نقد و نظری بر نمایش «حقایقی درباره سگها و گربهها» نوشته محمد منعم و کار محمدهادی عطایی
سالاد اولویه با سس قرمز
سالاد اولویه با سس قرمز 2
سالاد اولویه با سس قرمز 3
سالاد اولویه با سس قرمز 4
سالاد اولویه با سس قرمز 5
سالاد اولویه با سس قرمز 6
سالاد اولویه با سس قرمز 7
سالاد اولویه با سس قرمز 8
سالاد اولویه با سس قرمز 9
سالاد اولویه با سس قرمز 10
احمدرضا حجارزاده: محمدهادی عطایی گرچه تجربههای پراکندهای در عرصه کارگردانی تئاتر داشته اما بیشتر بهعنوان بازیگر تئاتر شناخته میشود تا کارگردان. او که اغلب در نمایشهایی با رویکرد دینی یا سنتی و ایرانی به ایفای نقش پرداخته، این شبها با کارگردانی نمایش کاملاً مدرن و معاصر «حقایقی درباره سگها و گربهها» نوشته محمد منعم که در سالن سایه تئاتر شهر اجرا میشود، به صحنه برگشته است.
نمایش «حقایقی درباره سگها و گربهها»، یک کمدیدرام خوشساخت و دوستداشتنی است که تماشاگران خود را با هر نوع تفکر و سلیقهای، راضی از سالن بیرون میفرستد. مسئله این نمایش، مهاجرت است اما در خلال پرداختنِ به آن، مباحث دیگری نیز در زندگی مشترک شخصیتها مطرح و بررسی میشود. دستکم طی یک دهه گذشته، شرایط اقتصادی کشور بسیاری از خانوادهها را دغدغهمند و برای دست یافتن به شرایطی آسانتر ناگزیر به مهاجرت کرده است. در نمایش «حقایقی درباره سگها و گربهها» نیز با زوج «شیده» (ویدا جوان) و «پیام» (محمدهادی عطایی) طرفیم که ظاهراً زندگی روبهراهی دارند. پیام، عکاس-خبرنگار است و شیده، هنرمند مجسمهساز اما حالا که هر دو تولد نخستین فرزندشان را انتظار میکشند، شیده اصرار دارد که مهاجرت کنند و نزد پدرش به سرزمینی دور بروند. پیام با رفتن مخالف است و تمام تلاشش را میکند شیده و زندگی مشترکشان را حفظ کند.
این موقعیت گرچه بهخودیخود تراژیک است، ولی به لطف طنازیهای عطایی، بیش از آنکه مخاطب را غمگین و متأثر بکند، در فضایی مفرح و کمیک میخنداند. نمایش «حقایقی درباره سگها و گربهها» شروع گرم و شادابی دارد. شیده و پیام روی بالکن نشستهاند و حین گفتوگو، برای ناهار، سالاد اولویه آماده میکنند. پرده اول نمایش که به معرفی شخصیتها و مشکلشان بر سر رفتن یا نرفتن میگذرد، هرچند حاوی لحظهها و دیالوگهای بانمک و خندهداری است اما بی آنکه اتفاق خاص و عجیبی بیفتد، زیادی طول میکشد و کمکم حوصله تماشاگر را از این همه پرحرفی و تکرار موضوع سر میبرد. البته این اتفاق، معضل اغلب نمایشهای طنز ایرانی است که بیشترین بار کمدیشان را دیالوگهای کلامی نمایش به دوش میکشد، نه موقعیت یا رفتار آدمها. از این منظر، شیرینزبانیهای بیوقفه محمدهادی عطایی، گاهی از چارچوب تئاتر خارج شده و به استندآپکمدی نزدیک میشود، بهخصوص وقتی قصد دارد وضعیت نابهسامانی را در زندگی خود یا جامعه فعلی نقد یا تقلید کند.
با وجود این، حتی وقتی شوخی و طنزی در کار نیست یا اگر هست، خیلی کمرنگ و ظریف است، دیالوگها در روند قصه بهقدری خوب و درست نوشته شدهاند که تمام هوش و حواس تماشاگر را به خود جلب میکنند. مثلاً وقتی شیده سعی میکند با دلیل و استدلالهای فریبنده، پیام را راضی به همراهی او در مهاجرت کند، پیام (به قول شیده) فقط برخی پیشفرض ثابت دارد که موجب میشود او بدون دلیل و منطق با مهاجرت مخالف باشد.
ابتدا نداشتنِ پول کافی را بهانه میکند و بعد که میبیند پول سفر جور شده، فوراً عِرق وطن را پیش میکشد و دم از میهنپرستی میزند و همچنین وضعیت بارداری شیده را بهانه میکند که نیاز به حضور و مراقبت پیام دارد، ولی مرغ شیده یک پا دارد و میخواهد هر طور شده خود را به پدرش برساند تا فرزندش با شناسنامه خارجی متولد شود! اینجا اشاره زیبا و بهجایی در گفتوگوی زن و شوهر برای رفتن یا ماندن وجود دارد که محمدهادی عطایی و ویدا جوان هم خیلی خوب از پس اجرای آن برآمدهاند.
«پیام: امید رو یادته؟
شیده: امید کیه؟!
پیام: اِ ... امید، اون درناهه!
شیده: آهان، چه عکسهایی هم ازش گرفتی!
پیام: تو اصلاً میدونی پرندهها چرا کوچ میکنن؟
شیده: برای اینکه برن یک جای بهتر!
پیام: نه، پرندهها کوچ میکنند، چون فکر میکنن اونجا که زندگی میکنن غذای کافی نیست، آبوهوا هم بهشون سازگار نیست. خدا رو شکر (اینجا) غذا که هست، هوا هم ... بگم برات از هوای تهرون! هر نفسی که فرو میرود ممد حیات است و چون برمیآید، یک جدول مندلیف!
شیده: آخ گفتی! همین آبوهوایی که به خاطرش دو هفته دو هفته تعطیل میکنن، میگن بچهها رو نیارین بیرون هوا کثیفه! جنوب میخوای بری، میگن گردوغباره، شمال میخوای بری، میگن سیل داره میبَره، اونور دریاچه خشک شده. زباله هم که کلاً داره ازمون میره بالا!
پیام: من عاشق همین آبوهوام. میمیرم واسه مردمش. پشت چراغقرمز فحش بدیم به هم، بخندیم!»
نمایش «حقایقی درباره سگها و گربهها» سرشار از چنین انتقادات سیاسی و اجتماعی درستی است که با لحن طنز عطایی، متأسفانه یا خوشبختانه از تلخی زهر آن کم شده و به شیرینی بر دل مینشیند. برای نمونه ببینید لحظهای را که شیده خبر جور شدن پول مهاجرت را میدهد اما پیام فوری اشاره میکند: «اگر پول باشه، کارهای واجبتر داریم» و بعد فهرستی از مشکلات ناتمام زندگی مشترکشان رو میکند، بلکه شیده از رفتن منصرف شود. پیام در تلاش برای انصراف همسرش از مهاجرت، باز هم از فرزندی که در راه است، مایه میگذارد: «من نمیخوام بزرگ شدن بچه رو توی تلگرام و واتساپ و اینستا ببینم. تازه، بری اونور همهچی فیلتره. باید بله و ایتا نصب کنی.»
ولی پرده دوم در نمایشنامه «محمد منعم»، کاملاً جدی و غمبار است. اینجا دیگر زن و شوهر فارغ از جغرافیا، فقط درباره بچهای حرف میزنند که سد راه مهاجرت بوده و حالا دیگر نیست! در این صحنه، کارگردانی خوب عطایی و بازیهای حسی بازیگران، تماشاگر را در همدلی و اندوه صحنه شریک میکند و حتی شاید اشک او را دربیاورد. تماشاگر فکر میکند چرا ساکنان یک سرزمین باید برای یک زندگی عادی در تنگنا باشند که از فرزندشان بگذرند تا خود را برای یک زندگی بهتر به جایی دور از وطن برسانند؟ آیا طعم زندگی در غربت، مثل همان سالاد اولویه با سُس قرمز نیست که پیام آماده میکند و وقتی برای زنش لقمه میگیرد و به دست او میدهد، شیده لقمه را با اکراه میخورد و اعتراف میکند مزهاش را دوست نداشت؟!
محمد منعم که پیش از این نمایشنامه مستند «ویران/ سال 91» را از او دیده بودیم، در نمایشنامه «حقایقی درباره سگها و گربهها»، هرچند میکوشد یک قصه شهری سرراست روایت کند، اما ارجاعات مستند فراوانی را در متن خود به کار گرفته است. نامگذاری نمایش گرچه نمادین است اما بهسختی منظور نویسنده را منتقل میکند. نام نمایش به نظر کنایهای است به وفاداری مرد در ماندن (سگها) و بیمبالاتی زن در رفتن (گربهها).
بازی هر دو بازیگر نمایش خوب است اما محمدهادی عطایی نقش خود را چنان پرشور و درشت بازی کرده که در برخی لحظهها، بهخصوص پرده اول، بازی ویدا جوان را کاور کرده و او را به سایه برده است. البته نباید از یاد برد که ویدا جوان قبلاً در نمایشهایی مثل مضحکه شبیه قتل (حسین کیانی) و جانگز (نیما دهقان) بازیهای خوبی ارائه کرده و درخشیده بود. طراحی صحنه و لباس، کار «شهاب شریفی» قابلقبول است، ولی از معضل همیشگی تئاتر، یعنی تعویض صحنههای طولانی رنج میبرد. تغییر دکور در فاصله هر صحنه، باعث افت ریتم نمایش میشود، درحالیکه اصلاً نیازی به چنین تغییراتی نبود، چون بهسادگی میشد صحنه را به دو قسمت بالکن و پذیرایی خانه تقسیم کرد و بازیگران هر صحنه را با تغییر محل خود در صحنه مربوطه بازی کنند. طراحی لباس نمایش، ساده است و ویژگی خاصی ندارد اما به شخصیتها بیربط هم نیست و میتوان آنها را در همین لباسها باور کرد.
درمجموع باید گفت نمایش «حقایقی درباره سگها و گربهها» اثری دلنشین و دوستداشتنی است که میتوان از تماشای آن لذت برد و پشیمان نشد.