متن سخنرانی کاوه میرعباسی در جشن بزرگداشت”دن کیشوت”
دن کیشوت ۴۰۰ سال بیامان تاخته است و من تردید ندارم که در سدههای آتی هم همچنان خواهد تاخت.
در عالم ادبیات بعضاَ پرسوناژهایی وجود دارند که از آفرینندهشان بسیار مشهورترند. این موضوع در ادبیات عامهپسند رایجتر است.به عنوان مثال پرسوناژهایی همچون”شرلوک هلمز”یا”تارزان” از خالقان خود شناخته شدهترند. اما در حیطه ادبیات والا، نیز نمونههایی از این دست یافت میشود که شاید شاخصترینشان”دن کیشوت” و”مادام بواری” باشند. گو اینکه هر دو آنها ـ در بستر زمانـ از حد یک پرسوناژ فراتر رفته و به یک پدیده مبدل شدهاند. چنانچه امروزه اصلاحاتی همچون”دن کیشوتیسم”یا”بواریسم”حتی در عرصههای غیر ادبی نیز کاربرد دارند.
از سوی دیگر نویسندگانی وجود دارند که به قولی”تک شاهکاری”اند. یعنی یک اثر خلق شده توسط ایشان به عنوان شناسنامه ادبیشان مطرح شده است. همچون”هرمان ملویل” که با شنیدن نامش بیدرنگ به یاد”موبیدیک” میافتیم. این موضوع در مورد سروانتس بیشتر صدق میکند. سروانتس برای اکثریت مردم ـ در وهله اول ـ نویسنده دن کیشوت است.
اما نکته نادرتر آنجاست که از دل یک شاهکار ادبی، شاهکارهای دیگری بیرون بیاید. موضوعی که شاید در ادبیات جهان کمتر رخ داد باشد. ”ایلیاد و ادویسه” هومر در این خصوص نمونه شاخصی است. اثری که از دل آن آثار تراژیک شاخص یونان باستان پدید آمدهاند. یا آثار کلاسیک نویسندگان فرانسوی همچون ”کرنی” و ”راسین” یا”تلماک”اثر”فِنِلون” که همگی به نوعی الهام گرفته از ایلیاد و اودیسه بودهاند.
در مورد ”دن کیشوت” نیز میتوان از سه شاهکار ادبی نام برد که با الهام مستقیم و غیر قابل انکار از این اثر سروانتس خلق شدهاند. خصوصاً آنکه دو نمونه از این آثار زاییده ذهن هموطنان سروانتس هستند.
اولین اثر، کتاب یا رساله ادبی ـ فلسفی و مشهور”میگل دِ اونامونو” ادیب و متفکر برجسته اسپانیایی است که نامش برای خوانندگان ایرانی کمابیش آشناست.
در این رساله، وی در ابتدا این پیش فرض را مطرح میکند که”دن کیشوت” متعلق به سروانتس نیست، هر چند که او خالقش باشد. دن کیشوت به همه تعلق دارد و هر کس مجاز است تا تعبیر خود را از آن ارائه دهد. از این رو داونامونو خود از دن کیشوت به عنوان شهسوار ایمان، مظهر آرمانگرایی و تبلور روح و سرنوشت و منش اصیل اسپانیایی نام میبرد و در رساله خود به اختصار رمان سروانتس را ـ با نثر خود ـ بازنویسی میکند. هر چند که گهگاه قسمتهایی از متن اصلی را نقل قول نموده است.
موضوع ”د اونامونو” در برابر سروانتس موضعی جدلی است. وی در بسیاری از بخشهای رساله با لحنی عتاب آلود به سروانتس پرخاش میکند که چرا روشن بینی لازم را نداشته تا اهمیت. عظمت و بزرگی روح دن کیشوت را درک کند.
در این ارتباط، تفسیر داونامونو از مشهورترین بخش رمان یعنی نبرد دن کیشوت با آسیابهای بادی، بسیار جالب توجه است.
به قول وی:«برخلاف آن چه که سروانتس گفته ـ و سایر پرسوناژهای رمان هم چنین تصور کردهاندـ در آن لحظه که دن کیشوت به آسیابها حمله میکند، آنها دیگر آسیابهای بادی نیستند. بلکه دقیقاًغول هستند. اما سایرین به واسطه سست ایمانی و عدم روشنبینی لازم، غولها را به هیات آسیابهای بادی میبینند!
مابقی کتاب نیز بر همین اساس تفاسیری را در بردارند و نویسنده به موازات سرگذشت دن کیشوت اشاراتی هم به زندگی قدیس”ایگناسیو دلویولا” ـ بنیانگذار مکتب یسوعیان ـ دارد.
دومین اثر ادبی که به نوعی ملهم از دن کیشوت است رمان”نازارین” اثر ”بنیتو پرسکارلوس” بزرگترین نویسنده رئالیست اسپانیایی است که ”لوئیس بونوئل” فیلمساز مشهور اسپانیایی نیز فیلمی بر اساس آن ساخته است. الگوی این رمان چه از لحاظ مضمون و چه ساختار کاملاً از دن کیشوت گرفته شده است. با این تفاوت که شخصیت اصلی داستان یک کشیش روستایی است و بر خلاف دن کیشوت که بر اثر خواندن داستانهای پهلوانی تصمیم گرفته تا شهسوار سرگردان شود، نازارین با خواندن انجیلها تصمیم گرفته است. سرگردان شود و مسیح گونه زندگی کند و همچون دن کیشوت در طول سفرش با موقعیتهای مضحک و اندوهباری روبرو میشود. دو زن عامی نیز به عنوان ملازم یا به نوعی حواریون وی، او را در این سفر همراهی میکنند. سرانجام کار نازارین همچون دن کیشوت به جنون میکشد و به زندان میافتد و در زندان همچون مسیح با یک دزد بد و یک دزد خوب همنشین میشود، اما در پایان داستان برخلاف دن کیشوت سلامت عقل را باز نمییابد و کماکان بر عزم خود که همانا ادامه دادن راهی است که آغاز نموده، استوار میماند.
سومین و آخرین اثر ادبی مورد اشاره رمان مشهور”ابله” اثر داستایوفسکی است. در این اثر نیز شخصیت ”پرنس میشکین” به نوعی تلفیقی است از دن کیشوت و مسیح. از یک جهت معصومیتی مسیحگونه دارد و از سوی دیگر شهسوارمنشی دن کیشوتگونه.
در این جا بیمناسبت نمیبینیم تا با عنایت به ترجمههای ارزشمند آقای نجف دریابندری از نمایشنامههای ساموئل بکت و خصوصاً با توجه به این که اجرای نمایش ”دن کیشوت” را در پیش رو داریم، اشارهای داشته باشم به یکی از بدیعترین اجراهایی که از متن”در انتظار گودو” دیدهام به کارگردانی یکی از برجستهترین کارگردانان تئاتر رومانی به نام”دراگوش گالگوتسیو” که در آن اجرا”دی دی” و”گو گو” به هیات ”دن کیشوت” و ”سانچو” ظاهر شده بودند که در نوع خود اجرای بدیعی از اثر بکت محسوب میشد.
پایان سخن این که دن کیشوت 400 سال بیامان تاخته است و من تردید ندارم که در سدههای آتی هم همچنان خواهد تاخت.