در حال بارگذاری ...
...

گفت‌وگو با فریده سپاه منصور بازیگر نمایش «باغ وحش شیشه‌ای»

دوست داشتم تئاتر کار کنم و متن کارگردانان جوان را نمی‌پسندیدم کار‌ آنها را انجام نمی‌دادم و آنهایی که از من بزرگتر هستند کار تئاتر انجام نمی‌دهند .

مهدی عزیزی: بعید به نظر می‌رسد که کمتر کسی پیرزن ایلامی فیلم مهمان مامان را از یاد برده باشد. فریده سپاه منصور بازیگر قدیمی تئاتر و سینما از بازماندگان کارگاه نمایش است.
سال 1351 زمانی که تئاترشهر افتتاح شد آربی آوانسیان نمایش باغ آلبالو چخوف را در سالن اصلی تئاترشهر روی صحنه برد. و از آن روز تئاترشهر به عنوان قلب طپنده تئاتر کشور شناخته می‌شود. 32 سال‌ پیش فریده سپاه منصور در کنار همسرش هوشنگ توکلی، پرویز پورحسینی، علیرضا مجلل، سوسن تسلیمی و... در باغ آلبالو ایفای نقش کرد. و امروز پس از گذشت سالیان مدیر فریده سپاه منصور در کنار جوانانی چون بابک اکبری فراهانی، الهام مختاری و... بار دیگر بر صحنه آمده است. این گفت‌وگو درباره باغ وحش شیشه‌ای به کارگردانی منوچهر خاکسار هرسینی و سایر آثاری که سپاه منصور در آنها حضور داشته‌ است انجام شده:فعالیت تئاتری شما از کجا و چگونه آغاز شد؟

حدود سال 48-49 با دانشجویان دانشکده بازرگانی سابق دو کار انجام دادیم. «پرومته در زنجیر» دیگری«جشن سالگرد چخوف» و بعد سال50 به دعوت کارگاه نمایش و کارگردانی مثل خانم شهرو خردمند و ایرج انور به کارگا ه نمایش آمدم و چندین کار انجام دادیم و این کار تا سال 56 ادامه داشت و بعد هم به اتفاقات و جریانات انقلاب برخوردیم تا سال 58 که با هوشنگ توکلی نمایش دونده تنها را کار کردم و سال 61 دوموبا را کار کردم و بعد از آن هم کسی متن‌ ما را قبول نکرد و حدود 18 سال از کار دور بودم و سال 79 به دعوت منیژه محامدی سووشون را کار کردم و سال بعد هم خانه‌ی برنارد آلبا... زمستان همان سال با خانم شهرو خردمند برداشت آزادی از لیلی و مجنون را برداشتیم و کار مدرنی را در خانه هنرمندان اجرا کردیم و امسال نیز باغ وحش شیشه‌ای را کار کردم.

کسانی که در آن سالها در کارگاه نمایش کار کرده‌اند اصولا کم کار شده‌اند و اگر هم کاری انجام داده باشند گزیده بوده است و گزیده کار بودن شما نیز کاملا مشخص است. با وجود اینکه متن باغ وحش شیشه‌ای برای چندمین بار است که در ایران اجرا می‌شود، علت اینکه تصمیم گرفتید با منوچهر هرسینی کار کنید چه بود؟

کارهای زیادی به من پیشنهاد می‌شد ولی متن کارها را دوست نداشتم و از آنجایی که دوست داشتم تئاتر کار کنم و متن کارگردانان جوان را نمی‌پسندیدم کار‌ آنها را انجام نمی‌دادم و آنهایی که از من بزرگتر هستند کار تئاتر انجام نمی‌دهند و یا تئاتری‌های قدیمی کنار نشسته‌اند تا اینکه منوچهر هرسینی کار باغ وحش شیشه‌ای را به من پیشنهاد داد. از آنجایی ک ما نمایش ماندگار به تعداد محدود داریم و یکی از آنها باغ وحش شیشه‌ای است و از جمله کارهایی است که برای هر بازیگر وسوسه‌انگیز است این کار را قبول کردم. در کنار کارهایی که برای سینما و تلویزیون کار می‌کنم برای دل خودم کار تئاتر نیز انجام می‌دهم.
از آنجایی که متن چهارچوب کلاسیک خودش را حفظ کرده است و به شرایط مدرن روی نیاورده است با توجه به اینکه حجم متن و زمان کار بسیار زیاد است و ممکن است تماشاگر را خسته کند آیا شما برای اینکه فضای کار تغییر کند و یا مدرن‌تر باشد در حین تمرین پیشنهاداتی ارائه نکردید؟

من در آن زمانی که هرسینی با من تماس گرفتند و پیشنهاد چنین کاری را به من دادند سرکار میهمان مامان بودم و به ایشان گفتم همان متن کلاسیک را کار می‌کنید و ایشان گفتند چون اولین کار من است می‌خواهم متن کلاسیک کار کنم و از آنجایی که با متن مدرن می‌توان هر کاری انجام داد و من می‌خواهم خودم را نشان دهم و متن را بصورت کلاسیک کار می‌کنم. من در ابتدا فکر می‌کردم که باغ وحش شیشه‌ای مربوط به این دوره نیست و حتما نباید هر کاری مربوط به دوره خودش باشد ولی می‌تواند کاری کلاسیک باشد و اگر هم اجازه اجرای چنین کاری داده شود بسیار خوب است. در اکثر نمایشنامه‌هایی که من خوانده‌ام تکروی وجود دارد و دیالوگ گفتن بدون فضاسازی را نمایشنامه داشته‌اند و فکر می‌کردم نیاز است که فضا باز شود تنهای خارجی کار شود و فضاها به این گونه ارائه شود. زمانیکه نمایشنامه باغ وحش شیشه‌ای را خواندم و جلوتر رفتم احساس کردم شبیه زندگی خودمان است. شاید یکی از دلایل سرخوردگی جوانان ما این باشد که پدر و مادرها در عالم گذشته سیر می‌کنند و ممکن است شرایط در حال حاضر برمزاق کسی خوش نیاید. بچه‌های امروز با ذهنیت گذشته مادران زندگی می‌کنند و می‌خواهد این را به صورتی جبران کنند. ناراحتی‌های بیرون از خانه بر پدر و مادر فشار وارد می‌کند و آنها نیز این ناراحتی‌ها و فشارها را به درون خانه منتقل می‌کنند. من با اکثر پدر و مادرهایی که مواجه می‌شوم می‌بینم که همه می‌گویند نمی‌دانیم با بچه‌هایمان چه کنیم و حس می‌کنم باغ وحش شیشه‌ای به وضعیت خانواده‌های امروز ما بسیار نزدیک است. در اینجا شخصی مثل لورا اعتماد به نفس رفتن به خارج از کشور را ندارد و مشابه این در زندگی ما وجود دارد. بخصوص در مورد پسران کم نیستند کسانی که از لحاظ روحی ضربه خوردند و در خانه مانده‌اند و این به شرایط اقتصادی و تورم و همچنین رویاهای پدر و مادران و تعصب‌های‌ آنها برمی‌گردد. کسانی که برای امروز زندگی نمی‌کنند یا در گذشته و رویاهای دیگری سیر می‌کنند و لحظه حال خود را از دست می‌دهند و این خانواده نمونه بسیاری از خانواده‌های ایرانی است.

چگونه با گروه جوانی که در این نمایش حضور داشتند کنار آمدید؟

هر کسی بر اساس روحیات و شخصیت خودش و برداشتی که از نقش دارد، آن را یک جور بازی می‌کند. هم شهرام حقیقت دوست وهم بابک اکبری فراهانی دو وجه مختلف تام را دیده بودند. آقای حقیقت دو وجه خشن تام و فراهانی بخش روشنفکری و نرمی و لطافت تام را دیده بود. تامی که الان فراهانی نقش آن را بازی می‌کند خیلی نرم‌تر از تام است که حقیقت دوست بازی می‌کرد. در خیلی از جاها حقیقت دوست خشونت داشت و در مقابل فراهانی این خشونت را بکار نمی‌برد و بلعکس جاهایی که حقیقت دوست نرم بازی می‌کرد، فراهانی خشن بازی می‌کرد و نگاه‌های این دو به نقش‌ها متفاوت بود و هر کدام از این آدمها با آماندا یک نوع برخورد داشتند.

اولین برنامه شمابرای نقش آماندا و شکل دهی به آن چه بود؟

مثل همه نقش‌های دیگر اول شخصیت را نمی‌خوانم بلکه بقیه نمایشنامه‌ را می‌خوانم که پسری از خانه فرار می‌کند. چه عاملی باعث فرار او شده . پدر نیزدر سن کودکی فرار می‌کند و نبود پدر در خانه و بی‌سرپرست بودن بسیار تاثیرگذار بوده‌ است. بعد نگاه می‌کنم که جای آماندا کجاست من در ابتدا که نقش آماندا را بازی می‌کردم نرم و مهربان بودم و به وضوح که جلوتر می‌رفتیم احساس کردم این بازی غلط است. در خانواده‌ای که اینقدر پدر و مادر و خواهر مهربانی وجود دارد جایی برای فرار پسر باقی نمی‌گذارد. چرا تام از خان فرار می‌کند و چه چیز او را دلزده می‌کند. هر کس به من می‌رسید می‌گفت آماندا نقش شیرینی است. شاید آماندا شیرین باشد ولی در عین حال تلخ، خشن و بی‌رحم هم هست. به مرور که کار می‌کردم لایه‌های دیگر این نقش برایم آشکار می‌شد و در طول ایفای نقش وجه‌های دیگر این نقش را می‌شناختم.

زمانیکه یک کارگردان با بازیگر قدیمی کار می‌کند تحت تاثیر او قرار می‌گیرد و برعکس آیا شما نیز این حس را داشتید که هرسینی تحت تاثیر بازی شما قرار گرفته است؟

مثلا در صحنه‌ای که سر میز صبحانه نشسته‌ایم. هرسینی به من گفت که هنگام دعوا فریاد بزن ولی این بازی برای من راضی کننده نبود و در جایی دیگر هم گفت‌ در اینجا خشن بازی کن و بعد که من به خانه رفتم دوباره نمایشنامه را خواندم. خواننده عادی خطهای نمایش را می‌خواند ولی بازیگر بین خطهای را می‌خواند و باید نانوشته را پیدا کند. و این فاصله و تاخیر بین تمرین و اجرا باعث شد که من به آماندا بیشتر فکر کنم و یکبار در خواب و بیداری آماندا را به حالت خشن دیدم و فوری با هرسینی تماس گرفتم و گفتم که من به این نتیجه رسیدم که بخشی از آماندا نقش خشن دارد و ایشان گفت که خوشحالم به این نتیجه رسیدید و خودتان هم گفته بودید که چیزی نگویم و به نقش می‌رسید و من هم چیزی نگفتم.

اصولا کارگردانهای تازه کار حوصله کمی دارند و زمانیکه حوصله کارگردان زیاد باشد نتیجه بهتری می‌گیرد و آیا این اتفاق در کار شما نیز رخ داده است؟

سبک کار من با سبک آقای هرسینی متفاوت است. در تمام مدت این چند سال چه با کارگردانان ایرانی و چه زندگی کار کرده‌ام، دو سه روز فرصت داشتیم متن را بخوانیم و بعد از آن متن به دست روی صحنه کار کردیم و به مرور کارگردان مفاهیمی که از کل میزانسن‌های، نمایش می‌گیرد را رتوش می‌کند و کمپوزسینون صحنه را در می‌آورد. هرسینی درست بالعکس کار می‌کند و لوکیشن را خیلی زود می‌بندد و من در این کار درگیر بودم و زمانی که فرصتی بین تمرین و اجرا بدست آوردم به نقش رسیدم و کار من به این گونه نیست که اگر امروز متن را بخوانم روز سوم به شخصیت آن دست پیدا کنم. شاید در 15 روز اول به نقش نرسم ولی چون هر روز با آن نقش زندگی می‌کنم یکدفعه روز شانزدهم نقش را پیدا می‌کنم.

آیا این شیوه را در بازی نقش‌های تلویزیونی و سینمایی هم به کار می‌برید و یا اینکه چون در آنجا محدودیت زمانی دارید این اتفاق نمی‌افتد؟

در سینما کادربندی می‌شود. مثلاً می‌گویند این جمله را لانگ شات بگیرید و این جمله را در مدیوم بگیرید و... فقط در کاری مثل مهامان مامان آقای مهرجویی متن یک سکانس را کامل می‌خواند و همانند تئاتر کار می‌کرد این آزادی برای بازیگر وجود داشت که خودش را خلق کند. تفاوتی که تئاتر با سینما دارد این است که در تئاتر مسئله شور بازیگر هم مطرح است. یعنی یک بازیگر می‌تواند بیاید و نقش را ارائه دهد و بگوید من در اینجا اینگونه کار می‌کنم ولی در سینما محدودتر است.

کار تصویری را با چه کاری و از چه زمانی شروع کردید؟

سال 66 فیلم ردپای وحشیان به کارگردانی محمدرضا هنرمند را کار کردم و همزمان هم در کار مدرس به کارگردانی توکلی برای تلویزیون کار کردم.

در مدت 18 سال غیبت تئاتر کار تصویری انجام می‌دادید؟

من تا سال 61 کار تئاتر انجام دادم و سال66 جلوی دوربین حاضر شدم. در این مدت هم کار نمایشنامه‌نویسی و تنظیم همچنین کار تدریس انجام می‌دادم. بعضی وقتها از طرف مدارس دعوت می‌شدم و برای آنها نمایشنامه می‌نوشتم و با بچه‌ها کار می‌کردم.

تفاوت‌های کار تئاتر و سینما یا تلویزیون را در چه چیزی می‌بینید؟

وقتی بازیگر تئاتر روی صحنه می‌رود انرژی بیشتری از خودش می‌گذارد که اگر عدد این انرژی در تئاتر 10 باشد در سینما به 1 تقلیل پیدا می‌کند.به خاطر دارم در صحنه‌ای از یک فیلم در سال66 جلوی دوربین من به قدری پرانرژی بازی کرده‌ بودم که کارگردان آمد جلو و گفت: خانم سپاه منصور شما مرز مرا شکستید. انرژی شما خیلی بالاست. شما جلوی دوربین بازی می‌کنید نه صحنه تئاتر. در آن زمان من منظور محمدرضا هنرمند را نفهمیدم ولی سال بعد که در یک سریال دیگر کار می‌کردم در آنجا متوجه شدم که فرق بین دوربین و تئاتر چیست؟ دوربین یعنی حداقل انرژی اگر انرژی با این شدت به سینما بیاید غلو شده می‌شود. در صورتیکه کار در سینما سخت‌تر است و به صورت لوکیشن کار می‌شود ولی تئاتر روند یکسان است و می‌شود در مدت یکی دو ساعت حس را راحت‌تر حفظ کرد. در تئاتر زمانیکه کار روی صحنه می‌رود تاخت و تاز کار دوردست بازیگر است ولی در سینما و جلوی دوربین اصل کار در دست کارگردان و دوربین است.

در تئاتر حفظ وضعیت بازی روی صحنه در طول30 شب توسط بازیگر چگونه باید برنامه ریزی شود و چه کاری باید روی آن انجام بگیرد تا وقتی یک تماشاچی دو شب متوالی یک بازی را می‌ببیند حس نکند که این دو بازی با هم متفاوت است؟

من فکر می‌کنم اینها تمارینی است که بازیگران با خودشان دارند. باید سالم باشند و بیمار نشوند، خوب بخوابند و زمان خواب مناسبی داشته باشند و کم کم یاد می‌گیرند که چگونه انرژی در خود ذخیره کنند. و شاید بتوان گفت کار تئاتر نوعی ریاضت کشیدن است. زمانی که من برای تئاتری اجرا دارم هیچ جایی نمی‌‌روم حتی روز شنبه که تعطیل هستم و هیچگاه تا ساعت دیروقت شب بیدار نمی‌مانم و سعی می‌کنم انرژی من تقلیل پیدا نکند چون قرار است در مدت 30 شب آن را نگه دارم و باید فاصله بین دو اجرا کمبود انرژی را جبران کنم و باید طوری انرژی مصرف کنم که در این فاصله فرصت ترمیم انرژی داشته باشم. در سینما هم همینطور است اگر انرژی نداشته باشیم و روی نقش تمرکز نداشته باشم ممکن است در یک سکانس با سکانس دیگر متفاوت عمل کنیم. در یک سکانس پرانرژی با انرژی کمتری ظاهر شویم. به نظر من سختی کار تئاتر در این است که با تماشاچی درگیر هستیم و در ارتباط مستقیم با تماشاچی هستیم و سختی سینما هم در این است که باید راکورد حسی و حرکتی جلوی دوربین حفظ شود.

آیا کارگاه نمایش در روند بازی شما تاثیر گذار بوده و شاخص‌ترین شخصیت‌ها که آن زمان کار می‌کردند و الان یا حضور دارند و یا حضور ندارند چه کسانی بودند ؟

بله. من در کارگاه نمایش خیلی چیزها یاد گرفتم. خانم شهلا خردمند، ایرج نور و... کسانی بودند که من از اینها چیزهای زیادی آموختم. با این افراد کارهای خوبی انجام دادیم و مثل یک دانشگاه در حین کارکردن آموزش می‌دادیم و هر چه امروز دارم از کار با این افراد است.

در آن سالها برخورد معترض و انتقادی به کارهای کارگاه نمایش وجود داشت؟

به خاطر دارم که شبی تماشاچیان روی صحنه کاغذ پرت می‌کردند. ولی الان وقتی تئاتری از ایران خارج شود با تئاتر روز دنیا برابری می‌کند. ما سال 51 در افتتاح تئاترشهر نمایش باغ آلبالو را اجرا کردیم. در این نمایش فقط در صحنه سوم یک شاخه آلبالو قرار داشت که اینها جابجا می‌شدند تئاتر ما در آن سالها دکورهای خاصی نداشتند. البته نورپردازی کار شاهکار بود و صحنه آرایی آن باعث شد که بسیاری از صحنه پردازی‌های دیگر به چشم من نیاید.

آیا در کارهایی که به شما پیشنهاد می‌شود با آقای توکلی هم مشورت می‌کنید؟

فقط یکبار آقای توکلی در کار با من مخالفت کردند و آن زمانی بود که نیمه پنهان ماه به من پیشنهاد شد. تا قبل از آن نقشهای تراژیک و غمبار را بازی می‌کردم و طوری بود که وقتی تماشاچیان مرا می‌دیدند می‌گفتند زمانیکه کار شما شروع می‌شود ما جعبه دستمال کاغذی کنار خودمان می‌گذاریم. بعد فکر کردم زمانیکه ما تئاتر کار می‌کردیم ژانرهای مختلفی کار می‌کردیم و آیا من توانایی این را دادم که تماشاگر را بخندانم و چرا در سینما از من به این گونه استفاده نمی‌شود. سال 73 شاه‌ محمدی نیمه پنهان ماه را به من پیشنهاد کرد که من همراه آقای کسبیان بازی کردیم و کمدی بود. آقای توکلی به من گفت که این کار را بازی نکن. اگر کار کنی آبرویت می‌رود و من گفتم ما همینقدر که بازیگر هستیم، آبرویمان رفته است و همه به چشم دیگری به من نگاه می‌کنند و برخلاف تصور توکلی اینکار را بازی کردم و برایم هم تجربه خوبی بود و بعد از آن یک سری کارهای منفی و طنز پیشنهاد شد. در بیشتر مواقع متن را به ایشان هم می‌دهم می‌خواند ولی در نهایت خودم تصمیم می‌گیرم که آن نقش را بازی کنم.