در حال بارگذاری ...
...

در جست وجوى موزیکالهاى موفق در برادوى

روزنامه ایران منبع: نیویورکر چه چیزى باعث مى شود یک نمایش موزیکال موفق از آب درآید؟ آیا باید به زندگى زنبورها پرداخت؟! آیا باید یک روایت کلاسیک شکسپیر را به تگزاس کنونى منتقل کرد؟ آیا مى توان به زندگى جادوگرانى پرداخت ...

روزنامه ایران
منبع: نیویورکر


چه چیزى باعث مى شود یک نمایش موزیکال موفق از آب درآید؟
آیا باید به زندگى زنبورها پرداخت؟!
آیا باید یک روایت کلاسیک شکسپیر را به تگزاس کنونى منتقل کرد؟ آیا مى توان به زندگى جادوگرانى پرداخت که برخى از آنهارا در فیلم سینمایى مشهور «جادوگر از» به سال۱۹۳۹ دیده ایم؟ یا باید به سمت داستان امتحان پس داده «زنان کوچک» و یا یک کنسرت گروه موسیقى «بیچ بویز» رفت؟
حقیقت آن است که طى بهار امسال تئاترهاى موزیکالى با تمامى تم هاى فوق در برادوى بر صحنه بوده اند و اغلب نیز به موفقیت نرسیده اند و شاید فقط «اسپامالوت» یک استثناى بزرگ بوده باشد که با بازسازى فیلم سینمایى معروف «Holy Grail» کار سال۱۹۷۴ گروه کمدى مونتى پایتون توانسته است به موفق ترین و تحسین شده ترین نمایش (موزیکال) فصل بدل شود.
لارنس ماسلان نویسنده کتاب «برادوى؛ موزیکال آمریکایى» مى گوید: «هر ایده اى در این زمینه مردود وفاقد موفقیت است، مگر اینکه خلافش ثابت شودوجواب بدهد. ببینید ما طى دهه هاى اخیر نمونه هایى را داشته ایم که در عین ناامیدى مطلق مردم به بزرگترین موفقیت ها رسیدند. وقتى مى خواستند پیگمالیون را بسازند، اعتقاد عمومى این بود که این کار غیرممکن است. «گربه ها» نیز در زمانى که تدارک و آماده مى شد، عده اى آن را چیزى در حد یک جوک مى دانستند. خودتان مى دانید که چطور این دوموزیکال به بالاترین درجات رسیدند.» اما مسأله این است که سرنوشت این نمایش ها و اینکه موفق مى شوند یا خیر، براى تهیه کنندگان آنها بسیار مهم است وپاى میلیونها میلیون دلار پول در میان است وبایدحداقل هر هفته یک میلیون دلار درآورند تا هم یر به یر کنند و مخارج اجراى هفتگى خود را تأمین نمایند و هم سود مورد نظر مجریان طرح را در درازمدت فراهم آورند. معمولاً یک نمایش بزرگ و پرهزینه که رویش حساب مى شود و سرمایه گذارى قابل توجهى را در برداشته، بین ۱۵ تا ۲۰میلیون دلار آب مى خورد و بدیهى است که باید از این ارقام فراتر رود تا سودرسان تلقى شود.
و گرانى روزافزون نرخ ها باعث شده است که معیارهاى زمانى نیز به هم بریزد. به حرفهاى ماسلان رجعت مى کنیم: «الآن دیگر نمى توانید یک نمایش را فقط یک سال بر روى صحنه داشته باشید و متوقع باشید که در همان مدت به شما پولى را پس بدهد. رقم مورد نظر براى این مهم اینک دوسال و اگر واقع بین تر باشیم سه سال است.»
با این حال اغلب موزیکالهاى اخیر در برادوى و یا خارج از وادى آن (موسوم به اف برادوى) توفیق زیادى نداشته و پولى را پس نداده اند، یکى از آنها «زنان کوچک» بر اساس رمان پرطرفدار لوئیزامى الکات است که تاکنون دوفیلم سینمایى هم از روى آن ساخته شده است. دیگرى «ترکیبهاى خوب» است که به کارها و ترانه هاى گروه مشهورموسیقى بیچ بویز طى دهه۱۹۶۰مى پردازد و نماد و تصویرى از ملودیهاى آنان در ایام مذکور است.
سوزان شولمن کارگردان «زنان کوچک» مى گوید: «از نظر من فقط دونوع موزیکال داریم: موزیکالهاى خوب و کارهاى نه چندان موفق مبتنى بر موسیقى. دسته و قماش اول باعث رضایت شدید بیننده ها وامیدوار شدن آنها به زندگى و به تبع آن فروش بیشتر این کارها مى شوند. اغلب آنها درباره آدم هایى عادى است که ظاهراً ادوات پیروز شدن در اجتماع را ندارند و تحت فشارند و با این وجود از مهلکه رهایى مى یابند. زنان کوچک داستانى است که بار عاطفى و گاه احساس دردناک زیادى دارد و همین مسأله مى تواند تماشاگران را فرارى دهد. در نتیجه من غم انگیزترین قسمت ماجرا را که جان سپردن یکى از خواهران است، از اجراى تئاترى کنار گذاشتم و شما چنین چیزى را بر صحنه نمى بینید. اولین لازمه کارهاى موزیکال، احساس گرا بودن آن است و اگر کارتان فاقد احساس و گرایش باشد، اثر موزیکال شما از آب درنمى آید. این دو با یکدیگر عجین اند. بارها شنیده ام که مردم به کارهاى عاطفى به گونه اى دیگر نگریسته اند حال آنکه احساس و رمانس چیزى است که مى تواند پایه هاى یک داستان و بخصوص تئاتر را تقویت کند. در نمایش من («زنان کوچک») نیز شما مقدار زیادى احساس و ارتباط ها و مشکلات انسانى را مى یابید که با یک زبان موزیکال مطرح مى شود.»
«زنان کوچک» که در نسخه دوم سینمایى آن امثال سوزان ساراندون و وینونارایدر بازى داشته اند، داستان بزرگ شدن ۴خواهر در اواسط قرن نوزدهم در شهرى کوچک در آمریکا و در حالى است که پدرشان به جنگهاى داخلى این کشور رفته است و شولمن توانسته است بر پایه ارتباط به شدت مبتنى بر دیالوگ خواهرها، قصه را از پرده سینما به صحنه تئاتر بیاورد و با ترانه هایى آن را موزیکال کند. در نقطه مقابل ریچارد درسر، نمایشنامه نویسى که متن «ترکیبهاى خوب» را نوشته و به تازگى کار بر روى یک موزیکال تازه درباره تیم بیسبال معروف ردساکس آمریکا را به پایان رسانده، با چنین مشکلى مواجه نبوده، زیرا چنان که پیشتر نوشتیم ، با مشتى از آهنگهاى بیچ بویز و به واقع مواد اولیه آماده و حى و حاضر، مواجه بوده است.
درسر مى گوید شاید ترانه هاى فوق زمانى که سروده مى شدند یک داستان واحد و مشخص و پیوند خورده ومرکزى را در بطن خود نداشته اند، اما هر کدام مى توانند منادى ومبین یک قصه باشند. او مى افزاید: «وقتى کارم را شروع مى کردم مى دانستم که این آهنگها یک داستان مدون و مرکزى را بیان نمى کنند ولى در بطن اکثر آنها خواست و اشتیاق به رشدو داستان زندگى و آرزوى جوان ترها مستقر و موجود است. در برخى از این ترانه ها تلاش براى کامل شدن و رفتن به سوى رؤیاها در یک جامعه خیالى را حس مى کنید و همین دستمایه خوبى براى یک کار موزیکال است.»
بنابراین «درسر» مجبور شد خودش براساس احساسى که از آهنگها مى تراوید و از آن یاد کردیم، یک داستان مرکزى خیالى را بنویسد و به واقع به روى صحنه ببرد تا ترانه هاى بیچ بویز در معیت آن و گرداگرد موضوع مرکزى پخش شوند. این داستان درباره ۴محصل فارغ التحصیل یک دبیرستان واقع در کرانه شرقى آمریکا است که تصمیم مى گیرند به کالیفرنیا بروند و از نقاط مختلف ایالتى که اعضاى گروه بیچ بویز از آن مى آمدند و تعدادى از سرودهایشان نشانگر حال و هواى همان منطقه است، از نزدیک دیدن کنند. سرزمینى که با این اوصاف و مقدمات و به موازات آهنگهاى گروه فوق در «ترکیب هاى خوب» به معرض نمایش و بهتر بگوییم به مورد اجرا بر روى صحنه گذاشته مى شود وادى و سرزمین یک عده آدم راحت و کم دردسر است که زندگى بى دغدغه اى دارند و در نتیجه مى توانند مثل بیچ بویز به زندگى و شادیهاى آن بیندیشند و غرق در رؤیاهاى شیرین شوند. رؤیاهایى که مى توانند صحت نداشته باشند اما با فلسفه وجودى تئاتر هیچ تعارضى ندارند. با این حال استفاده از ترانه هاى معروف و امتحان پس داده و محبوب مردم، طى نمایشهاى تئاترى تجربه اى تازه نیست و برعکس موردى است که جواب داده و بسیار خوب هم داده است. یک نمونه روشن و موفق «مامامیا» است که براساس ترانه هاى گروه موسیقى «آبا»ى سوئد ساخته شده و از ۱۹۹۹ در لندن بر صحنه بوده و هم اینک نیز هر هفته در برادوى یک میلیون دلار سود به بار مى آورد و در حدود ۱۵کشور دیگر و حتى استرالیا و استونى هم به صحنه برده شده است. در همین راستا تهیه موزیکال هایى تازه براساس ترانه هاى خوانندگان و گروههاى موسیقى دیگرى مانند جانى کش، جان لنون و ارت وینداندفایر اینک در دست تهیه و تنظیم و ساخت است. جیسن هاولند که موسیقى نمایش «زنان کوچک» را ساخته است، مى گوید چه برخورد کلاسیک با مقوله نمایشهاى موزیکال و چه برخوردهاى مدرن تر با آن مشکل ساز نیست و هر کدام جاى خود را دارند. براین اساس ، هم فقط مى توان ترانه ها را پخش کرد و براى آن یک موضوع داستانى را به عنوان مرکز نمایش تعیین کرد و هم در عین حال مى توان متن ترانه ها و بهتر بگوییم شعر آنها را براساس موضوع نمایش تاحدى عوض کرد اما در مورد دوم این احتمال و ترس وجود دارد که دوستداران ترانه ها دلسرد و تا حدى از نمایش دور شوند در حالى که در شرایط نخست آنها به هیچ وجه سرد نمى شوند و ترانه هاى دلخواه خود را در سالن محل اجراى نمایش تحت هر شرایطى تعقیب و گوش مى کنند.
هاولند مى افزاید: «آنچه شخص مرا همیشه به صحنه تئاتر کشانده، اصل داستان و بهتر بگویم قصه مرکزى نمایش است. اینکه قصه اى گفته شود که نشانگر زندگى انسانها و برخاسته از آن باشد. شاید یک داستان آنقدر پیچیده باشد که نتوان در صحنه و به هنگام تماشاى نمایش با آن ارتباط برقرار کرد، اما این بهتر از آن است که اصلاً داستانى در کار نباشد. اینکه فقط مشتى آهنگ پرطرفدار در سالن پخش شود و داستانى مرکزى و با ارزش در کار نباشد، این نمى تواند تئاتر باشد و بلکه یک کنسرت است. با این حال انکار نمى کنم که رویکرد به آهنگهاى شناخته شده و پرطرفدار عامل تضمین توفیق و فروش یک نمایش است، زیرا ریسکى در کار نیست و همه مى دانند که مردم از این ترانه ها لذت مى برند و با آگاهى و علاقه قبلى به سالن مى آیند. این را هم قبول دارم که به راه انداختن یک نمایش موزیکال براساس ترانه هاى کاملاً جدید ریسکى است که تهیه کنندگان حق دارند به سمت آن نروند و از آن رویگردان باشند.»
اگر «زنان کوچک» و «ترکیب هاى خوب» با همه اوصافى که براى شما آوردیم، فروش خوبى طى ماههاى اخیر در برادوى نداشته اند، در عوض «نفرین شده» و عملکرد آن طى یک سال و نیم اخیر و فروشى که طى این مدت داشته، نمونه بالنسبه بهتر و موفق ترى از موزیکال هاى موفق است. این نمایش در آذرماه سال پیش مخارج تولید خود را که به ۱۴میلیون دلار مى رسید، پس گرفت و پس از آن سودى ملایم و تدریجى و همیشگى براى تولیدکنندگان خود داشته است. این نمایش هم ترکیبى عجیب دارد و داستان تقابل یک جادوگر خوب از فیلم سینمایى معروف «جادوگر از» با یک جادوگر بد است و مردم به رغم تمامى بار خیالى و غیرقابل لمس چنین ترکیبى، آن را پذیرفته اند.
با این حال این فرمولى نیست که بتوان مدعى شد همیشه جواب مى دهد، به عنوان مثال نمایش «دراکولا» دى ماه سال پیش در پى ۶ماه به روى صحنه بودن و به سبب نقدها و برخوردهاى بدى که با آن صورت گرفت، برچیده و تعطیل شد. اگر از ماسلان دلیل این رویداد را بپرسید، مى گوید تم تکرارى نمایش و رویکرد مجدد به کلیشه تقابل زیبا و هیولا و نیکى و شر که به گونه اى حد کمال آن در «شبح اپرا» به اجرا گذاشته شده، تماشاگران را دلسرد کرده و موجب شکست دراکولاى آهنگین شده است. او در تضاد با فرضیه هایى که پیشتر برایتان شرح دادیم، مى گوید: «لزومآً همیشه سعى نکنید که یک داستان موفق در گذشته را دوباره تکرار و از نو تهیه کنید. لااقل در تئاتر موزیکال این نمى تواند یک تضمین صددرصد براى موفقیت باشد. اگر برخى نمایشهاى موزیکال مثل «شبح اپرا»، «بانوى زیباى من» و یا «گربه ها» سالها و سالها موفق بوده اند، به این خاطر است که بازسازى و تغییر داده نشده اند و فقط اجرایشان استمرار یافته است. بهتر است که دست اندرکاران به فکر نوآورى هم باشند و تکرارکننده صرف ایده هاى گذشته نباشند.»
با این حال تضمینى نیست که نوآوریهاى خطرناک نیز جواب بدهند، «ستاره تنهاى عشق» که براساس نمایش «زنان خجسته ویندسور» کار ویلیام شکسپیر ساخته و ارائه شده و ماجراهایش به تگزاس در زمان جنگهاى داخلى آمریکا انتقال یافته، جواب نداده و نمایش دیگرى هم به نام «بیست و پنجمین نمایش سالانه اسپلینگ بى پاتنام» که ما را به اجتماع زنبورها مى برد(!)، توفیقى نداشته است. اینها به ما مى گوید که هر تصور و تجسمى با یک تزیین و آرایش و نماد آهنگین نمى تواند موزیکال موفقى تلقى شود.