گزارش و نقدی درباره”برف بیصدا نمیبارد” به نویسندگی و کارگردانی پوریا آذربایجانی
وقتی وارد تالار کارگاه نمایش میشویم اولین نکتهای که چشم نوازی میکند بودن تعدادی عکس آویز بر سقف و حواشی دیوارهای تالار است. عکسهایی که در رابطه با زندگی و چهره مهاجران افغانی است. به عبارتی اولین نکتهای که به ذهن تماشاچی متبادر میشود؛ این است که نمایش درباره مسایل و دردهای مهاجران افغانی است که در کشور ایران زندگی میکنند.
رضا آشفته:
نمایش”برف بیصدا میبارد” به نویسندگی و کارگردانی پوریا آذربایجانی براساس عکسهای مونا سرتوه در کارگاه نمایش مجموعه تئاترشهر هر شب ساعت 19 اجرا میشود.
کارگردان، این نمایش را به بهمن جلالی عکاس و محمد چرمشیر نمایشنامهنویس تقدیم کرده است. وقتی وارد تالار کارگاه نمایش میشویم اولین نکتهای که چشم نوازی میکند بودن تعدادی عکس آویز بر سقف و حواشی دیوارهای تالار است. عکسهایی که در رابطه با زندگی و چهره مهاجران افغانی است. به عبارتی اولین نکتهای که به ذهن تماشاچی متبادر میشود؛ این است که نمایش درباره مسایل و دردهای مهاجران افغانی است که در کشور ایران زندگی میکنند. بنابراین در مییابیم که کارگردان و نویسنده بر آن است تا با ارایه و اجرای یک نمایش درباره افغانها با آنان اظهار همدردی میکند تا شاید دیگران نیز متاثر از حال و هوای این اثر درباره آنان به گونهای دیگر فکر کنند. اصولاً هدف تئاتر نیز ارایه یک تصویر اجمالی درباره یک موضوع است که این تصویر در حد خود بسیاری از تماشاچیان را متاثر و منقلب میسازد. عکسها درباره چهره زنان و مردان افغانی است که در فیگورها و حالتهای متفاوت قرار گرفتهاند. بنابراین عکاس بنا بر ذوق و علاقه شخصی درباره آنان ابتدا به ساکن عکس گرفته و بعداً پوریا آذربایجانی بر اساس آنها توانسته به سوژه و طرح و متنی برسد که ماحصل آن به شکل یک اجرای پرفورمنس و تحت عنوان”برف بیصدا میبارد” به منصه ظهور میرسد.
یک زن افغانی
نمایش با حضور یک زن افغانی روی چهارپایه و در حالت لاک زدن انگشتان پایش شروع میشود. دختری که عاشقانه به واگویه ـ پخش صدا به صورت پلی بک ـ درونیاتش درباره یک گمشده و تجربه عشقی میپردازد.
بازیگران نمایش ایرانی و افغانی هستند و نامشان گلی اکبری، ستار پیمان، نیما لطیفی و علی وهابی است. بنابراین تلفیق گروه نیز اجرا را به سمت پرفورمنسی فراملیتی سوق میدهد. زبان فارسی که حالا در صحنه به دو گونه دری و ایرانی شنیده میشود، موسیقی خاصی را تداعی میکند که در دل زبان پنهان است. شاید همین تفاوت گویشها و آواها زمینه را به سمت افتراقاتی میبرد که باعث ایجاد و دردهای ناشی از مهاجرت میشود. شاید همین تفاوت زبانها در سطح گستردهتر بسیاری از اختلافات را بین آدمها در موقعیت مهاجرت دامن بزند. این پرفورمنس هم از دل تناقضات بیرون میآید که زبان و گویش یکی از مهمترین آنها به شمار میآید.
سنگ توالت
موسیقی انتخابی نیز مجموعهای از آهنگهای مدرن غربی و سنتی ایرانی است که در لحظاتی مرتبط با نمایش و در لحظاتی غیر مرتبط پخش میشود. مثلاً در صحنهای که یک افغانی مورد شکنجه، آزار و بازجویی قرار میگیرد، موسیقی با توجه به شدت گرفتن ضرباهنگ شکنجه به حس و حال دراماتیک میافزاید. یا در صحنهای که بر تنهایی دختر افغان تاکید میشود، موسیقی ایرانی بر حزن و اندوه جانکاه کاراکتر صحه میگذارد. اما در برخی از صحنهها موسیقی همسوی با اجرا نیست. حضور نور هم در تاریکی تالار برای ایجاد لحظاتی تصویری است که البته در برخی از لحظات میتواند تداعیگر یک تصویر قابل تعمق باشد. مثلاً در صحنهای که سرباز ایرانی روبروی سنگ توالت در حال ادرار کردن است یا صحنه شکنجه مرد افغانی یا صحنههایی که دختر افغانی لاک میزند حضور نور در ارتباط با تصویری شدن اجراست. حتی در صحنهای که عکاس با چراغ قوه به تالار پا میگذارد تا با تاباندن نور بر روی چهره آدمها و عکسها، به نوعی امضاء و اثر خود را در تولید اثر هنری ثبت کند تا حد زیادی میتواند دلیل محکمی برای ایجاد یک نمایش فوق مدرن باشد. یا حضور کارگردان در پایان نمایش، که برای خوشامدگویی به مخاطبان است باز هم دلیلی برای یک ارتباط دگرگونه است.
پرفورمنسی تجربی
تا این جا درمییابیم که اجرای”برف بیصدا میبارد” تمامی عناصر را در خدمت میگیرد تا به پرفورمنسی تجربی نزدیک شود. این اجرای پرفورمنس در شکل و شمایل فعلی برای دقایقی تماشاچی را به اندیشدن پیرامون مساله مهاجرت در دنیای امروز دعوت میکند برای آنکه این موقعیت در هر جایی قابل تعمیم است. اما آن چه اجرای پوریا آذربایجانی را از ارتباط عمیقتر دور میکند همانا دور شدن از تکنیکهای دراماتیک است. او به جای آنکه بتواند بر حضور بازیگر تاکید داشته باشد بازیگر در لحظاتی کوتاه در سایه روشن نور و موسیقی ظاهر و محو میشود بیآنکه بتواند دلالتی پر رنگ بر حضور انسان دردمند داشته باشد. از سوی دیگر استفاده از نریشن صدا نیز تا حد بیشتری بر حذف بازیگر تاثیر میگذارد و مجموعه این حذفیات از درک و دیدن یک انسان دردمند و مهاجر میکاهد. اگر بپذیریم که تئاتر هنری است که بر پایه ارایه تصویر و دیدن شکل میگیرد یعنی ما به تئاتر میرویم تا مسالهای را در یک تصویر اجمالی ببینیم. باید اذعان داشت که در پرفورمنس”برف بیصدا میبارد” تصویری در ذهن تماشاچی شکل نمیگیرد، بلکه مجموعهای پراکنده از تصاویر و عکسها و موسیقی و نور در کنار هم قرار میگیرد، بیآنکه به آن نکته موجز و موثر نزدیک شود. پرداختن به مساله مهاجرت و دردمندی افغانها قابل تقدیر و تحسین است، اما چگونگی پرداختن به آن در یک اثر هنری در این جا تئاتر ـ بسیار حائز اهمیت است.
در”برف بیصدا میبارد” همه چیز در دایره بدیهیات محو و گم میشود بیآنکه یک لحظه باشکوه و تاثیرگذار پس از اجرا در ذهن و دل تماشاچی به وقوع بپیوندد.