تحلیلی بر نمایش «ماهی کوچولو» به کارگردانی حجت هاشمی
روشنایی ماه در مسیر زندگی
ماهی کوچولو
ماهی کوچولو
ماهی کوچولو
ماهی کوچولو
ماهی کوچولو
احمدرضا حجارزاده: در ادبیات داستانی معاصر ایران برای کودکان و نوجوانان، شاید هیچ داستانی شهرت «ماهی سیاه کوچولو» نوشته زندهیاد صمد بهرنگی را نداشته باشد؛ قصهای نامآشنا و نمادین که از دهه 40 خورشیدی تاکنون بین نسلهای مختلف خوانده و شنیده شده و بر هر دورهای تأثیر خاص خود را گذاشته است. باوجودی که امروز دیگر بهزحمت میتوان خطوربطی سیاسی در این داستان مشهور جست، ولی حتی در دهه 50 خورشیدی، «ماهی سیاه کوچولو» برای مدت محدودی تبدیل به نشانه و معنایی برای مبارزات برخی گروههای سیاسی شده بود. بااینحال، اکنون داستان «ماهی سیاه کوچولو»، معنایی عمیق و انسانی درباره زندگی انسان معاصر یافته است.
خوشبختانه این روزها نمایشی به نام «ماهی کوچولو» با برداشتی آزاد از داستان صمد بهرنگی در تالار هنر روی صحنه رفته که با استقبال خوب کودکان و نوجوانان هم روبهرو شده است.
نمایش «ماهی کوچولو» در طرح کلی داستان، همان قصه قدیمی و اصیل «ماهی سیاه کوچولو» را روایت میکند، البته با اندکی تغییر در جزییات و بهروزرسانی برای مخاطب هدف و بچههای امروز که شاید کمتر کسی داستان مطرح و مهم «ماهی سیاه کوچولو» را خوانده باشد. نسرین خنجری در نویسندگی ـ یا بهتر که بگوییم بازنویسی داستان ـ کاملاً سلیقه و حوصله تماشاگران امروز تئاتر را در نظر داشته و متنی سرراست و جذاب برای اجرا نوشته است. نمایش با روایت موزیکال و شنیدنی مارمولک از سرنوشت ماهی کوچولو شروع میشود و بلافاصله با ضرباهنگی تند، سر وقت ماجرای هیجانانگیز او میرود.
ماهی سیاه کوچولو که در جویباری کوچک زندگی میکند، یک روز تصمیم میگیرد راه بیفتد و ببیند پایان این جویبار به کجا میرسد، چون «ماهی کوچولو سؤال داشت، یک عالمه فکر و خیال داشت». او میخواهد بداند «زندگی فقط همینه که اینجا توی یه تیکهجا بری و برگردی تا پیر بشی یا چیز دیگهای هم هست؟!» و زمانی که بزرگترها و ریشسفیدهای جویبار از او میپرسند دردش چیست که چنین فکری به سرش زده، ماهی کوچولو پاسخی میدهد که میتواند حرف همه بچههایی باشد که به تماشای نمایش نشستهاند: «فقط میخوام بیشتر بدونم».
نمایش «ماهی کوچولو»، اثری درباره شجاعت، جسارت و کشف تواناییهای فردی و ناشناختههای دنیاست؛ نمایشی که بهخوبی کودکان و نوجوانان امروز را وامیدارد ابتدا خوب فکر بکنند و بعد با برنامهریزی درست، تحرک داشته باشند تا جهان پیرامون را بیشتر و بهتر ببینند، حتی باوجود خطراتی که میتواند در کمینشان باشد.
نمایش «ماهی کوچولو» از متنی قوی برخوردار است که تماشاگرش را کاملاً درگیر داستان میکند. لحظههای سفر ماهی کوچولو مثل قطعههای پازل، بانظم و دقت کنار هم چیده میشوند و داستان را به زیبایی هرچهتمامتر پیش میبرند. پایان امیدبخشِ نمایش و تداوم زندگی یا سفر ماهی کوچولو، از دیگر نقاط طلایی نمایشنامه است. ضمن اینکه نویسنده و کارگردان، طنز ظریفی در موقعیتها و دیالوگهای شخصیتها لحاظ کردهاند تا مخاطب از شنیدن یک داستان تفکر برانگیز و فلسفی خسته نشود. مثل صحنه برخورد ماهی کوچولو با گروه قورباغههای رَپخوان، یا جایی که او با دو ماهی جدید در رودخانه برخورد میکند، وقتی ماهیهای تازه از ترس روبهرو شدن با مرغ سقا میگویند، ماهی کوچولو میگوید: «منم اولش میترسیدم. واسه همین راهافتادنم خیلی طول کشید اما راه که بیفتی، ترست بهکلی میریزه» و دو ماهی تازه پاسخ میدهند: «نه مال من که نمیریزه» و آن یکی میگوید: «داره میریزه!» یا وقتی ماهیها تصمیم میگیرند با او همراه بشوند، یک ثانیه بعد از تصمیمشان، یکی از آن دو میگوید «میشه اینجا یهخُرده استراحت کنیم؟ من خسته شدم! من اولینباره اینقدر راهِ دور میرم!» و ماهی کوچولو پاسخ میدهد «ما هنوز راهی نرفتیم که!».
علاوه بر این، نمایش «ماهی کوچولو» سرشار از موقعیتها و گفتارهای شاعرانه و رمانتیک است که احساسات تماشاگرش را بیدار میکند و به وجد میآورد. یکی از زیباترین لحظههای نمایش از این منظر، رویای گفتوگو با ماه در خواب ماهیکوچولوست. ماهی کوچولو که همیشه حسرتبهدل مانده بود برای یکبار هم شده، مهتاب را در خانه خودش ببیند، در این صحنه آرزویش را به ماه میگوید و اتفاقاً یکی از مهمترین دیالوگهای نمایش، همینجا و از زبان ماه بیان میشود. وقتی ماهی کوچولو از علاقهاش به نور ماه حرف میزند، ماه واقعیت را درباره نور خود به او میگوید و امید میدهد که شاید روزی ماهی کوچولو بتواند راه دیگران را روشن بکند.
ماهی کوچولو: من نور تو رو خیلی دوست دارم. همیشه دلم میخواست به من بتابی اما تو اون جویبار تنگ زیر اون سنگها امکانش نبود.
ماه: ماهی کوچولو، راستش اینه که من از خودم نوری نداشتم اگه خورشید بزرگ نورش رو به من نمیتابید.
ماهی کوچولو: من همیشه فکر میکردم نور ماه، نور چشم ماهیهاییه که بهش نگاه میکردند. حالا تو اون نور رو به من میتابونی و راه من رو روشن میکنی.
ماه: شایدم تو بتونی بعداً راه کس دیگهای رو روشن بکنی.
پسازاین مکالمه تأثیرگذار، آهنگ و آواز زیبای گروه، آن صحنه را برای همیشه در دل و ذهن تماشاگر ثبت میکند. گرچه موسیقی نمایش «ماهی کوچولو» در تمام صحنهها همینقدر زیبا و دلنشین است و موجب پالایش روح شنونده میشود. از این نظر باید به بابک نیوشادان، ترانهسرا و آهنگساز اثر دستمریزاد گفت. مهدی فخشوری هم در ساخت قطعه رپ برای قورباغهها ماهرانه عمل کرده است.
فارغ از محتوای پراهمیت نمایش، «ماهی کوچولو» از اجرایی فوقالعاده خلاقانه و تماشایی برخوردار است. عروسکگردانی تیم بازیدهندگان، عالی و بینقص است و میتوان تجربه و مهارت عروسکگردانها را بهخوبی در اجرای حرکتها دید. باوجودی که بازی دهندگان، در برخی صحنهها بهوضوح روی صحنه دیده میشوند، ولی با چنان مهارتی به عروسکها جان میبخشند که مخاطب فقط عروسک را میبیند، نه عروسکگردان را. طراحی عروسکها کار قاسم رحمتی نیز تحسینبرانگیز است، بهویژه عروسک ماهی کوچولو که کاملاً شبیه به تصویرسازی فرشید مثقالی برای کتاب «ماهی سیاه کوچولو» (1347) طراحی و ساختهشده و برای بزرگترهایی که کتاب را خواندهاند، حسی نوستالژیک را زنده میکند. عروسکهای مرغ سقا و مرغ ماهیخوار هیجانانگیزند و در باورپذیری فضای دریا نقش چشمگیری دارند و عروسهای دریایی علاوه بر فضاسازی موقعیت، به زیبایی دیداری نمایش کمک کردهاند. همچنین صداهایی که برای هر شخصیت طراحیشده، فضایی شیرین و کارتونی به نمایش بخشیده که کاراکترها را دوستداشتنیتر میکند.
از دیگر امتیازهای نمایش، میتوان به طراحی صحنه توسط حجت هاشمی اشاره کرد. استفاده از پارچه و نور و سایه بازی، فضای زیرآب را در موقعیتهای مختلف، از جویبار تا رودخانه و دریا و اقیانوس، در نظر بیننده تداعی میکند.
درمجموع باید گفت نمایش «ماهی کوچولو»، اثری ماندگار و دلپذیر است که ضمن ایجاد لذت و تفریح و سرگرمی، درسهایی از شجاعت و تلاش برای دستیابی به خواستههای قلبی و ذهنی بچهها و روشن شدن مسیرشان در زندگی به آنها میآموزاند اما بهتر بود مسئولان صدور مجوز برای اجرا، بیدلیل حساسیت به خرج نمیداند و نام نمایش را کوتاه نمیکردند تا مثلاً به خیال خود، مانع از تکرار نام اثر مشهور «ماهی سیاه کوچولو» و نویسندهاش شده باشند، چون بههرحال تماشاگر حین اجرا، مدام عبارت «ماهی سیاه کوچولو» را میشنود که کاملاً یادآور داستان جهانی صمد بهرنگی است.