نگاهی به نمایش «آخرین سهشنبه سال» نوشته شهاب و وهاب مهربان و کار الهام شعبانی
پروندهای که باز ماند
بهنام حبیبی: تالار دکتر ناظرزاده کرمانی تماشاخانه ایرانشهر، این شبها نمایش «آخرین سهشنبه سال» را با متن شهاب و وهاب مهربان به کارگردانی الهام شعبانی روی صحنه دارد. در این نمایش، کاوه محمودی، بازپرس اداره آگاهی، در حال یافتن قاتل یک زن جوان خبرنگار، به نام ارغوان است. ارغوان، خبرنگاری بوده است که روی فعالیتهای یک مفسد بزرگ اقتصادی به نام «شاهرخ» کار میکرده است. نمایشنامه این کار از ساختاری دیالکتیکی به سبک داستانهای پلیسی-معمایی تشکیل شده است. رویدادپردازی داستان، فلشبکهایی را نیز در خود جای داده است تا به واگویی بیشتر موضوعات داستان، کمک کند. دیالوگپردازیهای داستان نمایش هم، مرتبط و متناسب با موقعیت مکانی و زمانی زمان اکنون ماست.
گویش و لحن دیالوگها، از مکان و زمانی روایت میکند که مخاطب تالار نمایش، آن را میشناسد و درک میکند؛ اما همه این ویژگیها باعث نمیشود تا ابهام پیشرفت داستان در هدفگذاری، پنهان بماند. داستان نمایش، هدفی اولیه را در شناسایی قاتل ارغوان به مخاطب معرفی میکند، ولی در ادامه و تا پایان، مخاطب با هدفی بزرگتر، یعنی شناسایی آمر این قتل و نه خود قاتل، درگیر میشود. هدف بزرگی که تماشاگر، بدون رسیدن به آن، تالار را ترک میکند.
کارگردانی نمایش «آخرین سهشنبه سال»، بر سیستم استوار است تا اجرایی کاملاً رئالیستی را روی صحنه آورد. کارگردان نمایش، طراحی مناسبی در میزانسنهای موومانی بازیگران روی صحنه دارد و با توجه به فضاهای موجود در چهار فضای طراحیشده برای ساختمان و یک فضای طراحیشده برای اداره آگاهی، تنوع و ریتم لازم برای حرکت بازیگران را ایجاد میکند؛ ولی با همسو نشدن بازیگران با محور اصلی داستان، دراماتورژی اجرا بیشتر روی شناسایی کاراکترهای داستان متمرکز میشود تا روی چالش پنهان در زیربافت روابط ساده و آشکار بین آنها.
بازیگران نمایش «آخرین سهشنبه سال»، بر پایه بازی سیستماتیک خود، بازی قابل قبولی ارائه میکنند، ولی بیشتر بر پایه توانایی و خلاقیتهای فردی خود، منفرد و غیرهمسو در جریان نمایش حرکت میکنند و به نظر میرسد تفاوتهای بازی آنها در جدی یا طنز بودن یا بازیهای آشکار و نهان آنها با لایههای شخصیتیشان، در قالب دراماتورژی خاصی برای رویکرد کلی بازیگری نمایش، جای نمیگیرند. این موضوع باعث میشود تا اجرای بازیها بیشتر در حد بیان یکنواخت دیالوگهای کاراکترها و گاه، ابراز احساسات شدید در بالا بردن صدای بازیگران باشد.
طراحی صحنه و دکور نمایش «آخرین سهشنبه سال»، با تقسیم بکگراند صحنه در چهار اتاق مرتبط با پلکان و میانصحنه خالی در نظر گرفتهشده برای اداره آگاهی، طراحی شده است. طراحی صحنه بهخوبی از پس میزانسن موومانی بازیگران برمیآید و وجود خود را برای کاهش تعویض صحنههای پیدرپی توجیه میکند. دکوراسیون اتاقها نیز در عین سادگی، از دقت طراح در انتخاب مبلمان و دکور صحنه خبر میدهد. اگرچه ترکیب این طراحی صحنه و دکور، با نورپردازی نمایش، آنچنانکه باید، همگام نمیشود. نورپردازی نمایش، با در نظر گرفتن رئالیستی بودن داستان نمایش، آنچنان کارا به نظر نمیرسد. پوشش نور منفرد زردرنگ از پروژکتورهای منحصر برای هر اتاق از این ساختمان، در عین ضعیف بودن شدت پوشش نور، کمک چندانی به ایجاد فضای معمایی و وهمآلود نمیکند و تنها تصویر فضاها را که در بکگراند صحنه طراحی شده است، برای بیننده، کمرنگتر میکند.
طراحی لباس و گریم نیز، متناسب با داستان نمایش، انجام شدهاند و آشکارا، به فضاسازی ذهن مخاطب کمک میکنند. مبتنی بر این رویکرد و نگاه، کارگردان انگیزهای برای بهرهگیری از موزیک یا افکتهای شنیداری، برای ایجاد فضای بیشتر داستان ندارد. او تقریباً بیشتر فضاسازی لازم برای نمایش را در بازیگردانی و دراماتورژی بازیگری انجام میدهد که البته به نظر میرسد موزیک و افکتهای شنیداری، میتوانستند کمک بیشتری برای فضاسازی در این نمایش پلیسی-معمایی داشته باشند.
«آخرین سهشنبه سال» کلافی بههمپیچیده از کاراکترها و رویدادهاست که تا پایان نمایش نیز، مجالی برای معرفی همه کاراکترها و رویدادها نمییابد. حجم بالای کاراکترهای نمایش که بدون ارائه دلیلی روشن از ضرورت آنها و بدون ارائه شناسنامه کافی از آنها، در این داستان ظهور مییابند، باعث میشود که داستان نمایش، سرتاسر از کنشهای رویدادی و دیالوگهای پیدرپی اشباع شود. کاراکترهایی که بهسرعت، دیالوگهای خود را بیان میکنند، بیآنکه این شخصیتها و این دیالوگها، در جریان جاری نمایشنامه، نقش پررنگی داشته باشند و گامی در رسیدن به هدف نمایش بردارند.
داستان نمایش «آخرین سهشنبه سال»، همانطور که در انتخاب نام داستان و همزمانیاش با شب چهارشنبهسوری دلیل قانعکنندهای ارائه نمیدهد، در ایجاد فضای دوگانه جدیت و طنز، نیز انگار با خودش تعارف میکند. داستانی که بر محور کشف یک قاتل پایهریزی میشود، با رفتوبرگشتهای غیرمنتظرهاش بین فضای جدی و شوخی، تماشاگرش را در ابهام فرو میبرد که به کشتن یک انسان بیگناه، باید گریست یا خندید.
آخرین سهشنبه سال، در بازگویی محتوایش نیز هنوز با خودش مسئله دارد. داستان قتل ارغوان، روایت یکی از چند قتل زنجیرهای است که توسط عوامل پشت پرده یک مفسد بزرگ اقتصادی، ابتدا در ترکیه و سپس در ایران پیگیری میشود؛ ولی نویسنده، از ابتدا تا انتهای نمایش، داستانی دربسته و سربسته را به مخاطبش ارائه میکند که در آن، نه منظور نویسنده از آن مفسد هویدا میشود و نه اصلاً انگیزه نگارش این داستان توجیه و روشن میشود.
گویی نویسنده نمیداند که بگوید یا نگوید. فضای داستان، سراسر از جملات و عبارات آشنای مرتبط با مفاسد بزرگ اقتصادی و قتلهای زنجیرهای و ارتباط این دو موضوع با عوامل امنیتی و اطلاعاتی کشور برای لاپوشانی این موضوعات، پر است، ولی در نهایت، این فضای اشباعشده از ایهام و ابهام و کنایه سیاسی و امنیتی، بیننده را به هیچ هدف روشنی نمیرساند و تنها او را نسبت به رازآلود و ترسناک بودن فضای سیاسی، امنیتی و قضایی پرهیز میدهد. گویا همچنان که تا پایان نمایش، پرونده شناسایی شاهرخ، مفسد بزرگ اقتصادی، گشوده باقی ماند، پرونده دیگر کاراکترهای این نمایش، با همه ویژگیهای شخصیتیشان و همه کنشهای رویدادیشان نیز باز خواهد ماند.