتخاب خودتان بود یا به شما پیشنهاد شد؟
من از سال 94 که وارد عرصه آموزش شدم، پایان هر دوره کلاس بازیگریام، یک اجرا با هنرجویان همان دوره روی صحنه میبرم. نمایش «میخواهم میوسوف را ببینم» در واقع اجرایی با هنرجویان دوره ششم من است. البته برخی از بازیگران از دورههای قبل به این کار اضافه شدند. من برای انتخاب نمایشنامه «میخواهم میوسوف را ببینم»، نزدیک به سی نمایشنامه خواندم تا بالاخره به این متن نهایی رسیدم. نمایشنامه «میخواهم میوسوف را ببینم» ویژگیهایی دارد که هم با روحیات من سازگار است و هم به نظرم برای فضای جامعه فعلی ما لازم است. هم جنس کمدی آن که بر اساس خلق موقعیت شکل میگیرد و همچنین یک کمدی اعتراضی است به ساختارهای غلط طبقاتی. به نظرم آمد متن و زمان مناسبی برای اجراست.
آیا این متن پیش از اجرای شما، اجرای دیگری هم داشته؟
بله، نمایشنامه «میخواهم میوسوف را ببینم»، چند سال پیش با عنوان «میخواهم میوسوف را ملاقات کنم» به کارگردانی دکتر محمود عزیزی در مجموعه تئاتر شهر اجرا شده است. ترجمه متنی هم که ما کار کردیم، متعلق به دکتر عزیزی است. همینجا باید یک تشکر ویژه از ایشان داشته باشم، چون با اینکه الآن ایران نبودند، از طریق پیام و فضای مجازی، برای صدور مجوز از سوی مرکز هنرهای نمایشی خیلی ما را کمک و همراهی کردند.
نخستین برخورد شما با نمایشنامه «میخواهم میوسوف را ببینم» چگونه بود؟ متن چه ویژگیهایی و تأثیری بر شما داشت که احساس کردید باید اجرا بشود؟ در مقایسه با آنچه روی صحنه رفته، چقدر به متن اصلی وفادار بودید؟
من چون خودم نمایشنامههای کمدی را دوست دارم، این متن را به خاطر طنز موقعیتهای غافلگیرکننده و جذابی که دارد، خیلی دوست داشتم. همچنین وزن نمایشنامه برای من مهم بود، یعنی نه جایی از کار، سخیف و سبک میشود و نه اینکه بخشهای اضافی و فرضاً چیزهایی که بخواهد از لحاظ تکنیکی به متن صدمه بزند، در متن وجود دارد. متن بهشدت وفادار به خط داستانی است و نویسنده ـ تامارا دالمات ـ نیز خیلی دقیق جاگذاری کرده؛ هم کاراکترها، هم موقعیتها و هم قصه را. بهشدت فنی و تکنیکی متن را پیش برده؛ ازاینرو متن خیلی خوبی است اما چون زمان نمایشنامه اصلی خیلی طولانی بود، متن را خیلی کوتاه کردیم، ولی تا حد زیادی به قصه وفادار ماندیم، منهای بخش آخر که تغییری کوچکی در کار داشتیم، یعنی یک کاراکتر را حذف کردیم و یک کاراکتر دیگر را اضافه کردیم که این کاراکتر جدید، در حد چند ثانیه روی صحنه میآید!
کوتاه کردن متن اصلی لطمهای به ساختار و قصه نمایش نزد؟
نه، ما بههیچوجه در قصه دست نبردیم و به پیامی که نمایش میخواهد به مخاطب القا کند، کاملاً وفادار ماندیم. البته در مواردی شاید یک دیالوگ کم یا اضافه شده باشد، ولی اینکه بتوان گفت متن را تغییر دادیم، نه، اینگونه نبوده است.
با اشاره به اینکه متن را برای اجرا کوتاه کردهاید، اجرای فعلی نمایش ریتم و تمپوِ خیلی خوبی دارد و با وجود 80 دقیقه زمان اجرا، تماشاگر خسته نمیشود. مدام در لحظه غافلگیر میشود و خنده مورد نظر متن را بروز میدهد. در پروسه تمرینها این ریتم جذاب نمایش چگونه شکل گرفت؟
ببینید، یکی از مشکلترین بخشهای کارگردانی در آثاری که زمانی بیش از 50 دقیقه دارند، حفظ ریتم است. این نکته خیلی مهم است. فرقی هم ندارد کار کمدی باشد یا نباشد. در آثار کمدی، برای اینکه ریتم نمایش را نگه دارند و تماشاگر را با اجرا همراه کنند، بعضاً روی میآورند به شوخیهای سخیف یا کارهای عجیبوغریبی که شاید در شأن مثلاً سالن ایرانشهر یا تئاتر شهر ما نباشد و برود به سمت کمدی آزاد! بنای ما این بود که برای حفظ ریتم مطلقاً به سمت سخیف شدن یا انداختنِ تکههای جنسی و انجام حرکات جلف نرویم و خدا را شکر موفق هم بودیم. من سعی کردم در شیوه اجرا و میزانسنهایی که به کار میبرم، آن حفظ ریتم را داشته باشم، یعنی با ورود و خروجهایی که از طرفین صحنه انجام میشود و اتمسفری که شکل میگیرد، سعی کنیم ریتم حفظ شود.
چه میزان از حفظ ریتم، حاصل حضور شما در مقام کارگردان و چقدر نتیجه همراهی و تلاش بازیگران بوده؟ با توجه به طنز موقعیت در کار، آیا دست بازیگران برای خلق لحظههای بداهه باز بود؟
همه بازیگران ما خدا را شکر همراه بودند. جنس کار را شناخته بودند. البته ما تمرینهای طولانی، یعنی چندین ماه تمرین برای این کار داشتیم. از این نظر که بچهها بتوانند از خلاقیتشان استفاده کنند و آوردهای در اجرا داشته باشند، بله، دستشان باز بود. درمجموع گروه هماهنگی داشتیم و بچهها خیلی همراهی کردند؛ هم گروه بازیگران و هم بچههای پشتصحنه.
شما علاوه بر کارگردانی، در نقش «کاستیا گالوچین»/ همسر «کلاوا» هم ظاهر شدهاید و بازی خیلی خوبی هم دارید اما معمولاً حضور کارگردان بهعنوان بازیگر، اجرای نمایش را کمی دشوار میکند. اغلب کارگردانان تئاتر ترجیح میدهند خودشان بیرون از گود بنشینند و نقشها را به بازیگران دیگر بسپارند. چه شد که تصمیم گرفتید در نقش کاستیا بازی کنید؟
دو نکته وجود دارد. نخست اینکه بازیگران کار، هنرجویان خودم بودند و اینکه در کنار هنرجویان خودم باشم، برایم یک لذت مضاعفی داشت. دوم اینکه باید بگویم حضور کارگردان در مقام بازیگر، کار را کمی نه، بلکه خیلی سخت میکند. ضمن اینکه من تهیهکنندگی کار را هم بر عهده داشتم. واقعاً تولید این نمایش، برایم پروژه پرفشاری بود، ولی خوشبختانه با همراهی بچهها و هماهنگیهایی که انجام شد، از پسِ کار برآمدیم. بازی کردن یک کارگردان در نمایش خیلی کار را سخت میکند. حالا بحث هماهنگی و پشتصحنه و غیره به کنار، شمای کارگردان باید تمرکزتان هم روی بچههای بازیگر باشد، هم روی بازی خودتان باشد و هم سایر عناصر کارگردانی مثل حفظ ریتم و میزانسنها و موارد دیگر. مجموع اینها کار را دشوار میکند اما بالاخره عشق ما تئاتر است. بازیگری و کارگردانی برای ما یک اتفاق عجیب و لذتبخش است. با همه سختیهایی که دارد، ولی من کِیف کردم از حضورم در این نقش و اجرا.
آقای حبیبی، نمایش «میخواهم میوسوف را ببینم»، از داستان و فضای رئالیستی برخوردار است. طراحی صحنه و دکور هم کاملاً رئالیستی بوده و فضای استراحتگاه گل آفتابگردان با تمام جزییات لازم آماده شده، اما از آنهمه دکور استفاده خاصی نمیشود و فقط جنبه تزیینی و فضاسازی دارند. بیشترین بازی بازیگران کار، روی کاناپه و میز پذیرش است. چه نیازی باعث شد به اجرای این صحنه رئالیستی برسید؟ چرا از طراحی مینیمال و تخیل تماشاگر در صحنه استفاده نکردید؟
ببینید، واقعیت این است که برای این نمایش سلیقه خودم هم این بود که دکورمان رئال نباشد. اتفاقاً با طراح صحنه هم که ابتدای کار جلسه داشتیم، به یک طرح و ایده خیلی خوب رسیده بودیم و طراحی هم شد. منتها مشکل اصلی بحث هزینه بود که در توان من نبود که آن هزینه را برای دکور پرداخت کنم. در دور اجرای قبلی این نمایش هم که در سالن دیگری روی صحنه رفتیم، دکورمان رئال بود. نمیخواهم بگویم چون نتوانستیم آن دکور اولیه را اجرا کنیم، با دکور رئال اجرا رفتیم، نه! ما دو گزینه داشتیم؛ یکی دکور رئال، یکی هم سوررئال یا مینیمال باشد، ولی خودم دوست داشتم صحنه نمایشم، کمی باشکوهتر از حالت مینیمال باشد. چنین فضایی با این شلوغی و اکسسوریهای مختلف، سلیقه من است. اینکه از دکور استفاده نمیشود، ما مثلاً در میزانسنها تا حدودی در آن بخش نظافت کردن، سعی کردیم از اکسسوریها استفاده کنیم اما نکتهای هم که شما اشاره کردید، درست است و شاید باید بیشتر از دکورمان استفاده کنیم.
در پایان اگر نکته ناگفتهای مانده، بفرمایید.
یک نکتهای را باید بگویم درباره عرصه تئاتر در بهمن و اسفندماه 1401. بخشی از جامعه تئاتری ما در چند ماه گذشته با تأثیر گرفتن از اتفاقات اخیر کشور، شروع کردند به برخی خودداریها و عدم فعالیتها و مثلاً تئاتر را تحریم یا به نشانه اعتراض تعطیل کردند. این کار بهشدت غلط است، به دو دلیل؛ اول اینکه اساساً ماهیت هنر تئاتر، اگر نگوییم تمام آن، حداقل بخشی از ذات آن اعتراض است؛ اعتراض به هر چیزی که سازنده اثر فکر میکند باید به آن اعتراض یا انتقاد کند و تعطیل کردن تئاتر عملاً ضربهای است به مفهوم اعتراض. دوم اینکه وقتی تئاتر چند ماه تعطیل میشود، تئاتریها باید چهکار کنند؟ از کجا پول دربیاورند و نان بخورند؟ ما با هر کدام از دوستانی که سالها سابقه کار دارند، صحبت میکردیم، میگفت «ما هم مخالفیم اما چهکار کنیم دیگه؟!» بعد همان آدم هم در این تنورِ جَو کاذب میدمد که «تئاتر باید تعطیل بشود»! هیچ کجا تعطیل نشد، فقط باید تئاتر تعطیل بشود؟! و یک جرئتی وجود ندارد که کسی بگوید آقای تماشاگر، آقای سازنده تئاتر، این کار غلط است. وقتی هم کسی میخواهد حرفش را بزند و کارش را بکند، یک هجمهای به او وارد میشود که «وای! شما از مردم جدا هستید»؛ نخیر، چنین خبری نیست. حداقل تئاتریها که همیشه با مردم و کف جامعه بودهاند. هنر همیشه منعکسکننده مسائل جامعه بوده. این هجمهای که به تئاتر وارد شد، دقیقاً نقض همان حرفی است که به خاطرش اعتراض کردند. یک نفر میخواهد برود تئاتر کار کند، یک نفر میخواهد تئاتر ببیند، خب به نظرش احترام بگذاریم. چرا به او حمله میکنیم؟! چرا تحریم میکنیم؟!
عکس: بهروز پادیاب