در حال بارگذاری ...
...

درباره نمایش «باغ دکتر کوک»

لذت‌های مشکوک در کابوس‌های یک شهر رؤیایی

علیرضا نراقی: وقتی صحنه تاریک می‌شود، تا پیش از روشن شدن نور در تماشاگران تردیدی وجود دارد؛ انگار چیزی کم است، تُنُکی نمایش سبب شده است که اطمینانی درباب این پایان وجود نداشته باشد. جای چیزهایی خالی است و هنوز تکلیف برخی از شخصیت‌ها و کارکردشان ناروشن است.

با تردید کف می‌زنیم، بارضایتی ناقص و مشکوک از آنچه نمایش می‌شد، باشد و نیست. اجرا هنوز به آنچه استعدادش را دارد نرسیده است. این محصول، چیزهایی در طعم کم دارد و با وجود دورچین و ادویه‌هایی خاص و بداعت‌هایی خُرد، هنوز در اصل و ذاتش نیازمند پرداخت بیشتری است.‌

نمایشنامه «باغ دکتر کوک» نوشته آیرا لوین آمریکایی است؛ نویسنده وحشت و جنایت‌های شیطانی، داستان‌نویس و درام‌نویسی درخشانی که می‌تواند ترس‌های غریب ماورایی، کهن‌سال و اساطیری را به صحنه‌های داخلی شهری مدرن تزریق کند، چونان که مرز واقعیت و کابوس مغشوش گردد و زمان محتوایی تازه و غریب پیدا کند. احتمالاً حتی اگر رمان «بچه رزماری» را نخوانده باشید، آن اقتباس درخشان رومن پولانسکی در 1968 را دیده‌اید و اگر دیده باشید به خوبی این مرز مغشوش و مشوش کننده روزمرگی و کابوس را بر بستر ترسی شیطانی به خاطر می‌آورید.

«باغ دکتر کوک» نیز یک درام جنایی است که رازآلودگی و تنش در جوهر آن وجود دارد و عنصر وحشت از طریق ایجاد تعلیق در فضایی خشونت آمیز، جنس اجرا و فضای نمایش را متعین می‌سازد.

دکتر کوک زنی مسن است که شهری متکی بر اوست؛ آن هم چه شهری؛ شهری رؤیایی و پاک و پاکیزه؛ آنقدر آرام که پلیس آن باغبان است و پیوند اعضای آن با یکدیگر صمیمی و نزدیک است.

اما بازگشت جیم، دکتر جوان که دست پرورده‌ و نورچشمی دکترِ پیر است، این تصویر رؤیایی را همچون پرده‌ای کنار می‌زند و خون و اجساد نهفته در پشت پرده را آشکار می‌کند.

نمایش درباب افشای این دروغ است که شهری تَنزُه‌یافته و خالص‌سازی شده می‌تواند بهترین شهر دنیا باشد؛ درباب این حقیقت که در پس هر یکدستی شیرین و اخلاق‌گرایی همه‌گیری، قدرتی قاهر و سرکوب‌گر پنهان است و سلامتی رؤیایی بر روی زمین و در میان آدمیان می‌تواند نشانی از کابوسی بیمارگونه باشد که در لایه‌های پنهان رؤیا نهفته است.

اجرای ملودی آرام‌نیا از این نمایشنامه در تماشاخانه ایرانشهر که با حذف و تغییرات نسبتاً چشمگیری در متن شکل گرفته و به اجرایی فشرده از درام اصلی بدل شده است از نوعی ابهام و تُنُکی همزمان رنج می‌برد. به همین علت نمایش در روند افشاگری و کشمکش، ریتم یکدستی ندارد و حتی کارکرد شخصیت‌ها خاصه دو شخصیت فرعی باقی مانده از متن در اجرا ناروشن و معلق مانده است. توازن درستی میان مقدمه‌چینی و کشمکش و نتیجه نمایش وجود ندارد و دو عنصر اساسی آخر یعنی کشمکشی که منتهی به پایان نمایش می‌شود با اینکه به درستی ریتمی فزاینده دارد، اما از نظر فرایند افشاسازی و رخدادهایی که در پی آن وجود دارند( یعنی محتوایی که فضای تنش را شکل می‌دهد) به طرز بدحس کننده و نامتوازنی در هم تنیده و مسلسل‌وار اجرا می‌شوند و احساس ناقص بودن و یا نوعی معلق ماندن را در پایان به جا می‌گذارند. این عدم یکدستی در ساختار دراماتورژی و ریتم اجرا، در ساحت و عنصر اساسی دیگری نیز آشکار است که آن جنس بازی‌هاست.

به هیچ طریق نمی توان میان بازی سبک‌پردازی شده و ساختاریافته ستاره پسیانی در نقش دکتر کوک که نوعی از فانتزی را تداعی می‌کند، چونان که گویی بازیگر عروسکی است در دست ذهن عروسک‌گردانی که کاراکتر اوست و بازی از شدت واقع‌گرایی، خشک و از شدت طعم افتادگی، سردِ پاشا رستمی در نقش جیم، نسبتی معنادار برقرار کرد. حتی ایست و نوع حرکت، شمایل‌سازی و تجسم کاراکترها روی صحنه متناسب و هم‌سنگ نیست. برخی هم به دلیل دراماتورژی معلق و نامسجم اساساً ناگشوده باقی می‌مانند که مهمترین در این فقره رامین سیاردشتی است. معلوم نیست که نگاه‌های رازآلود و خوف‌انگیز این شخصیت به چه معناست، بازی همراه با ابهام و خشونت، نوعی سردی و در عین حال سنگینی در حرکت و گفتار به ما می‌گوید که این کاراکتر کارکردی بیشتر در طول نمایش خواهد داشت و احتمالاً بخش مهمی از راز داستان در دست اوست و قسمت قابل توجهی از درام را او حرکت خواهد داد، اما در نهایت چنین نیست و آن نگاه‌های تیز و گفتار گرفته و حرکت‌های توجه برانگیز- که بیشتر در پیش‌زمینه صحنه هم رخ می‌دهد- اساساً معلوم نمی‌شود که با چه کارکردی و چرا انجام می‌شوند. همین محتوای معلق در کاراکتر باعث شده است جنس بازی سیاردشتی -که البته قرابت و هم‌وزنی بیشتری با جنس بازی ستاره پسیانی دارد- بر بدن نمایش سنگینی کند.

برای دستیابی به سبک و ژانر نمایش و تحقق آن بر صحنه، ملودی آرام‌نیا و گروه اجرایی تلاش کرده‌اند با یک دکور باشکوه، دیوارهای بالاکشیده و رنگ‌های تند و گرم در همان تک اتاق دکتر، فضای بصری کاملی را خلق کنند. یک فضای شبه گوتیک که از درون روحی که در آن ایجاد شده راز و ترس خودنمایی می‌کند و البته چشم را هم در خود نگه می‌دارد. طراحی و اجرای صحنه اصلی نمایش، جایی که رازها افشا و حقه‌ها و کنش‌های شخصیت‌ها در یک درگیری تمام‌عیار به اوج می‌رسد، باورپذیر و درست از آب درآمده و تلاش شده با ایده‌ای بلندپروازانه اجرایی کامل و جذاب از یک زد و خورد حقیقی بر صحنه عینی شود.

آنچه نمایش «باغ دکتر کوک» بیش از هر چیز از آن رنج می‌برد فقدان دراماتورژی دقیق است و این فقدان از ساختار درام و نوع توالی کنش‌ها تا جنس اجرا و اثرگذاری و غافلگیری و تعلیق در نمایش را مورد مخاطره قرار داده است و در نهایت به نمایشی منتهی شده است که با وجود لحظه‌های خوب و سر و شکل جذاب؛ چیزی کم دارد. جای چیزی در آن خالی است و در نهایت آن هیجان رهایی‌بخشِ حاصل از یک درام جنایی، که در انتها مخاطب را با پالایشی رضایت‌بخش از تجربه ترس و شگفتی و لذت خشنود می‌کند؛ در اینجا تعین نیافته است. 
 

عکس: کیارش مسیبی