نگاهی به نمایش «سلام، خداحافظ» نوشته آثول فوگارد و کار شهاب حسینپور
پدر در زیرزمین زنده است

پدر در زیرزمین زنده است 2

پدر در زیرزمین زنده است 3

پدر در زیرزمین زنده است 4
علیرضا نراقی: نمایشنامه «سلام، خداحافظ» نوشته مشهور و بارها اجراشده آثول فوگارد، نویسنده اهل آفریقای جنوبی، مدتی است که به کارگردان شهابالدین حسینپور در تالار حافظ به صحنه میرود. این نمایش تصویرگر یک ملاقات است؛ یک ملاقات زیروروکننده و تحولزا که کنش و واکنش و تنش دراماتیکی را از طریق واکاوی دو شخصیت متفاوت اما همریشه در یک زندگی مشترک، به دقت و طمأنینه برسازی میکند. ملاقاتی که در بطن خود رازها و دروغهایی نهفته دارد و مهمتر از آن اینکه برآمده از یک گذشته رنجآور و پرمخاطره است.
درست است که بنای نمایش را یک موقعیت برآمده از ملاقات دوباره یک خواهر و برادر، بعد از حدود دو دهه میسازد، اما آنچه بیش از این دو شخصیت حاضر اهمیت دارد، گذشته آنهاست و به همین دلیل بیشتر از خود آنها، اثرگذاری تربیت و تجربه رشدشان است که اینک موقعیت را بحرانی ساخته است و باز به همین ترتیب بیش از خود آنها پدر است که اهمیت دارد. پدری که حضورش حتی پس از ناموجود شدن، پنهان در زیرزمین حاضر و ناظر است و همچون بخش عظیم کوه یخ، عنصر پنهان وضعیت واقعی و روانی امروز فرزندانش است.
«سلام و خداحافظ» در یک خانه کوچک سازمانی راهآهن در شهر پورتالیزابت آفریقای جنوبی میگذرد، وقتیکه زنی تنفروش بعد از سالهای طولانی از شهر بزرگ ژوهانسبورگ به سودای پیدا کردن پول بیمه پدر به خانه پدری بازمیگردد، در عین زیرورو کردن خانه برای یافتن پول، به همراه برادر محافظهکار و ترسویش گذشته و تفاوتهای خود را نیز زیرورو میکند و این دو تجربه متفاوت خود را -دستکم در ظاهر- از خانواده بازتعریف و بازیابی میکنند.
این دو، شخصیتهای بسیار متفاوتی دارند. برادر در ظاهر پایبند خانواده و نگهدار پدر سرکوبگر و علیل خود است و خواهر -باز هم در ظاهر- سرکش و بیزار از زندگی تلخ و پوچ خانوادگی، در پی کسب منفعت صرف- یعنی آنچه حق خود میپندارد- از خانه نمگرفته و نیمهمخروب پدری است؛ اما اینها همانطور که اشاره شد، در ظاهر موقعیت جریان دارند و در باطن این تظاهر، جایگاه این خواهر و برادر متفاوت است. درواقع حقیقت این زن و مرد، پشت نقش قربانی بهعنوان فرزندان یک خانواده کارگری، عاملی است که تنشی را میان آنها ایجاد میکند.
مسئله اصلی خیانتی است که هرکدام به طریقی به خانواده و دیگری کردهاند تا آینده خود را شکل دهند. پس با وجود بیعرضگی و آسیبپذیری برادر و بیبندوباری و تهاجمی بودن خواهر، ما باید میزان امنیت و ناامنی را دریابیم که هر یک از آنها به شکل متفاوتی در خانواده تجربه کردهاند.
حسینپور در کارگردانی با دری در مرکز صحنه که به زیرزمین راه دارد، خانه را حفاری و بازیابی میکند. پدر و تمامی نشانههای گذشته آنجا هستند و این به ناخودآگاه و رازهای نهفته در آن، به شکلی صحنهای تجسم بخشیده است. مراجعه مدام شخصیتها گویای جاماندههای گذشته و جستوجوی آنها برای یافتن خود است. نمایش با وجود پوسته اجتماعی و موضوع خانوادگی خود، بیش از هر چیز در نگاه و بسترش اثری روانکاوانه است اما این تم کاویدن ذهن و ضمیر شخصیتها بهمرور و در روند ملاقات عیان میشود و باید به اجرا فرصت داد تا این سطح عمیقتر شخصیتپردازی و واکاوی روابط را نمایان سازد.
از اصلیترین مشکلات اجرای حسینپور از متن فوگارد این است که اجرا دیر جان میگیرد و گرم میشود، هر چند که خود این مسئله تمهیدی آگاهانه از طرف کارگردان به نظر میرسد، اما درنهایت نمایش میتوانست خوشریتمتر و زندهتر پیش رود. آنچه بیشتر به نظر میرسد علت انتخاب این ریتم و روند برای اجراست، تلاشی است برای اثرگذار کردن افشاگری پایانی و غافلگیری در داستان که در جهتی خلاف انتظار تماشاگر و زمینهسازی روانی شخصیتهاست، اما مگر برای ایجاد یک ضربه غافلگیرانه و پایانی افشاگر که رازها را در یک لحظه افشا و پردههای دروغ را در یک گفتار کنار میزند، الزاماً باید آرام پیش رفت؟
با توجه به تنش درونی شخصیتها اتفاقاً حسینپور این امکان را داشت که هم کمی متن را تراش دهد و خلاصهتر کند و هم اینکه درنهایت اجرای خود را گرمتر و باانرژیتر سازد.
با وجود این ایراد، نمایش «سلام خداحافظ» در شکلی ساده و بیادعا به سبب تم و درام قابلدرک و انسانی خود بهخوبی مخاطب خود را جذب و همراه میسازد و درنهایت موفق میشود که با پختگی و شستهرفتگی، با مخاطب ارتباط زندهای ایجاد کند.