نقدی بر نمایش «نفرین رزالین» نوشته و کار مسعود طیبی
رومئو و ژولیت؛ قربانیان عشقی نافرجام در رقابت صاحبان قدرت
نفرین رزالین
نفرین رزالین
نفرین رزالین
نفرین رزالین
نفرین رزالین
نفرین رزالین
«نفرین رزالین» به کارگردانی مسعود طیبی به صحنه میرود 3
سیدعلی تدین صدوقی: این شبها گذرتان به تئاتر شهر بیفتد در سالن قشقایی میتوانید تماشاگر نمایش «نفرین رزالین» تازهترین اثر نمایشی مسعود طیبی باشید. نمایشی که درام معروف «رومئو و ژولیت» اثر شکسپیر را در روایتی نو، بازخوانی کرده است.
بگذارید بحث درباره این اثر را با طرح یک سوال کاربردی و راهگشا آغاز کنم؛ آیا رزالین دختری است که توسط رومئو فریب خورده است؟ آیا رومئو او را رها کرده و عاشق ژولیت شده است و بهنوعی به رزالین خیانت کرده که رزالین او را اینگونه نفرین میکند؟ آیا رومئو با معصومیت و عشق خالصانه رزالین بازی کرده و ازاینرو رزالین او را نفرین کرده و حالا این نفرین اوست که دامنگیر رومئو و ژولیت شده و نه عشقی که به خاطر دو خانواده صاحب نفوذ و متخاصم نمیتواند به سرانجام برسد؟ اصولاً شخصیت رزالین در نمایشنامه شکسپیر و روند آن تا چه اندازه تأثیرگذار بوده است؟ و تا کجای ماجرا رد پای رزالین را میتوان یافت؟
باید گفت رزالین زن زیبایی بوده که نهتنها رومئو بلکه کسان دیگری نیز آرزو عشق او را داشتهاند، رومئو جوانی هفده یا هجدهساله عشقی نوجوانانه را نسبت به رزالین، زنی که به زیبایی و جمال، شهره بوده داشته است؛ درحالیکه رزالین تمایلی نسبت به او نداشته و اصولاً او را نمیدیده و در میان خیل دوستداران و تحسینکنندگانش، رومئو را به حساب نمیآورده است.
این رومئو بوده که در تخیلات خودش عاشق رزالین شده و او را دلباخته خویش دیده، اما در قالب عشقی کاملاً یکسویه. رزالین شاید حتی از عشق پرسوز رومئو نسبت به خودش نیز خبر نداشته و عشق او برایش اصولاً واجد اهمیت نبوده است. رزالین نه دختری کمسنوسال و بیتجربه بلکه زنی بوده است زیبا و دلربا و فریبنده و سراپا حسن که شیفتگان و عاشقان خاص خود را داشته و شاید رومئو را بهعنوان یک بچه یا نوجوان تازه به دوران رسیده میدیده که چندان سنخیتی با او ندارد، حتی بهقولمعروف پشت لبش هم هنوز سبز نشده است؛ پس اصولاً نفرین یا حسادتی از سوی رزالین نسبت به رومئو و ژولیت وجود خارجی نداشته و رابطه رومئو با ژولیت برای او فاقد اهمیت عاطفی بوده است. چون از نگاه رزالین هر دوی آنها بچه به حساب میآمدند و عشق آن دو از نظر رزالین چون بازیچهای کودکانه و یا عشقی نوجوانانه بوده است.
پرواضح است که رزالین موردتوجه بزرگان و اشراف و متمولان و پولداران و سیاستمداران شهر بوده است. درواقع حضور رزالین و عشق رومئو نسبت به او دستمایهای است که زمینه برخورد رومئو با جوانان خانواده رقیب را ایجاد کند تا علاوه بر پرداخت شخصیت رومئو بهعنوان جوانی سربهراه و نسبتاً صبور و عاشقپیشه، حسادت و کینه و درگیری پسرعموی ژولیت نسبت به رومئو دارای پیشینه و زمینهچینی قبلی باشد و تنها بهعنوان غیرت خانوادگی لجامگسیخته مطرح نشود. حتی شکسپیر در درگیری بین جوانان و درنهایت رومئو و تیبالت نیز تخاصم سران دو خانواده و رقابت شدید آنها را در امور سیاسی و اجتماعی و اقتصادی شهر نشان میدهد که حالا به فرزندانشان نیز کشیده شده است و نتیجهاش فاجعهانگیز خواهد بود.
با این تفاصیل به اجرا بردن نمایشنامهای بر اساس نفرین رزالین نسبت به رومئو و ژولیت کلاً سالبه به انتفاع موضوع مینمایاند و به لحاظ دراماتیک و تحلیل متن شکسپر و ارجاعات تاریخی و بینامتنی و فرامتنی و شخصیتشناسی و کاراکترشناسی و ایضاً موقعیت اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و مذهبی و فرهنگی دو خانواده مطرح در متن، کاری است نهچندان اصولی؛ یعنی با نگاهی اینچنینی به متن شکسپیر و اتفاقی که برای رومئو و ژولیت میافتد و محدود کردن آن به یک نفرین از سر عاشقی و یا خیانت، همهچیز غلط و اشتباه از آب درمیآید؛ چه به لحاظ دراماتیکی و چه مفهومی و شخصیتشناسی.
اگر قرار است از متونی مانند نمایشنامههای شکسپیر برداشت و یا اقتباس کنیم یا حتی نسبت به آن نیمنگاه داشته باشیم و یا فقط از آن الهام بگیرم نیز باید به مفاهیم متن و مسائلی که شکسپیر مطرح کرده و میخواهد بگوید و در لایههای زیرین متنش جریان دارد وفادار باشیم، نه آنکه مسیر را به اشتباه پیش برویم و مفاهیم متن را به بیراهه بکشانیم. به همین دلیل میتوان گفت که نمایش از پایه بهاشتباه میرود و انگیزههای آن و زیرساختی که نمایش و روابطش و ماجرایش بر آن استوار شده، بهاصطلاح لق است.
پس تأثیر حضور رزالین در روند نمایشنامه شکسپیر و وقوع رویدادهای پس از آن، چه بوده است؟ اگر رزالین را از نمایشنامه رومئو و ژولیت حذف کنیم، چه اتفاقی خواهد افتاد و روند ماجراها و رویدادها و روابط بین شخصیتها با چه تغییر و یا نقصانی روبهرو خواهند شد؟
شاید در مورد متن شکسپیر اینگونه فکر کنیم که ماجرا در مورد عشق دو نوجوان است و یا اصولاً در مورد عشق است؛ چراکه در ابتدا عشق رومئو و رزالین را داریم، سپس علاقه پاریس و ازدواج او با ژولیت و بعد از آن عشق افلاطونی ژولیت و رومئو را؛ درواقع نظارهگر یک چرخه از عشق هستیم اما چنانچه نیک بنگریم، عشق رومئو به رزالین عشقی یکسویه از طرف رومئو و برای پرداخت شخصیت و زمینهچینی رویدادهای بعدی بوده است نه چیزی بیشتر از آن؛ عشق دو نوجوان تنها دستمایهای برای شکسپیر بوده است تا از ورای آن مسائل و مناسبات اجتماعی و سیاسی مهمتری را مطرح کند و تخاصم دو خانواده و رقابتشان را از همان ابتدای نمایش نشانمان دهد. مسائلی که به سیاست و رقابتی شدید برای کسب قدرت و پول و موقعیتهای حکومتی و اجتماعی و مذهبی توسط خانوادههای اشراف که بخشی از آنها به دربار و حکومت نیز متصل بودهاند در انگلستان آن موقع بپردازد.
اینکه چگونه آنها برای کسب قدرت و ثروت و تصاحب حکومت و نزدیکی به نهاد قدرت و رقابت بر سر آن فرزندانشان را نیز همینگونه تربیت میکنند تا این رقابت و این دشمنی هماره تازه بماند. هر چند که در روند سیاستهای آن خانوادههای ذینفع هرکدام طرف یکی را گرفته و مافیا و باندهای هر خانواده را به وجود میآورند و باید گفت این خانواده در معادلات خونین و برای رسیدن به اهدافشان حتی بر سر فرزندانشان نیز معامله کرده و مرگ ایشان شاید تنها تأثیر مقطعی بر روابطشان خواهد گذاشت و دوباره همهچیز بر مدار قبلیاش بازخواهد گشت.
شکسپیر تأثیر ژرف عشق معصومانه و کودکانه این دو جوان یا بهتر بگوییم نوجوان را نشانمان میدهد و پارادوکسی از عشق را به میان میکشد. عشق درعینحالی که بر آشفته کردن اوضاع و روابط بین خانوادههای اشراف تأثیر بهسزایی میگذارد، در همان حال موجب صلح هر چند موقتی بین همین خانوادهها نیز میشود.
رومئو از عشق رزالین سرمست و دلآزرده است و رزالین این عشق را نمیبیند و به حساب نمیآورد. از سویی رومئو برای این عشق در بین رفقا و همسالان خود انگشتنما شده و گاه مورد تمسخر واقع میشده است. همسالان رومئو عشقش او به رزالین را به شوخی و تمسخر گرفته و این مطلب را دستمایه تفریح خود و کوچک شمردن رومئو قرار میدهند بهخصوص تیبالت و دوستانش از خانواده مقابل. اصلاً رومئو به خاطر اینکه اسم رزالین در لیست میهمانان پدر ژولیت است بهطور ناشناس و با ماسک به خانه آنها میرود. او برای دیدن رزالین همه خطرات رفتن به این میهمانی را به جان میخرد و به آنجا میرود. رومئو تا آن موقع اصلاً ژولیتی را نمیشناخته است.
درنهایت عشق رومئو به رزالین بینتیجه است و رزالین به او توجهی ندارد. در اینجاست که رومئو و ژولیت کمسنوسال بهمحض دیدن یکدیگر و با همان نگاه اول عاشق پاکباخته هم میشوند.
درواقع شکسپیر میخواهد قدرت بیمثال عشق را بیان کند؛ عشقی پاک و پرشور که میتواند از مرزهای اجتماعی و سیاسی و زدوبندهای حاکمان و صاحبان ثروت و قدرت بگذرد و فراتر از همه اینها اتحاد و شور و شعف را بین خانواده و بهطریقاولی جامعه جاری و ساری کند؛ که متأسفانه این بار نیز چون دیگر موارد مشابه از نظر شکسپیر این نسل جوان و بیگناه است که قربانی خودخواهی و طمعورزی و تخاصم و رقابت این دو خانواده حاکم بر سر قدرت و ثروت میشوند. از منظر شکسپیر شائبه نوعی تقبیح عشق احساسی جوانانه نیز مشاهده میشود. اینکه جوانان با سر پرشور بدون در نظر گرفتن عواقب احتمالی دست به تصمیمات عجولانه و احساسیای میزنند که دیگر راه برگشتی نداشته و منجر به فجایع دلخراش و هولناکی میشوند و تراژدی اسفباری را رقم میزنند.
از سویی تأثیر مذهب و رواج خرافات را نیز بین اشراف و صاحبان قدرت میبینیم. کلیسا درهرصورت برنده است؛ چه خانواده مونتاگها پیروز میدان باشند، چه کاپولتها و چه ازدواج این دو جوان که منجر بشود به آشتی این دو خانواده مهم سیاسی و اجتماعی و اقتصادی که با هم متخاصماند و در رقابت شدید هستند. درهرصورت کلیسا برنده است. شکسپیر حتی ظن و گمانی را هم درباره پدر روحانی در ذهن ما میکارد، چراکه رفتار او این گمان را ایجاد میکند که شاید پدر روحانی نیز عاشق ژولیت شده باشد یا حداقل گوشه چشمی به او دارد و اصولاً عمدی در کارش بوده است.
درواقع حتی عشق نیز نمیتواند مانع طمع و رقابت صاحبان قدرت و زر و تزویر و زور باشد. آنها همهچیز را برای تثبیت قدرت سیاسی و اجتماعی و اقتصادی خود میخواهند و با هرچه بهغیراز این و نیز هرچه مانع رسیدن به اهداف سیاسیشان شود و یا موقعیتشان را به لحاظ مرتبه اجتماعی و اقتصادی و ... به خطر اندازد، مخالفت میورزند. حتی اگر از سوی فرزندانشان باشد؛ مانند خانوادههای رومئو و ژولیت. درواقع شکسپیر عشق و نفرت را کنار هم نشانمان میدهد. عشق رومئو و ژولیت در کنار تنفر خانوادههایشان از یکدیگر و تخاصمشان و رقابت بر سر حذف موقعیتهای سیاسی و اجتماعی و مالی خانوادههایشان. این خود نشان میدهد که احساسات قوی و خامدستانه چه اندازه میتواند ویرانگر باشد. درواقع احساسات پخته با احساسات خام بسیار متفاوت است چون حس خام کور و ناشنواست و حقایق و واقعیات را نمیبیند و تنها همان لحظات احساسی را درک میکند. شکسپیر هشدار میدهد که میباید در اوج احساسات بر تصمیمگیریهایمان تأمل کنیم و با اندیشه خردمندانه تصمیم بگیریم و با هیچچیز از سر احساس صرف برخورد نکنیم.
اینکه آیا رزالین آنقدر در نمایشنامه شکسپیر تأثیرگذار است که بخواهیم از منظر او به ماجرا نگاه کنیم و یا اصولاً سرنوشت ناگوار این دو عاشق را بر اساس رزالین و نفرین او پایهریزی کنیم، چندان محلی از اعراب ندارد. شاید شکسپیر میخواسته بگوید تقدیر و سرنوشت از پیش تعیینشده و محتومی وجود ندارد بلکه این ما هستیم که با تصمیمات عجولانه و احساسی و نابخردانه سرنوشت شومی را برای خویش رقم میزنیم.
از سویی در تراژدی این دو جوان و تقدیر بهظاهر محتوم و شومشان، کشیش که نماینده اربابان کلیساست، بیتأثیر نیست. چون این اوست که بهجای راهنمایی بخردانه و پدرانه، آن دو را بدون اطلاع خانوادههایشان به عقد یکدیگر درمیآورد و آن نقشه خوردن سم و بقیه ماجرا را میچیند. مسعود طیبی در جایگاه نویسنده و کارگردان اثر نگاه خاص خود را به نمایشنامه شکسپیر داشته اما باید دید این نگاه تا چه اندازه درست و وفادار به مفاهیم متن و روند آن بوده است.
ظاهراً نمایش از جایی شروع میشود که هر دو جوان عاشق مردهاند. طراحی صحنه که تابوتهای فلزی را در جایی شبیه به دخمه نشان میدهد و حضور لوسیفر که همان فرشته مغضوب خداوند است، حاکی از این امر است. بازیگر نقش لوسیفر دو نقش دیگر یعنی کشیش و نقش پدر ژولیت را نیز بازی میکند. شاید کارگردان میخواسته تلویحاً بگوید که این هر سه یکی هستند و باطن و ماهیتی شیطانی دارند؛ اما حتی همین اهریمنخویی نیز در کاراکترپردازی شکسپیر وجود دارد و نیاز به آوردن شخصیتی مانند لوسیفر نیست، چراکه اینگونه خیلی گلدرشت نشان داده میشود.
نمایش درواقع برشی ناقص از نمایشنامه شکسپیر است، دیالوگها و تکرار بعضی از حرفها به لحاظ دراماتیک و ماهوی چندان ربطی به متن شکسپیر ندارند. اینکه مثلاً موبایل به دست بازیگران بدهیم یا آهنگهای معروف «لاو استوری» و یا «با من برقص» را پخش کنیم و از «باب اسفنجی» سخن به میان آوریم، دلیل بر امروزی کردن یک متن کلاسیک نیست؛ چراکه اگر متن شکسپیر به شکلی کارآمد و درست، تحلیل و دراماتورژی و اجرا شود، مفاهیم امروزی را در خود نهفته دارد و نیاز به اینگونه کارها و یا سروته ایستادن در صحنه نیست. با این ترفندها یک نمایش به لحاظ مفهومی و اجرایی که امروزی یا پستمدرن و... نمیشود و این رویکرد مورد نظر باید در ذات هر اثر فینفسه وجود داشته باشد.
درهرحال نمایش «نفرین رزالین» را شاید بتوان تجربهای دانشجویی دانست که یک گروه جوان آن را به انجام رساندهاند و اتفاقا جسارت این گروه برای اجرای آن ستودنی است وگرنه یافتن مفاهیم خاص و بدیع چه به لحاظ اجرا و چه در خود متن ورای آنچه شکسپیر گفته است، کاری صعب به نظر میرسد. باید گفت متأسفانه همه این مفاهیم و... که بدان اشاره شد در این شکل اجرا از دست رفته است.
شکسپیر تا عمیقاً درک و فهم نشود و ظرایف تکنیکی و دراماتیکی و ادبی و روابط بین شخصیتها و ارجاعات اجتماعی و سیاسی و تاریخی و... آن با یک دراماتورژی حرفهای تحلیل و دراماتیزه نشود، هر برداشت دیگری از آن، چیزی جز تخیلات و توهمات و برداشتهای نادرست و نابهجا از شکسپیر نبوده و نیست که درنهایت الکن میمانند و آثار ماندگار شکسپیر و به تبع مخاطب مشتاق را به بیراهه خواهد برد.