در حال بارگذاری ...

گفت‌وگوی کولت گودار(1) با یرژی گروتفسکی

برگردان به فارسی: مسعود نجفی گروتفسکی در کارش بر روی بازیگر، ریشه‌های عمیق و مدفون‌"‌تکانه‌ها‌"(۲) و واکنش‌ها را کشف می‌کند تا از این طریق بتواند ابزارهای کنترل و هدایت آن‌ها را بیابد.

او می‌خواهد‌"‌درها را بگشاید‌". درهایی که با ترس‌ها و ممنوعیت‌ها بسته شده‌اند؛ بدن را مسدود و محدود کرده‌اند و آگاهی را از کار انداخته‌اند. او چنین چیزی را طلب می‌کند، حتی اگر به طرز وحشتناکی خشن به نظر بیاید. او تغییر کرده است؛ آشنایی و دریافت ما از او نیز تغییر کرده است. دیگر همان آدم کوچک جثه‌ای نیست که پشت عینک مشکی‌اش مخفی می‌شد؛ حالا او با صورتی برهنه در"‌مرز‌" تئاتر قدم می‌زند. گروتفسکی عوض شده اما هدفش همچنان ثابت مانده است: باز کردن درها و اراده‌ای ثابت قدم که مدام تکرار می‌کند: درها را باز کن. او با تمام مشکلات و حاشیه‌های فرعی و اداری معمول که در کارش وجود داشت، فرصتی را برای رویارویی به دست آورد و با ذکاوت دقیق و هوش سرشار خود، ذهنیت تصویر‌ی‌اش را اعتلا بخشید. او تشویق و اضطراب را در پرده‌ای از طنز و شوخی می‌پوشاند و کارش را با یک انرژی فرابشری پی می‌گیرد؛ تاکنون کارگاه‌های اجرایی زیادی در سراسر جهان برگزار کرده است. در لهستان، اسکاندیناوی، آمریکا و حالا در فرانسه. (کولت گودار)
گروتفسکی می‌گوید: فعالیت‌های این مرکز در دو جهت‌ به کلی متفاوت و متناسب با نیازهای متفاوت مردم طراحی و‌ انجام می شوند.
ما به نخستین بخش می‌گوئیم"Acting Therapy"‌ اگر چه که هیچ ربطی به درمان‌های پزشکی ندارد‌‌. موضوع مربوط به سلامتی افرادی که به ما می‌پیوندند نیست، بلکه بیشتر درباره کار آن‌هاست. اگر ما این ترمینولوژی را انتخاب کرده‌ایم به این خاطر بوده که می‌خواهیم بر دو نکته پافشاری کنیم: اول از همه این که وجوه زیبایی‌شناسانه به تصویر در نمی‌آیند و دیده نمی‌شوند. ما همه آن‌هایی را تمرین می‌دهیم و هدایت می‌کنیم که به صورت کم و بیش حرفه‌ای، بدن و صدای خودشان را به کار می گیرند؛ مثل بازیگران و نیز به عنوان مثال‌"‌معلم‌ها‌". دوم این که ما یک مرکز آموزشی یا یک مدرسه تکنیکی دایر نکرده‌ایم. ما خودمان را به انتقال دادن دانشی محدود کرده‌ایم‌ که در بیش از 15 سال کار و فعالیت در تئاتر لابراتواریوم به دست آمده است.
ما به خصوص می‌دانیم که‌ چطور سرچشمه‌هایی را که در کار"صدا‌" آشکارا اختلال ایجاد می‌کنند با کنترل تنفسی و ماهیچه‌ای محدود کنیم. می‌توانیم عامل‌های اصلی هجوم وحشت و اضطراب را توضیح دهیم. ما انتظار نداریم که برای همگان مفید باشیم. گاهی اوقات مشکل‌ها از سرچشمه‌های بدنی یا روانی یا غیره سر بر می‌آورند؛ این‌ها مشکل‌هایی هستند که به زمان زیادی نیاز دارند تا بازسازی شوند. بنابراین ما خیلی واضح به مردم می‌گوئیم که نمی‌توانیم کمکشان کنیم.
شما چطور افرادی را که می‌توانید به آن‌ها کمک کنید؛ تشخیص می‌دهید؟
‌در بیشتر اوقات یک مصاحبه درست و حسابی کافی است. از سوی دیگر ما بعد از یک فصل کاری آماده‌ایم تا تصمیم بگیریم.‌"Acting therapy‌" به توجه مخصوص و از نزدیک به هر فرد نیاز دارد. در هر دوره این کار در گروه‌های کوچک انجام می‌شود. در ابتدا ما باید بتوانیم تعداد زیادی از دعوت شدگان (و یا درخواست کنندگان) را برای مشارکت قانع کنیم. با این هدف است که یک سری ورک‌شاپ که حدود دو هفته یا کمتر طول می‌کشند، سازماندهی می‌کنیم. علاوه بر این غیرقابل تصور است که از آدم‌هایی که شغل دارند و کار می‌کنند بخواهیم شغل‌شان را برای چندین ماه رها کنند.
‌رویکرد دوم این مرکز متفاوت است. ما به آن می‌گوئیم: پیش به سوی کوه‌های موازی(3)‌‌. ولی این فقط یک تصویر ذهنی است. در کشورهای انگلوساکسون طرحی داریم به نام: پروژه ویژه؛ در بقیه کشورها کارهای ما را با عنوان فعالیت‌های پاراتئاتری می‌شناسند. ما این نوع تجربه‌ها را در 1970 م. آغاز کردیم. حالا این‌ها دیگر چیزی بیش از پرسشگری درباره یک پژوهش نظام‌مند نیستند: ما در جست‌وجوی فهم این هستیم که ملاقات بین دو نفر آدم واقعا چه معنایی دارد. بین یک فرد و دیگران. رویارویی او و فضا‌(خواه باز یا بسته) رویارویی او با واقعیت‌های زنده و احساسی در جهان اطراف.
درباره فعالیت‌های ‌این مرکز این نکته باید روشن شود که چنین فرایندی هیچ ربطی به"‌گروه درمانی‌"(4) ‌و یا‌"سوسیودرام"ندارد؛ همچنین هیچ ربطی به نوع بی نظمی رایج در"‌رها شدگی" و کلیشه‌های مربوط به "خلاقیت‌های جمعی" ندارد. می‌شود ‌آن را با بداهه‌سازی در موسیقی جاز کلاسیک مقایسه کرد؛ با این تفاوت که ما در مرحله موسیقایی متوقف نمی‌شویم. ما تمام تکانه‌ها را کشف می‌کنیم، تمام آن چیزهایی که می‌توانند فرد را به جهان بدوی نزدیک‌تر کنند. بنابراین فرد باید بپذیرد تا همراه با ما تمام"دفاع"هایش‌‌[سدهایش] و کُدهای عادت شده اعمالش حرکت را آغاز کند؛ این امر به انضباط بسیار شدیدی نیاز دارد.
‌‌در این جا قرار نیست که با فرد مثل یک ابزار(5) رفتار شود؛ چیزی شبیه به تمرین مقابله با کمرویی یا تمرین تسلط بر خود و یا مقابله با ضعف‌های فردی از راه به کار گرفتن چیزهای مصنوعی مثل مواد مخدر و یا الکل؛ در این جا ما به هیچ وجه نمی‌خواهیم که فرد نقش بیننده(6)‌ یا مشاهده‌گر را بازی کند. کسی که در اینجا درگیر می‌شود، در مسیر فعال شدن قرار
می‌گیرد.
درگیر چه چیزی می‌شود؟
درگیر نوعی عمل خلاقانه که هدفش خود فرد است و پیام آن به خود فرد می‌رسد. ما"کار" را برای تماشاگران آماده نمی کنیم؛ بلکه یک حرکت ایجاد می‌کنیم که فقط می‌تواند شامل خود فرد شود. او می تواند بگوید که"کار" حرکتی است به سوی فرا‌گذشتن از خود؛ از چیزهایی که او آن‌ها را به عنوان سد‌های(7) بدنی‌اش می‌شناسد. به هر حال اگر اصرار داشته باشیم که از یک واژه گنگ یا غیردقیق استفاده کنیم باید بگویم: سد‌های روحی.(8)
‌هدف این بخش از ورک‌شاپ افرادی هستند که به این نوع تجربه احساس نیاز می‌کنند؛ در یک گروه هنری یا تئاتری عضویت دارند یا ندارند اهمیتی ندارد. مثل همیشه راحت‌تر است که منظورم را با حذف کردن، مشخص کنم. من ابتدا با آن چیزهایی آغاز می‌کنم که به کار ما ربطی ندارند؛ این کار برای کسی که به سادگی می‌خواهد تا در زندگی یا تئاتر یا در بازیگری پیشرفت کند، نیست. واضح است که رها کردن بازی‌های بازیگرانه هر روزه برای همیشه، کشنده و وحشتناک خواهد بود؛ اما در این جا باید همه آن چیزها فراموش شوند. همچنین برای فردی که به طور کلی از اعتماد داشتن به خودش عاجز است و یا فردی که فقط احساس شک و تردید دارد و از بدنش بیزار است نیز طراحی نشده است. همین طور برای کسی که مشکل‌های روانی‌اش خیلی قوی است، طوری که از تعامل او با دیگران از ارتباط او با دنیای واقعی جلوگیری می‌کند، به درد نمی‌خورد. این‌ها همگی خارج از حد توانایی ماست. در این جا نیز آدم‌های فوق‌العاده‌ای‌[استثنایی] هستند که تفکر تحلیلی‌شان به شکل پایدار بر تکانه‌های آنی و بی‌‌واسطه‌شان غالب آمده است؛ آن‌ها حتی در احساس درد و هنگام رنج کشیدن نیز می‌دانند چطور به آن سوی شرطی شدن‌های روزانه‌شان بروند. نویسندگان – این مشاهده‌گران پرشور جهان– در فرایند نوشتن به سادگی به این هدف دست پیدا می‌کنند، بنابراین در طول ورکشاپ هیچ چیز جدیدی به آن‌ها پیشنهاد نخواهد شد، حتی اگر خودشان مخالف این حرف باشند. از سوی دیگر می‌توان گفت که ورک‌شاپ به کسی ممکن است کمک کند که مشتاق و کنجکاو است تا با مجموعه‌ای از آدم‌ها، که او می‌تواند آن‌ها را از خودش بداند، در حالی که نمی‌خواهد خودش را تحمیل کند، رابطه برقرار کند. بنابراین در مورد فردی که نمی‌خواهد با خواسته‌هایش بقیه افراد را مورد ظلم قرار دهد، شاید ورک‌شاپ سودمند باشد.
شما چطور داوطلب‌ها را انتخاب می‌کنید؟
این یک انتخاب دوطرفه است. ما از یک گفت‌وگو شروع می‌کنیم. اگر آن‌ها در این بخش به روشنی دلیل ادامه دادن را کشف کنند، یک قرار ملاقات می‌گذاریم. این قرار می‌تواند در شرایطی شبیه به ورک‌شاپ اتفاق بیافتد؛ این خودش می‌تواند یک ورک‌شاپ باشد یا یک نوع مقدمه؛ من هنوز نمی‌دانم، ولی تحت هیچ شرایطی این کار شبیه به امتحان، آزمون یا تست‌های
مرسوم‌ بازیگری در سینما نیست. گروه بین 5 تا 20 نفر تشکیل می‌شود. ما تمام تلاشمان را می‌کنیم تا بیشترین تعداد را از بین داوطلبان انتخاب کنیم. آن‌ها همواره از ما می‌خواهند تا جدول زمانی کارمان را به صورت ورک‌شاپ‌های دوره‌ای در زمان‌های مختلف در‌آوریم. دو یا سه دوره کوتاه سازماندهی شده‌اند و به زودی آغاز خواهند شد. همه کسانی که به ما می‌پیوندند در یک مسیر پویا(9) شرکت کرده‌اند. در آن‌ها هیچ تماشاگری وجود نخواهد داشت.

منبع:
اطلاعات بین‌المللی تئاتر(International Theatre information) زمستان 1976
پی‌نوشت‌ها:
1- Collette Goddard
2- Impulse
3- Towards a Parallel mount
4- Group therapy
5- Object
6- Observer
7- Limits
8- Spiritual Limits
9- Active Way