در حال بارگذاری ...

نگاهی به نمایش”ماه در مرداب” نوشته فارس باقری و کارگردانی محمد کوروش‌نیا

رضا آشفته: پرداختن به جریان‌های سیاسی، با هر نوع رویکردی، آثار هنری را با خدشه‌ای غیر قابل تصور روبه‌رو خواهد کرد. چنانچه در نمایش"ماه در مرداب" به نویسندگی فارس باقری و کارگردانی محمد کوروش‌نیا، چنین خدشه‌ای در مواجهه‌ با جریان کمونیست در ایران به عینه مشخص بود.

در این نمایش زوال و نابودی یک خانواده ‌که ریشه در اعتقاد کمونیستی پدران آن دارد، به چالش کشیده شده است. البته علت‌ها و معلول‌ها در زوایایی به هم پیوسته قرار نگرفته است که از وجود این خدشه آشکار پیشگیری کند. خانواده در"ماه در مرداب" یک رکن پایه‌ای به شمار می‌آید که اعضای آن در حال روان پریشی، جنوان، فرار از وطن، بی‌قراری و ترک خانواده به سر می‌برند. پدربزرگ و پدر از اعضای احزاب کمونیست‌ بوده‌اند و بی آن که دلایلی مستند و مستدل در متن موج بزند‌ این دو عامل ویرانی و بر هم ریختگی نظم خانواده شده‌اند. پدربزرگ خود دچار جنون و پارانویید شده ‌و همه را دشمن فرض می‌کند و مدام در پی آن است که طرح و توطئه‌ای شوم را خنثی سازد، در عین حال به خوشگذرانی در رومانی و نوشیدن مشروبات الکلی همچنان عشق می‌ورزد. او دچار آلزایمری شدید است و در لحظه همه چیز و همه کس را از یاد می‌برد.
پدر که شاید عامل اساسی این ویرانگری باشد، از پرداخت متعادل و منطقی در متن برخوردار نیست، چون کمونیست بودن که بدون ارائه دلیل نمی‌تواند بسترساز نابودی عجیب و غریب اعضای یک خانواده باشد. حتماً دلایلی منطقی و بزرگ در ایجاد این از هم پاشیدگی و سقوط نقش داشته ‌که جای خالی آن در متن فعلی پذیرش آن را با خدشه علنی روبه‌رو می‌کند. وگرنه کلیت اثر چه در متن و چه در اجرا قابلیت زیادی برای به چالش کشیدن افکار مخاطبان خود دارد و مخاطب در مجموع با یک اثر جدی تاریخی، سیاسی و اجتماعی روبه‌رو می‌شود. همین خود ابعاد رئالیستی"ماه در مرداب" را با برجسته‌نگاری مطرح می‌کند که فارس باقری با حوصله به شکار سوژه‌ای ریشه‌دار رفته اما ممیزی شخصی مانع از بروز دلایل ریشه‌دار یک سقوط خانوادگی شده است. در عین حال او می‌دانسته که لحظات دراماتیک باعث ارتباط منطقی و شفاف با تماشاگر می‌شود، برای همین در جزئی‌نگری و پردازش لحظات دراماتیک چه در دیالوگ‌نویسی و چه در پردازش موقعیت تا حد زیادی موفق بوده است. معرفی حمدی و شیوا و مسئله باردار شدن دختر، آن هم بدون مقدمات عروسی و ازدواج، خود یک آغاز دراماتیک به شمار می‌آید. همین وضعیت به دیگر لحظات و آنات نیز رسوخ می‌کند و ما با یک وضعیت کاملاً تراژیک در دنیای امروز مواجه می‌شویم که ریشه‌های آن عمیق و دراز است که به همین راحتی‌ها نیز نمی‌توان از چنگ آن‌ رها شد. بنابراین در این لحظات ما با پایان ‌راهی که بیانگر اضمحلال یک خانواده است، روبه‌رو می‌شویم. با این تعابیر کمونیست بودن پدرها نمی‌تواند ادله محکمی برای این سقوط تراژیک باشد، مگر آن که دلایلی منطقی و واقع‌گرا این انحراف از یک شیوه سیاسی را بر ما معلوم و آشکار سازد، وگرنه سطحی‌نگری و جزم اندیشی مبنای پردازش یک وضعیت شعارگونه خواهد شد. مطمئناً کمونیست‌های زیادی در دنیا بوده‌اند که بانی از بین رفتن خانواده خود شدند و این احتمال وجود دارد که یکی از همین کمونیست‌ها در کشور ما چنین رخدادی را موجب شده است. اما فراتر از این باید دلایل زنجیره‌ای و مستحکم در برقراری این برهم ریختگی حضور داشته باشد. یعنی این کار خود فارس باقری بوده است که فقط به رویه روابط و حالا گسست آن در بین اعضای یک خانواده بسنده نکند و هوشیارانه‌تر و ژرف‌تر این گسست را تا به درازای ریشه‌های حقیقی آن مرور و دنبال ‌‌کند. شاید رسیدن به سر منشأ انحرافات، اثر را به قابلیت‌های بیشتری نزدیک می‌ساخت که در آن صورت ما با یک تراژدی اصل و نسب‌دار سر و کار پیدا می‌کردیم و پایمان را خیلی دلنشین از گلیم‌مان دراز می‌کردیم. همان آرزویی که کمتر در ادبیات نمایشی ما به وقوع می‌پیوندد، چنانچه در این 150 ساله کمتر دیده‌ایم که درام‌نویسان ما از عهده پردازش معتدلانه واقعیت‌های تاریخی برآیند و با آن که ما با ناب‌ترین تراژدی‌ها و کمدی‌های قرن دست و پنجه نرم کرده‌ایم اما هنوز هیچ یک از این واقعیات تبدیل به آثار ناب و در خور‌ تامل و ماندگار نشده است. اگر شده بود که ما هم امروز ادبیات نمایشی جهانی داشتیم. یک سویه نگری و محافظه‌کاری و خودسانسوری علائم آشکار این درجا زدن‌هاست. باید بی‌طرف شد و سمج تا آدم‌ها و روابط و رخدادها را در مسیر یک تراژدی و یا کمدی به چالش دراماتیک کشاند، آن وقت خود حقیقت بدون کمترین دستکاری در هزار توی متن جولان خواهد داد. نویسنده از هول مطرح نشدن اندیشه‌اش، سعی بر آن دارد تا ردپایی از خود بگذارد و نقش برجسته‌ای از امضایش را پای کارش بگذارد و همین مداخله‌جویی‌ها مانع از تحقق آرمان‌های حقیقی خواهد شد و ما به جای ارائه موقعیت‌ها، به بیان حساسیت‌ و منویات درونی خود می‌پردازیم و در ارائه درام از شکل حقیقی‌اش باز می‌مانیم. با آن که ایده‌های نابی در دسترس داریم و به لحاظ دیالوگ‌نویسی هم به مهارت‌های درخوری رسیده‌ایم. فارس باقری از هول حلیم، در ظرف آن سقوط کرده و در عیان سازی مهارت‌های خود با خدشه‌ای جبران‌ناپذیر روبه‌رو شده که واحسرتای مخاطب را درمی‌آورد!
محمد کوروش‌نیا نیز با توجه به داده‌های متن و همان تبعیت عمومی از شیوه ناتورالیستی بر آن است در هدایت بازیگران تمام تلاش خود را ارائه کند. هر چند در برخی موارد ناموفق است. چنان چه که بازیگر نقش پدر هنوز در ارائه یک بازی پدرانه بازمانده ‌یا دیوانگی و جنون مادر هنوز به باوری در خور تامل نزدیک نشده است. در عین حال بازی پدربزرگ دلنشین می‌نماید و دو بازیگر نقش های امیر و حمید نیز قابل تحسین می‌نمایند. عدم حضور محمود در متن و اجرا می‌توانست گره بسیاری از مسائل و معضلات را باز کند، او جوانی خوش‌فکر است که در یک واقعه مهم از بین می‌رود. او هم یکی از قربانیان فرار از سرزمین مادری خود است که در واقعه تلخ سقوط یک کشتی غیر قانونی در آب‌های یونان از بین رفته است. این علاقه‌مندی گروه بهمن به پردازش واقعیت‌های اجتماعی و تاریخی، آثارشان را به ارتباطی علنی و دقیق نزدیک می‌سازد. به همین دلیل نیز نباید در زمان پردازش به داده‌های اولیه و افکار سطحی بسنده نمایند، بلکه باید با یک چشم‌انداز و افق دید و از همه مهمتر بی‌طرفی، در پردازش آن‌ها نقش داشته باشند.
طراحی صحنه علی نرگس‌نژاد، بیانگر یک ذوزنقه است. یک پنجره، دو در، یک کاناپه و یک تخت سیار اشیای این صحنه هستند. نور هم در وضعیتی غیر معمول لحظات را برایمان تداعی می‌کند. همین خالی شدن صحنه از اشیا و مکان‌های متعدد، نگاه مینی‌مالیستی را به اجرای رئالیستی پیوند می‌دهد تا زیبایی‌شناسی اثر نیز در اجرا بیانگر دغدغه‌های ناب‌تر‌ گروه بهمن باشد. با آن که تعهدات اجتماعی نیز در آثارشان جزء‌ لاینفک به شمار می‌آید و مهاجرت یکی از بن‌مایه‌های سالیان نویسندگان و کارگردانان این گروه بوده است. بنابراین این دو نکته در کنار هم پیشرو بودن این گروه را اثبات می‌کند، اما در"ماه در مرداب" ناخواسته متن با تمام ظرایف و زیبایی‌ها، به دلیل ارائه نکردن ادله محکم دچار خدشه ناهوشیارانه‌ای شده است. در صورتی که نمونه‌هایی مانند"آقا لیلا" و"آواز ستاره‌ها" از چنین خدشه‌ای جهیده بودند و مسائل بدون پیش داوری در صحنه متجلی می‌شد. با آن که یک کمونیست می‌تواند بانی سقوط یک خانواده شود، اما بدون ارائه دلایل روشن و باورپذیرانه نمی‌توان پذیرفت که کمونیست می‌تواند عامل اساسی از هم پاشیدگی یک خانواده باشد. این جا پردازش متن در بیان روابط و گسست ارتباطات ملاک و معیار می‌شود، اما فارس باقری دیالوگ‌نویسی خود را در مواجهه با پدربزرگ و شیوا به خوبی عیان می‌سازد. هر چند در ابتدا او ‌به روایت داستانی توجه دارد و این خود شاید منظرگاه اصلی نمایش را روشن می‌کند که امیر به چنین مسائلی سمت و سوی نمایشی می‌دهد. او نویسنده است!
یکی از حسن‌های این اجرا، پرهیز از سانتی مانتالیسم است. با آن که چنین پتانسیلی در روابط و اتفاقات موجود است، اما کارگردان در هدایت بازیگران سعی بر آن داشته‌ تا همه را به القای حیات درست و پرهیز از افراط‌گرایی در بیان حساسیت درونی دعوت کند. مرگ محمود، حامله شدن شیوا، جنون پدربزرگ، روان پریشی مادر، عصیانگری حمید، جوشش و مبارزه امیر، ویرانی پدر زمینه این احساسات‌گرایی را در خود داشت و این پرهیز یک نکته ناب است و منطق اجرا را با عقلانیتی در خور پیوند می‌زند.
نورپردازی علی نرگس‌نژاد نیز سعی بر آن داشت تا منطق حسی اجرا را کنترل کند تا پیوندی ارگانیک با تفکر موجود برقرار شود. حتی ذوزنقه در طراحی صحنه نیز از چنین رویکردی پیروی می‌کرد، در آن جا نیز شکل هندسی خود دلالت زیادی به بر هم ریختگی خانواده می‌کرد.
به همین دلیل نمی‌توان خیلی ساده از کنار اجرای"ماه در مرداب" گذشت، با آن که کاستی‌های اساسی در آن موج می‌زند، اما چگونگی بیان و پردازش اجرا نیز ما را به اثری قابل اعتنا نزدیک می‌ساخت.