گفتوگو با امید بنکدار؛ کارگردان نمایش «مافیای روباهها»
تجربهای در مزر سینما و تئاتر
امید بنکدار کارگردان نمایش «مافیای روباهها» میگوید بعد از سالها کار در سینما حس کردم دلم برای فضای تئاتر و صمیمت آن گروهها تنگ شده است و سالها بود که قصد داشتم کار تئاتر کنم و فکر کردم حالا که قرار است از سینما به تئاتر برگردم، بهتر است چیزی از سینما با خودم بیاورم.
علی کیهانی: امید بنکدار، کارگردان سینما، پس از ۲۷ سال دوری از صحنه تئاتر با نمایش «مافیای روباهها» به عرصه تئاتر بازگشته است و متنی بر اساس داستان «عامهپسند» از راجر آوری و کوئنتین تارانتینو را نوشته و از 25 بهمن در عمارت نوفللوشاتو آن را کارگردانی میکند.
گفتوگویی با امید بنکدار انجام دادیم که در ادامه میخوانید:
شما چندین سال است که در سینما مشغول به کار هستند و مدتهاست تئاتری روی صحنه نبردید؛ چه شد که به اجرای نمایش «مافیای روباهها» فکر کردید؟
من کار حرفهایام را از تئاتر شروع کردم. نقاشی میکردم و به خاطر تجربه یک کار گروهی که در ارتباط با هنرهای تجسمی بود تصمیم گرفتم طراحی صحنه یاد بگیرم. آن زمان موزه سینما واقع در باغ فردوس، مدرسه فیلم بود و مانند دانشگاههای آمریکایی کنکور، ورودی و سازوکار خودش را داشت چون برخلاف سایر دانشگاه زیر نظر وزارت علوم نبود و وزارت فرهنگ و ارشاد آن فضا را پوشش میدادند.
من همیشه برای درس خواندن به کتابخانه و فضای سبز باغ فردوس میرفتم. الآن دیگر اثری از آن کتابخانه بزرگ مدور نیست و شکل باغ هم بهکلی عوضشده. آن سالها رفتوآمد دانشجویان سینما و فیلمهایی که گاهی در کوچههای اطراف میساختند، برایم جالب بود و با چند تا از دانشجوهای آنجا هم سلام و علیک پیدا کرده بودم. به همین خاطر برای یادگیری طراحی صحنه به باغ فردوس رفتم. آن دوره مدرس کلاسهای طراحی صحنه آقای ایرج رامینفر بود؛ طراح صحنه همه آثار فیلمساز محبوبم بهرام بیضایی. سر کلاسهای ایشان بود که عاشق سینما شدم. بعد از آن دوره در کنکور ورودی شرکت کردم و رفتم سراغ دوره جامع فیلمسازی و مسیر زندگیام بهکلی تغییر کرد. دوره درخشانی که استادانی مانند ناصر تقوایی، بهرام بیضایی، محمدرضا اصلانی، کامران شیردل، همایون پایور، احمد ضابطیجهرمی و... در آنجا تدریس میکردند.
همان زمان اولین فیلم کوتاه شبنم طلوعی و اولین نمایش او بهعنوان «فردا» و اولین نمایش چیستا یثربی را بهعنوان «جمعه دم غروب» طراحی کردم که هر دو در جشنواره تئاتر فجر شرکت کردند و اجرای عموم داشتند؛ اما کمکم با ساخت فیلمهای مستند و کوتاه مسیر حرفهایام تغییر کرد. بعد از سالها کار در سینما حس کردم دلم برای فضای تئاتر و صمیمت آن گروههای کوچک تنگ شده و سالها بود که قصد داشتم کار تئاتر بکنم. سراغ متنهای مختلف رفتم و یکی دو تا متن هم بر اساس داستانهای دیگران نوشتم اما شرایط تولید آن مهیا نشد. حتی سال گذشته نمایشی را به نام «تاماساکو» بر اساس داستان فلامک جنیدی با یک گروه جوان تمرین کردیم اما به دلیل شرایط سال گذشته به اجرا نرسید.
تا اینکه امسال شرایط اجرای این کار فراهم شد، سرمایهگذاری پیشنهاد همکاری داد و من فکر کردم حالا که قرار است از سینما به تئاتر برگردم بهتر است چیزی از سینما با خودم بیاورم و چه چیزی جالبتر از اقتباسی از پالپ فیکشن تارانتینو؟
گفتید این نمایش اقتباسی از داستان «عامهپسند» است؛ از نوشتن و ترجمه این متن بگویید؛ که درنهایت به اجرا رسید.
«پالپ فیکشن» یکی از شاخصترین و مهمترین نمونههای سینما پستمدرن است. جابهجایی زمان، نوع شخصیتپردازی و دیالوگنویسی، استفاده از الگوهای عامهپسندانه در قصهپردازی و بازیگوشیهای اجرایی در نوع روایت و انتخاب زاویه دید، همه و همه از این فیلم اثری ساخته که همچنان یکی از آثار شاخص تاریخ سینما محسوب میشود. متأسفانه از این فیلم، نسخه فیلمنامه ترجمهشدهای وجود ندارد و من حتی در اینترنت هم نتوانستم نسخه انگلیسی از فیلمنامه آن پیدا کنم.
به همین خاطر برای برگردان ابتدا متن را از روی فیلم پیادهسازی کردم و بعد ترجمه کردم، با دوستان مترجمم مشورت و درنهایت متن را خلاصه و دراماتورژی کردم. سعی کردم صحنههای مهم و تأثیرگذار فیلم را در نسخه نمایشنامه حفظ کنم اما طبعا امکانات سینما با امکانات تئاتر، آن هم سالنهای کوچک خصوصی ایران قابل قیاس نیست و صحنههایی میبایست تلفیق یا به شکل متفاوتی از فیلم اجرا میشد. طبیعتا متن در مرحله تمرین سوهانکاری شد و به شکل حاضر رسید.
ضرورت این اجرا چه بوده؟
کار هنری برای هر هنرمندی یک نیاز است؛ نیاز به بیان، استمرار، حضور، تولید، گسترش، پرورش خلاقیت و کشف عرصههای نو. ضرورت این اجرا هم برای من مثل هر فیلمی که ساختهام یا هر نقاشی که کشیده یا متنی که نوشتهام، همین بوده است؛ اما این بار عرصه کارگردانی نمایش برای من عرصه تازهای برای محک زدن خودم و تواناییام بود.
بازیگران مطرح ایران بهصورت نقشخوان در نمایش کنار شما هستند، از همکاری و تعامل با آنها بگوید.
هر کارگردانی برای تجسم بخشیدن به نقشهای روی کاغذ نیاز به بازیگر دارد و هر بازیگری برای نمایش خلاقیت و توانمندیاش به کارگردان. این یک همکاری و تعامل دوطرفه است. من این اقبال را داشتهام که همیشه در کارهایم با بازیگران حرفهای و درجهیکی همکاری کنم.
همکاریهایی که بسیاری اوقات به کارهای بعدی و بعدی هم منجر شده است. این لطف دوستان بازیگر به من کارگردان است که برای تولید محصولاتی که رویکرد و نگاه متفاوتی دارند، دست یاری مرا در دست میفشارند چون همانطور که میدانید در کارهای فرهنگی و تجربی همیشه زحمت و تلاش چند برابر بیشتر از کارهای رایج و همیشه دستمزد چندین برابر کمتر از کارهای رایج است و تنها انگیزه برای شکلگیری این همکاری، عشق بزرگ مشترک یعنی هنر و اعتلای فرهنگ، سینما یا تئاتر است.
نمایش «مافیای روباهها» هم بر همین قاعده پیش رفت. وقتی قرار شد که لاین تصویر به اثر افزوده شود و کار ما بر اساس تجربهای میان دو مدیوم سینما و تئاتر شکل بگیرد، من از دوستان بازیگر خواستم که برای کمک به ساختار مدرن تئاتر من در بخش تصویر با من همکاری کنند و میدانید که اگر بنا به روال حرفهای بود، دستمزد هر یک از این عزیزان میتوانست با کل یا دو برابر بودجه کل این تئاتر برابری کند، اما همه این دوستان بدون چشمداشت مالی، وقت ارزشمند و تخصصشان را در اختیار تئاتر ما گذاشتند و خوشحالم که عزیزانی که در بخش سینمایی نقشخوانی کرده و کار را دیدهاند از نتیجه راضی بودهاند. بعضی از این عزیزان نقشخوان از دوستان و همکاران قدیم بودند مانند مهتاب کرامتی، حمیدرضا پگاه و کمند امیرسلیمانی و اما بقیه بازیگران عزیزانی بودند که من برای اولین بار افتخار همکاری با آنان را داشتهام.
بازیگر زن در نمایش نداریم؛ چرا؟
برای پاسخ به این پرسش دو رویکرد وجود دارد. ابتدا باید بگویم باور من این است که هر بازیگری خارج از جنسیت میتواند نقش هر انسان، حیوان یا گیاه یا موجود ناموجودی را ایفا کند، پس بازیگرها را میتوان زن و مرد ندید و انسان را هنرمند خلاق تعبیر کرد؛ اما از سوی دیگر در شرایط کنونی و با وجود محدودیتها وقتی قرار است یک متن غیر ایرانی را روی صحنه بیاوری یا ناچاری به شخصیتهای غیر ایرانیات پوششهای ایرانی موردپسند سلیقه ممیزان بپوشانی، یا نقش را حذف کنی یا سراغ متنی بروی که دوستش نداری اما میتوانی راحت از چارچوبها عبورش دهی. من فکر کردم بهجای همه این راهحلهای نادرست از بازیگرانم بهعنوان انسان خلاق در جهت آفرینش نقشهای نمایشم یاری بگیرم. این را هم اضافه کنم که مسئله من بیش از ممیزی نگاه سلیقهای و نداشتن چارچوب معین و مدون در ممیزی است. من کارگردان اگر با نام امید بنکدار بخواهم بسیاری از آثاری را که حتی در ژانر دفاع مقدس در این کشور ساخته میشود، تولید کنم، این امکان و اجازه را ندارم. پرسش من این است؛ چرا؟
بعد از مدتها شما به تئاتر بازگشتید؛ احوال تئاتر و کار کردن در آن را چطور میبینید؟
باید بگویم از اینکه به تئاتر برگشتهام خوشحالم اما اعتراف میکنم که تصورم از شرایط، تصور بهتری بود. زمانی که من در پشتصحنه گروههای تئاتری حضور داشتم و به پشتصحنه کارهایی مثل «کلفتها» از دکتر علی رفیعی یا «قهوه تلخ» سر میزدم، فضای صمیمانهتری حاکم بود اما حس میکنم امروز مناسبات حرفهای به مفهوم نادرستش کمکم در فضا تئاتر تسری پیداکرده و خصوصیسازی سالنها و سرمایه سالاری و ارزشگذاری آثار براساس گیشه و میزان فروش چیزهایی است که با ذات تئاتر در تعارض قرار دارد.
در پایان دوست دارم از همه بازیگران صحنه، نقشخوانان روی پرده و عوامل پشتصحنه نمایشم تشکر کنم. کسانی که عاشقانه پایکار ایستادند و باور داشتند که باوجود مشکلات و کاستیها میتوان به کیفیت اندیشید و کار متفاوت تولید کرد.