نگاهی به نمایش «امشب به صرف بورش و خون»
خودخواهی متورم مردانه

«امشب به صرف بورش و خون»

«امشب به صرف بورش و خون»

«امشب به صرف بورش و خون»
امید طاهری*: اقتباس مهدی یزدانی خرم از داستان بلند «نازنین» نوشته فیودور داستایوسکی، مجرد از اجرای نمایش «امشب به صرف بورش و خون»، بیش از آنکه ویژگیهای دراماتیک و تئاتریکالیته داشته باشد، مبتنی بر روایتی ایستا است. این اقتباس اما در همجواری با یک موقعیت نمایشی، یک بازی درخشان و یک اتمسفر برآمده از طراحی و شکل تعامل صحنه و تماشاگران، به تحقق امر اجرا منجر شده و ما را در این سوگنمایش پارادوکسیکال، از ابتدا تا انتها میخکوب میکند.
روایت کاراکتر داغدارِ این نمایش از خاطرات و فراز و فرودهای یک رابطه عشقی و زناشویی که حالا بر سر نعش زن صورت میپذیرد، به واسطه تعلیقی عمیق، مخاطبش را همراه میکند و در جای جای اجرا، همین تعلیق نمایشی -که با اغماض می توان آن را به کنجکاوی و فضولی در حریم شخصی انسانها نیز تعبیر کرد- را مورد هجوم قرار میدهد.
نمایش «امشب به صرف بورش و خون»، با حذف زن و شقه کردنش به دو پیکر، یکی بیجان و افتاده در برابر دیدگان جمع و دیگری زنِ خدمتکارِ سرکوب شده و پر از خشم، مردی روایتگر را به نمایش میگذارد که در این گورستان زنانه، همچنان از حق مردانه خود حرف میزند!
خدمتکار در نمایش «امشب به صرف بورش و خون»، ادامه حیات نازنین است اگر زنده میماند. آن پاهای بیرون افتاده از زیر پارچهای که پیکرش را پوشانده، در صورت زنده ماندن و ادامه رنج هستی، برای او به عنوان یک زن، میشد آنچه که اکنون خدمتکار است. زنی ساکت، در خدمت، اما پر از درد و خشم، و خالی از ویژگیهای زنانه.
حذف زن در نمایش صابر ابر، تا جایی پیش میرود که مرد این ماجرا حتی پیکر زنانه را نیز در مردانگی خود به بند میکشد. شاید جلوهفروشی زنانه هیکلی مردانه در انتهای نمایش، این درآمیزی به نفع سالارمنشی مردانه را به نمایش میکشد. نوعی خودخواهی متورم مردانه. این نمایش در سوگ زنی است که فقدانش از رنج زن بودن بود و اکنون سوگش نیز به نفع مرد ماجرا است. مردی که همه چیز او را تصاحب کرده. و حالا در آشپزخانه، کنار دیگها و هویجها و سیب زمینیها برای خودکشی زنش، دنبال مقصر میگردد.
«امشب به صرف بورش و خون»، ما را به سوگوارهای تراژیک دعوت میکند که در محضر پیکر بیجان زن و در آشپزخانهای که نگاه مردانه، آنجا را قلمروی زنانه میداند، برگزار میشود و آن وسط همچنان در گُنگی زنی خدمتکار که انگار توانی برای بازگویی رنج نازنین ندارد، آن رنج خفته زیر پارچه مرگآلود، در روایتی مردانه، کج و معوج و تحریف شده، همچنان بیسرانجام میماند و همچنان مرد است که قهرمان این تراژدی دردآلود میشود.
نمایش در سالن بلک باکس مجموعه باغ کتاب اجرا میشود و به خوبی توانسته از ظرفیت معماری در ایجاد اتمسفر مورد نظر استفاده کند. نور اندکی که از هر سو بر صورتهای مات تماشاگران میتابد، افکت دامنهداری که آزاردهنده اما تاثیر گذار در بخش عمدهای از دقایق اجرا شنیده میشود، و ارتباط گهگاه بازیگران با تماشاگر، در سهیم کردن مخاطب و نقشمند کردن این صورتهای ناظر به درستی طراحی و اجرا شده است. دکور و استفاده هدفمند از اشیا و آن شکل سنگین و غمبار میهمانی سوگ در پذیرایی و چیدمان میزهای ردیف اول در چهار سوی صحنه نیز در شکلگیری فضای نمایش بسیار تاثیرگذار است. مجموعه اینها در کنار بازی خوب صابر ابر و فاطمه نقوی، سکوتها و بغضهای امانتفروش، و سکوت سنگین و کشدار خدمتکار، شوخیهای به موقع و جزییات اجرا، یکی از نمایشهای خوب این روزهای تئاتر تهران را روی صحنه آورده است.
اگر در کنار همه این محاسن، در اقتباس از متن داستایوسکی، مضمون اصلی برجستهتر میشد و نویسنده با وفاداری بیشتری به مضمون، تلاش میکرد یکپارچگی در محتوا به وجود بیاورد و جذب سخن گفتن از هر موضوعی نمیشد، شاید آن وجه دراماتیک متن میتوانست در اجرا بیش از این خودش را نشان دهد. با این حال، نمایشی کردن روایتهای تا حدودی و در برخی موارد از هم گسیخته، توانسته است این مساله را پوشش دهد و در نهایت اجرایی یکدست، اثرگذار و ویرانگر را به این روزهای جامعه ما عرضه کند.
*نمایشنامه نویس و منتقد تئاتر، عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران