گفتوگو با کارگردان «مجلس بلبشو جور کردن»
فرشیدقلیپور: نمادها راهی شدند تا قصه، معنا نبازد
فرشید قلیپور، نویسنده و کارگردان نمایش «مجلس بلبشو جور کردن» میگوید برای بیان دغدغههای زنان از استعارهها و نمادها بهره برده است تا قصه معنای خود را از دست ندهد و کشف و شهودها از طرف خود تماشاگر صورت بگیرد.
نگار امیری: تماشاخانه سنگلج، مرکز نمایشهای ایرانی در ایام تعطیلات نوروز نیز همچنان با ادامه اجرای نمایش «مجلس بلبشو جور کردن» به نویسندگی و کارگردانی فرشید قلیپور میزبان تماشاگران است.
«مجلس بلبشو جور کردن» تنها اجرای این مجموعه است که از 17 اسفند تا 31 فروردین روی صحنه خواهد بود.
این نمایش، روایتگر زندگی پنج دختر به نامهای فیروزه، الماس، عقیق، یاقوت و زمرد است که ارباب آنها را به جای خراج و به دلیل فقر پدرانشان تصاحب کرده و به ژنرالی فرنگی فروخته است.
با فرشید قلیپور درباره متن، درونمایه، شیوه اجرایی و دغدغههایش از اجرای این اثر به گفتوگو پرداختیم که در ادامه میخوانید.
داستان این نمایش بر اساس مستندات نوشته شده یا ساخته ذهن شما به عنوان نویسنده است؟
این داستان برگرفته از سرنوشت تلخ دخترانی است که در اوایل مشروطیت و در دوره قاجار به ژنرالهای فرنگی فروخته شدهاند. جزئیات زیادی از این اتفاق و اینکه چه بلایی بر سر این دختران آمده و آنان در آن بازه تاریخی چه سرنوشت غمانگیزی را تحمل کردهاند در منابع تاریخی وجود ندارد، جز یکی،دو کتاب که به صورت گذرا به این موضوع پرداختهاند. اما آنچه اکنون روی صحنه میبینید، ذهنیات من پس از شنیدن این روایتهاست که در نگارش متن تلاش کردم با اشاره به اصل ماجرا با افزودن بخشهایی چون برپا شدن مجلس طرب و ایجاد کورسوی امید برای شخصیتها، آن را دراماتیزه کنم.
نگارش نمایشنامهای بر پایه دغدغههای بانوان بر اساس شناخت رفتار آنها در شرایط متفاوت و انتقال آن به تماشاگران به منظور ایجاد حس همذاتپنداری برایتان دشوار نبود؟
نوشتن برای بانوان و نگاهی که جامعه به آنها دارد، همواره دغدغه شخصی من بوده است. من همواره به این اعتقاد دارم که دنیا باید به دست بانوان اداره شود، زیرا آنها روح مادرانگی دارند. این روح مادرانگی نه به معنای اینکه لزوما مادر باشند. آنها در هر شرایطی دنیا را زیباتر خواهند کرد. اگر مادرها در دنیا حکومت کنند، هیچ جنگی اتفاق نمیافتد، چراکه هیچ مادری فرزند خودش را به جنگ نخواهد فرستاد و حاضر به کشته شدن فرزند دیگری نیست.
متاسفانه در طول تاریخ همواره با نگاه مردسالارانه روبه رو بودهایم و نسبت به بانوان کم لطفی شده است. من در پرداختن به معضلات و دغدغههای بانوان از بزرگ بیهمتای تاریخ تئاتر، استاد بهرام بیضایی وام میگیرم که همواره دغدغه زنان در آثارشان دیده میشود. مدتهاست درباره شخصیت استاد بیضایی پژوهش می کنم و نزدیک بودن اندیشهام به ایشان، علاقهام را برای پرداختن به این موضوع بیشتر کرد. موضوعات مرتبط با زنان جای کار بسیاری دارد و اگر بخواهیم در این زمینه فعالیت بیشتری داشته باشیم، میتوان آثار متعددی را برای آنها تولید کرد.
تولید آثار نمایشی توسط بانوان با محوریت مسائل و دغدغههایشان ویژگیهای خاص خود را داراست اما زمانی که آقایان با رعایت جانب انصاف درباره بانوان دست به تولید اثر بزنند، رنگ و بوی دیگری خواهد داشت.
و در مسیر تولید برای پرداختن به دغدغههای دیروز و امروز بانوان به سمت استفاده از استعارهها رفتهاید...
ما فرزند زمان خود هستیم، با شرایط روز پیش میرویم، زندگی میکنیم و اتفاقات روز قطعا در افکار و اندیشه ما تاثیرگذار است، به همین دلیل ترجیح دادم تا به جای اشاره مستقیم با استفاده از استعاره و تمثیلها به مسائل اشاره کنم تا قصه معنای خود را از دست ندهد و کشف و شهودها از طرف خود تماشاگر صورت بگیرد.
در طراحی صحنه و لباس بیش از هرچیز از رنگها بهره بردهاید. این بهرهمندی از رنگ نیز در راستای رسیدن به کشفوشهود استعاری تماشاگران از پیامهایی است که در دل نمایش دارید؟
همان طور که پیش از این نیز گفته شد، دنیای این نمایش کاملا زنانه است و ما سعی کردیم که با استفاده از رنگهای مختلف، جهان سرشار از رنگ آنها را به تصویر بکشانیم. از آنجاکه هر رنگ از نظر روانشناسی معرف ویژگیهای خاصی است، برای بیان احساسات، حالات و شخصیت این بانوان که هریک با ویژگی شاخصی چون مدیر، ترسو، باسواد، خرافاتی و معتقد شناخته میشوند، از تمامی رنگها بهره بردیم و محدود به استفاده از یک رنگ خاص نشدیم. البته این شخصیتپردازی در نگارش دیالوگها، طراحی میزانسنها، ترانههایی که هر یک میخوانند و لباسی که میپوشند هم لحاظ شد. درباره لباس با توجه به دوران قاجار و رعیتزاده بودن کاراکترها به سمت لباسهای فاخر نرفتیم. سادگی در پوشش نیز در عین توجه به اصول مبتنی بر رنگ انجام شد.
قالب رنگها و نورها با وجود موقعیت تراژیک نمایش، بر اساس رنگهای گرم انتخاب شدند تا گرمای همبستگی و رابطه بین شخصیتها را به نمایش بگذاریم.
و اما بزرگترین چالشی که در روند تولید اثر با آن مواجه بودید، چه بود؟
سختترین چالش ما ادبیات متن بود. با توجه به نوع دیالوگنویسی و ادبیات به کار برده شده در متن که مرتبط با دوره قاجار بود، گمان میکردم که حفظ کردن و ادای درست دیالوگها برای بازیگران سخت و زمانبر باشد اما خوشبختانه این چالش فرصت مناسبی برای تمرین بیان بود و بازیگران به خوبی و به سرعت از عهده آن برآمدند.
و تجربه حضور در تماشاخانه سنگلج...
در این سالن استادان بزرگی چون علی نصیریان و زندهیادانی چون جمشید لایق، جمیله شیخی و ... روی صحنه رفتهاند و ما امروز وامدار تلاش و رنجهای این عزیزان هستیم. تماشاخانه سنگلج به نظر من یکی از مقدسترین صحنههای تئاتر ایران است، چراکه هنوز انرژی بزرگانی که در آن نقشآفرینی و خلق اثر کردهاند، در این سالن جاری است. به همین دلیل من همواره بر این تاکید دارم که باید قدر این حضور را دانست و به همین دلیل هم به صورت نمادین و برای ادای احترام اجرای این اثر را به زندهیاد محمود استادمحمد تقدیم کردیم.
به عنوان هنرمندی که در زمینه نمایش ایرانی مشغول به فعالیت هستید، فکر میکنید تاسیس بنیاد تئاتر ملی چگونه میتواند در زمینه رشد کمی و کیفی تولیدات این گونه نمایشی موثر باشد؟
نه تنها بنیاد تئاتر ملی که دیگر نهادها، سازمانها و بنیادهای فرهنگی –هنری زمانی میتوانند برای به ثمر نشستن و به اجرا رساندن نمایشهای ایرانی موثر باشند که در زمینه اجرای نمایشهای ایرانی امتیازاتی برای ترغیب هنرمندان فراهم کنند. قطعا با در نظر گرفتن امتیازات ویژه میتوان هنرمندان را تشویق به فعالیت کرد وگرنه افراد زیادی نسبت به این گونه نمایشی گارد دارند و حتی برایشان یک ژانر ناشناخته است. تسهیل شرایط اجرا، معرفی متون نمایشی و بهبود زیرساختهای اجرایی میتواند در این مسیر، نتیجهبخشتر از سیاستگذاریهای کلان باشد.