نگاهی به نمایش «مالی سویینی»
قابی بزرگ دور از لطافت عواطف

قابی بزرگ دور از لطافت عواطف 2

«مالی سویینی»

«مالی سویینی»

قابی بزرگ دور از لطافت عواطف 3

قابی بزرگ دور از لطافت عواطف 4

قابی بزرگ دور از لطافت عواطف 5
علیرضا نراقی: «مالی سویینی» نوشته برایان فرییل با مداخله و تغییر پیچیده میشود. مداخلهای در واقعیت یک شخصیت و تغییری که آغاز آشوب در واقعیت جهان پیرامون اوست. این روند بهنوعی درباره بیشتر آثار دراماتیک صادق است، اما آنچه این نمایشنامه را متفاوت میکند علاوه بر فرم مداخله و عمق تغییر، مسئله تأثیر این مداخله در مواجهه شخصیتها با واقعیت و تغییر در ابعاد پیدا و پنهان حقیقت است. در حوزه فلسفه جزیره و تحلیلی حقیقت همواره با سادگی پیوند دارد. در این رویکرد میان دو گزاره که به یک واقعیت اشاره دارند، آن گزارهای که سادهتر است درستتر هم هست، چراکه اینگونه تصور میشود که سادگی راه نزدیکتر و سرراستتری به حقیقت میگشاید. در استدلال ربایشی یا استنتاج براساس اصل بهترین تبیین، سادگی و نزدیکی ملاک انتخاب گزارهها است. در نتیجه امری که سادهتر بیان شود و محتملتر بنماید، ارزشمندتر است. اما نمایشنامه برایان فرییل اسکاتلندی بهنوعی این اصل تاریخ منطق و فلسفه تحلیلی را به چالش میکشد، چراکه نمایانگر آن است که فردیت در نسبت با تبیین، و تجربه شخصی در نسبت با حقیقت، جهانی یکسره متفاوت را خلق میکند که از قضا با انحراف از سادگی و سرراستی به وجود میآید.
مالی نمیبیند، پس راه سادهای از دیدار حقیقت بر او پوشیده است، اما مالی این فقدان را در دیگر احساسات خود به یک امکان شگفتانگیز تبدیل کرده. او احساس ساده دیدن را در روند انطباعات حواس دیگر پیچیده است و به یک توانایی منحصربهفرد و جهانی نو رسیده که دیدن را به فراتر از خود وسعت بخشیده. دیدن او محتملترین و نزدیکترین توضیح نیست، غریب و دور از ادراکات بینالاذهانی است( که یکی دیگر از ارزشهای پذیرفتهشده فلسفههای جزیره است)، اما با حقیقت نسبتی عمیق دارد، دقیق است، زوایایی نادیده را به دیده میآورد، پر است از جزئیات، زیباست، غنی از توصیفاتی تازه و احساساتی بدیع است. مالی مُبدَل کننده لمس به دیدار، صدا به دیدار، بو به دیدار، طعم به دیدار و پیوندهای درونی نادیدنیِ جهان به تصویر است. مالی جهانی توپُر و خودبسنده دارد که ایده دیدار را غنی کرده است، فقدان را به ثروت بدل کرده است، اما اصل بدیهی سادگی و محتمل بودن، دستیاب بودن و مشترک شدن با انگار و ادراک دیگری(دیگران) این حقیقت توپر و خوبسنده را مغشوش میکند. رشتههای پیچیده و در هم تنیده و حیاتمند را دچار گسست میکند و سرانجام برای برسازی سادگی، پوچی و خلأ را جایگزین غرابت مطلوب مالی میکند.
اما در چنین فضایی دستان مداخلهگر دو مرد در جهان کافی و کامل یک زن و تقلیلگرایی متکبرانه علمی در برابر غنای فروتنانه لطافتی مبتنی بر زیستی زیبا، در فضای احساسی و روانشناختی اثر و داستان فردگرای آن، معنایی اجتماعی و سیاسی ایجاد میکند. مداخله مردانه همان وضعیتی است که مدام ساختاری سادهسازی شده و مشترک را به تفاوت و خلاقیت تحمیل میکند و علم، آن ساختار خودبرتر پنداری است که بر ذاتگرایی، وضوح و سادگی متکی است و قدرت را همراهی میکند. برآیند این وضعیت، سرکوب معناهای متفاوت، حقایق بدیع و اصل خلاقیت و تنوع است. با وجود این کنایات و مایههای سیاسی، «مالی سویینی» البته نمایشنامهای جمعوجور و صمیمی، با مایههای عمیق روانشناختی است و از همین رهگذر ابعاد سیاسی آن دریافت میشود.
ما با سه تکگویی( بخوانید اعتراف) روبرو هستیم. هر شخصیت از زاویه خود ماجرا را شرح میدهد و هر شرح مبتنی است بر افشای خود و انگاره درونی درباب دیگری. بنابراین در طول نمایشنامه با لایههای متنوعی از بیان خود، برداشت از واقعیت و احساس نسبت به دیگری روبروییم و همین ساختار کافی است برای درونکاوی مضامینی روانشناختی. احساسات، شناخت و سلوک متفاوت مالی در مواجهه با جهان پیرامون مادی، در بافتِ جهان نمایشنامه نفوذ و نوعی از شاعرانگی را به زبان و ساختار اثر وارد کرده است. ازآنجاکه این سه زاویه متفاوت در نوعی وحدت روایی و بستار یگانه مشترک میشوند و درنهایت نمایش در یک نقطه و با یک دیدگاه در انگاره مخاطب اتمام پیدا میکند، باید نتیجه گرفت «مالی سویینی» درامی است با یک ساختار دراماتیک منسجمِ وحدتگرا، که زوایای متفاوت سه شخصیت را در یک نقطه به نتیجه میرساند. به نظر میرسد چنین نمایشی با همه این خصوصیات، بیشتر در بافتی صمیمی و نزدیک به تماشاگر احساس عمیق اما نرم درونی خود را میتواند منتقل کند.
این نمایشی برای فریادها و حرکتهای متعدد نیست، بلکه نمایشی است برای ایستادن و آرام گفتن و معنای آن لطیفتر از آن است که از گرمای صمیمیت فاصله بگیرد و در قابی بزرگ از عواطف تماشاگر دور بماند. به صحنه آوردن این نمایش در قاب تالار وحدت چالشی است اساسی در دراماتورژی و کارگردانی آن. طبیعتاً اگر قاب بزرگ این صحنه کوچک و جمع شود- که در بسیاری از اجراها ناگزیر اتفاق میافتد- هیچ توجیهی برای اجرای آن در تالار وحدت نخواهد بود و جز مناسبات معیوب گرفتن اجرا در تئاتر ایران، هیچچیز دیگری را نمایان نخواهد کرد. اما مواجهه ماکسیمالیستی و شلوغ و پرتحرک هم نوعی حرکت در جهت خلاف منطق درونی متن است.
اولین ضربهای که اجرای مرتضی میرمنتظمی خورده است از همین انتخاب صحنه بوده است. تنها همین یکبار اجرای این روزهای او از این متن را با اجرای دیگری که از همین نمایشنامه در سال 97 داشته مقایسه خواهم کرد: اجرای قبلی در سالن اصلی تئاتر شهر، سالنی که شاید بدترین صحنه ایران برای اجرای این نمایش بود، با آن میزانسن تخت و ایستا نمایشی کسلکننده و خموده را پدید آورد. اما این سالن از آن قبلی بهتر و این اجرا از آن اجرا پویاتر است. اینک نمایش دارای نشانههای زیباتر و میزانسنی پیچیدهتر و دراماتورژی دقیقتر است اما همچنان در سالنی اشتباه اجرا میشود و دچار چالشی بی وجه است که خود کارگردان به وضوح در اجرا سعی در خنثی کردن آن دارد- ورود مالی به جایگاه تماشاگران، استفاده از امکانات خاص تغییر صحنه در تالار وحدت و بلندگو برای بازیگران تمهیداتی در همین راستا محسوب میشوند - که البته اغلب این تلاشها مقطعی، ناموفق و در نتیجه زائداند.
شخصیتها در متن «مالی سویینی» پرداختی پیچیده و جزءپردازانه دارند. بهطور نسبتاً کاملی برای مخاطب معرفی و ساخته میشوند. درست است که در بازی همواره نوعی ساختن ژست و تیپ، راهبر به زوایای متفاوت و حتی درونی شخصیت میتواند باشد و وجوه نمایشی را- بنا به پتانسیل متن و سبک اجرا- غنی میکند، اما در متنی که جزئیات و دقت مثالزدنی و درخشانی در شخصیتپردازی دارد، تیپسازی با ظرافتی بیشتر باید رخ دهد و به ورطه کاریکاتورسازی از شخصیت فرو نرود. اما اینجا در نمایش میرمنتظمی پوستهای که در بازیگری رخ داده دقیقاً به این ورطه افتاده است. بهنوعی که در اجرا، در بسیاری موارد شخصیتها بجای بُعد یافتن و گسترش یافتن تجسمشان روی صحنه، تقلیل پیدا کردهاند و تختشدهاند.
ارزش نمایشنامه «مالی سویینی» چنان است که هر اجرایی از آن- بهشرط سلامت و نابود نکردن متن- ناگزیر صاحب درجهای از گیرایی و دلچسب بودن خواهد بود. نمایش میرمنتظمی سالم است. بهجز مقاطعی از روزمره ساختن زبان نمایش -که چندان باسلیقه نگارنده این سطور هماهنگ نیست- متن بهطور درست و وفاداری به مخاطب منتقل میشود. همین انتقال درست متن، در کنار برخی ایدههای بصری جذاب- مثلاً آن شاخه گل بزرگِ زردِ دیدنی در انتهای صحنه- درنهایت اجرایی را به وجود آورده است که میتواند اثرگذار و تأملبرانگیز باشد و شاید همین اندک تا وقتی دیگر کافی است.