شقایق عوضزاده:
«بچه ارباب»؛ تلاشی برای معرفی درست شخصیت سیاه است
شقایق عوضزاده، نویسنده و کارگردان نمایش «بچه ارباب» این اثر را تلاشی برای معرفی درست شخصیت سیاه در نمایش ایرانی میداند.
نگار امیری: سیاهبازی از گونههای نمایش ایرانی یا همان نمایش آیینی و سنتی و از جمله آثاری است که به زبان طنز و با کمک از موسیقی و آواز به مسائل اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی اشاره دارد.
این گونه نمایشی ساده و دلنشین همزمان با همراه کردن تماشاگران و ایجاد فضایی مفرح، حرفهای بسیاری برای گفتن دارد.
نمایش «بچه ارباب» به نویسندگی و کارگردانی شقایق عوضزاده نیز ازجمله آثار جدید در این زمینه به شمار میآید که در دور اول اجرای خود از ششم تا بیستوپنجم اسفند در تماشاخانه سیمرغ- بنیاد بیدل دهلوی روی صحنه بود و پس از تعطیلات نوروز از پنجم تا دهم فروردین دوباره میزبان مخاطبان خواهد بود.
به این بهانه گفتوگوی کوتاهی با شقایق عوضزاده داشتیم که در ادامه میخوانید.
از دلایلی که باعث شده تا در اولین تجربه کارگردانیتان به جای استفاده از متون نمایشی ایرانی و خارجی چاپ شده، نمایشنامهای به قلم خودتان روی صحنه ببرید، بگویید.
متاسفانه در حال حاضر هنرمندان بیشتر آثار غربی و نوشتههای نویسندگان مطرح را روی صحنه میبرند و کمتر به آداب و رسوم ایرانی در نمایشها توجه میشود. درحالی که به نظر من تا وقتی میتوان با سیاهبازی، روحوضی و دیگر نمایشهای ایرانی با مخاطب ارتباط برقرار کرد، نباید این گونههای نمایشی را نادیده گرفت .پرداختن به موضوعات و محتوای روز جامعه در نمایشهای ایرانی بسیار لذتبخش است و خوشبختانه تماشاگران نیز ارتباط خوبی با این نوع آثار میگیرند.
و چرا سیاهبازی؟
ما در حال حاضر شاهد ارائه چهرههای متفاوتی از سیاه در جامعه هستیم. مردم این شخصیت را به عنوان غلامی میشناسند که در خیابانها گدایی میکند یا به شکلی غیر از آنچه اصل و معیار شخصیت سیاه است، دیده میشود. درحالی که که سیاه شخصیتی دانا و اهل کار و فعالیت است که تنها به عشق نازخاتون وارد خانه ارباب میشود و سختیها را برای رسیدن به عشقش میپذیرد. او برخلاف آنچه دیگران میپندارند، گدا و تنبل نیست. ما نیز در این نمایش سعی کردیم تا چهره درستی از این شخصیت را به مخاطبان معرفی کنیم.
برای رسیدن به سیاهبازی که اکنون روی صحنه دارید، چقدر از تماشای آثار دیگر هنرمندان و کتابهایی که در این زمینه چاپ شده است، بهره بردید؟
تجربه آثاری که در این زمینه از هنرمندان به تماشا نشستم، قطعا کمک کننده بوده است و از آنجاکه کارهای استاد سعدی افشار در اینباره منبع خوبی به شمار میآید، در مورد آثار ایشان تحقیق و بررسی کردم. تقریبا از دوسال پیش دغدغه اجرای نمایشی بر اساس اصول نمایشهای آیینی_سنتی را داشتم تا اکنون که این دغدغه به اجرا رسید.
طبق آنچه من در بررسیهایم به آن پی بردم، داستان سیاه همیشه با عشق او به نازخاتون شروع شده و با تلاشش برای رسیدن به این عشق ادامه پیدا میکند؛ به همین دلیل هم من در این اثر به این موضوع اشاره کردم.
پس شخصیتی به نام نازخاتون را همپا و هم قدمت با شخصیت سیاه در سیاهبازی میشناسید؟
بله. در برخی از نمایشها این شخصیت روی صحنه دیده میشود. در داستان اصلی هیچ وقت غلام یا همان سیاه قصه به نازخاتون نمیرسد اما پس از انقلاب و در برخی از نمایشنامهها شاهد وصال غلام به نازخاتون هستیم.
در نمایش شما هم این وصال اتفاق نمیافتد.
بله، در نمایش «بچه ارباب»، سیاه به دلیل حس پدرانهای که به نواده ارباب پیدا کرده است، از عشق خود دل کنده و تمام تلاشش را برای رسیدن بچه ارباب به آرزو و عشقش صرف میکند.
و اما شما در سه بخش از نمایش با استفاده از فاصلهگذاری در اجرا به سه موضوع متفاوت اشاره دارید، چرا تصمیم گرفتید تا به این شکل پیامهایی را به تماشاگر منتقل کنید؟
ما برای پرداختن به سه موضوع احترام به همسر، اسراف نکردن و تمایز بین انسان و حیوان و بهرهمندی از عقل برای تصمیمگیری از شیوه فاصلهگذاری بهره بردیم. این پیامها در محتوای کار هست اما به دلیل تاکید بیشتر روی این موارد سعی کردیم تا این بخش را به کمک شخصیت سیاه و بیان طنازانه او به اجرا برسانیم.