در حال بارگذاری ...
...

نگاهی به نمایش «ط...» نوشته کهبد تاراج و کار مجید رحمتی

جدال با سیاهی

نگاهی به نمایش «ط...» نوشته کهبد تاراج و کار مجید رحمتی

جدال با سیاهی

سیدعلی تدین صدوقی: نمایش «ط...» که این روزها در تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه است، فرازوفرود و بزنگاه‌های زندگی «طیب حاج‌رضایی» را از سال‌های ابتدایی دهه 20 شمسی تا سحرگاه 11 آبان 1342 -هنگام اجرای حکم اعدام او- روایت می‌کند.

کهبد تاراج در مقام نویسنده زمان را می‌شکند و درهم می‌آمیزد؛ او از زندان شروع می‌کند، جایی که طیب منتظر اعلام حکمش است. طیب حاج‌رضایی در این مدت مجالی پیدا می‌کند تا زندگی خود را مرور کند و از همین رو نویسنده کودکی او را از پس ذهن و از ژرفای خاطرات این شخصیت تاریخ معاصر بیرون می‌کشد و با روایت همراه می‌کند. حالا طیب با کودکی‌اش روبه‌رو می‌شود؛ کودکی‌ای که با فقر و نداری و کار مدام همراه بوده و هیچ‌گاه نتوانسته چون دیگر کودکان هم‌سن‌و‌سالش کودکی کند.

این ترفند دراماتیک از سوی نویسنده، فرصتی را برای مخاطبان ایجاد می‌کند تا علاوه بر نوعی تنوع و تلطیف در بیان گزارش‌گونه زندگی طیب، صحنه‌هایی را که او با همسرش روبه‌رو می‌شود، طبیعی‌تر و واقعی‌تر جلوه دهد. پدیدآورنده متن، خود نیز به‌عنوان راوی و شاهد تاریخ و دانای کل و ایضاً نویسنده و در جاهایی بازجو، در نمایش حضور دارد و ماجرا را برای تماشاکنان روایت می‌کند و بازمی‌آفریند تا شاید نوری بر نقاط کور و تاریک «زندگی طیب حاج‌رضایی» که بخش مهمی از تاریخ معاصر کشور و ایضاً انقلاب است، تابانده شود. فردی که زنگی و اتفاقات پیرامون آن تا مرگ و شهادتش پس از حداقل شش دهه تبدیل به‌نوعی افسانه به همراه شایعه‌پردازی شده و هرکسی از منظر خود به‌گونه‌ای آن را تعریف کرده است.

پدیدآورنده متن، خود نیز به‌عنوان راوی و شاهد تاریخ و دانای کل و ایضاً نویسنده و در جاهایی بازجو، در نمایش حضور دارد

مستندسازی به میانجی «ترنا»

مجید رحمتی که این نمایش چهارمین یا پنجمین تجربه کارگردانی اوست با ید طولایی که در نمایش‌های آیینی-سنتی دارد، توانسته از همان ابتدا با مخاطب خود ارتباط پویا، زنده و دراماتیکی را ایجاد کند. او نمایش را از زمان حال شروع می‌کند، اما نه به طریق معمول بلکه مستند‌گونه، واقعی و با دست‌یازی به بازی «ترنا». مجید رحمتی یک ترنابازی کامل را شروع می‌کند و اطلاعاتی را نیز در مورد ترنابازی یا بازی ترنا که در ایام ماه مبارک رمضان، بعد از افطار تا سحر در قهوه‌خانه‌ها برگزار می‌شد، به مخاطب می‌دهد. او از استادها و پیشکسوتان و تماشاکنان حاضر در سالن دعوت می‌کند که وارد بازی ترنا شوند. رحمتی یک وزیر ترنازن حرفه‌ای و قدیمی یعنی «رضا آسمانی» را نیز به کار گرفته است که در بازی ترنا چرب‌دست و ماهر است و جایگاه استادی دارد.

                                                                   

طیب که در بازی ترنا هماره بر حکم حاکم و تمشیت وزیر گردن می‌نهاده و به‌رسم جوانمردی حکم دیگران را نیز گردن می‌گرفته و پیش می‌شده و به جای آنان ترنا می‌خورده است، در «ترنای» زندگی واقعی نیز چنین می‌کند و پای حرف و باور و اعتقادش می‌ماند و پیش می‌رود و بر حکم حاکم زمان خویش که شاید بدگویی و حسادت و سعایت بدخواهان نیز مزید بر علت حکمش بوده است، مظلومانه و مردانه گردن می‌نهد و به شهادت می‌رسد.

طیب که در بازی ترنا هماره بر حکم حاکم گردن می‌نهاده، در «ترنای» زندگی واقعی نیز چنین می‌کند و پای اعتقادش می‌ماند و به شهادت می‌رسد

نمایش عملاً با ترنابازی شروع می‌شود و تماشاکنان از این معبر وارد نمایشی مستندگونه می‌شوند و ارتباطی زنده و مستمر را با اجرا برقرار می‌کنند که تا به انتها ادامه دارد و چون نخ تسبیحی همه اتفاقات وقایع نمایش را به یکدیگر متصل می‌کند و این هوشمندی مجید رحمتی را می‌رساند.

ریتم نمایش مناسب است و حالت گزارش‌گونه و مستند آن تا به انتها حفظ می‌شود. درواقع ترنابازی پیش‌زمینه‌ای است برای ورود به زندگی شخصی که پایبند اعتقادات و باورهای مذهبی و سنتی و نیز برخاسته و بالیده از فرهنگ جوانمردی و عیاری و مردم‌داری و ورزش زورخانه‌ای است؛ و بدین‌گونه بر طریق مرام و معرفت، تا پای جان بر سر اعتقاد و باور و رفاقت می‌ایستد.

دکور ساده اما فضاساز

رحمتی در جایگاه کارگردان، از کمترین دکور و طراحی صحنه استفاده کرده است و این فضای باز و خلوت و سیاه، شاید تاریکی و سیاهی‌ای را که در آن زمان بر جامعه و افکار بخشی از مردم حاکم بوده، می‌رساند. فضا درواقع به‌نوعی هراسناک و دهشتناک است و پژواک صدای ضربه ترنا آن را دوچندان می‌کند. به همین خاطر اعدام طیب که به‌سادگی برگزار می‌شود، در این فضای خلوت و سیاه، ترسناک‌تر و تراژیک‌تر جلوه می‌کند و تأثیر به‌سزا و عمیق‌تری بر مخاطب می‌گذارد.

این خلوتی صحنه شاید به‌نوعی حاکی از عدم دل‌بستگی آن‌چنانی طیب به مسائل دنیوی و مادی و زرق‌وبرق زندگی روزمره باشد. صحنه به‌مثابه تنوره‌ای سیاه و دهشتناک است که دهان باز کرده و منتظر بلعیدن انسان است.

                                                                   

ریتم نمایش مناسب است و حالت گزارش‌گونه و مستند آن تا به انتها حفظ می‌شود

از این‌ها که بگذریم، به بازی‌ها می‌رسیم که همگی نسبتاً روان، باورپذیر و با تحولات حسی و کنش و واکنش‌های درست و مناسب انجام شده‌اند، هر چند که خلوتی فضا و آکوستیک نبودن کامل سالن نمایش، موجب پیچیدگی و پژواک صدا شده و برخی از دیالوگ‌ها به لحاظ طنینی که ایجاد می‌شود، به‌درستی شنیده نمی‌شود و یا خوب ادا نمی‌شوند که می‌باید صدای بازیگران با فضا هماهنگ و همسو شود. هر چند همان‌طور که پیش‌تر آمد، این نقیصه تا حدودی به سالن برمی‌گردد.

در این میان بازی «آبتین رحمتی» بازیگر نوجوان نمایش قابل‌توجه است که توانسته پابه‌پای بازیگران حرفه‌ای با حس و کنش‌های به‌جا و درک نسبی نقش با آنان بده‌بستان کند و دوره‌های زمانی بین کودکی و نوجوانی و بزرگ‌سالی طیب را به‌خوبی نشان‌مان دهد.