نگاهی به نمایش «جشن تولد» به کارگردانی مسعود لطفی
کمدی محترم، دوری عامدانه از المانهای ابزورد

مهرشاد کیارس، با پایان جنگ جهانی دوم و نمایان شدن تاثیرات مخرب روحی و روانی آن، موج جدیدی از اندیشه شکل گرفت که شاید برای نخستین بار نبود که به ذهن بشری نفوذ پیدا میکند، اما یقیناً هرگز تا بدین حد پررنگ و نظام یافته نبود. باور بشر به نیرویی ماوراء که همه چیز را تحت کنترل خود داشته و خیر مطلق است به کمترین حد رسیده و اندیشمندان همسو با این موج نظریاتی را ارائه میدادند که دیگر بشر را از چتر حمایتی آن خیر مطلق خارج و وارد دنیایی میکرد که انسان خود باید سرنوشت خود را به دست گرفته و از اساس آن را بسازد.
« سورن کی یر کگور » سالها پیش از آن اساس فلسفه ای را پایه گذاری کرده بود که در آن « وجود انسان مقدم بر ماهیت آن » شمرده میشد، بر این اساس انسان به طور کامل مسئول هر آنچیزی شمرده شد که به او مرتبط است و حال بایستی یک تنه به این جهان بدون معنی ، معنا ببخشد. ۱_
پس از پایان جنگ، دیگر آن نگاه آرمانگرایانه مکاتبی چون « رمانتیسیسم و کلاسیک » گذشته به هیچ عنوان با فضای پر از یأس و نا امیدی جامعه اروپایی هماهنگی نداشت، نفوذ بن مایه تفکر اگزیستانسیال، به حوضه ادبیات و نویسندگانی چون « آلبر کامو، ژان پل سارتر ، سیمون دوبووار و...» کامل مشهود بود.
اندیشه پوچ گرایی نیز پا به پای اگزیستانسیالیست پیش روی میکرد، دو مفهوم ابزورد و اگزیستانسیالیست در عین تفاوت اشتراکاتی نیز داشتند که در ادبیات نمود بیشتری پیدا میکرد، این پوچگرایی/ ابزوردیسم را قبلاً « فرانتس کافکا » در آثارش معرفی کرده بود و به نوعی راه را برای بسیاری از آیندگان هموارتر کرده بود.
در تئاتر « اوژن یونسکو ، ساموئل بکت، مارتین اسلین » از شناخته شده ترین نمایشنامه نویسان ابزورد هستند.
اما « هارولد پینتر » اولین نمایشنامه بلند خود « جشن تولد » را در ۱۹۸۵ نوشت، نمایشنامه ای که در نخستین اجرای خود در لندن بسیار مورد هجمه قرار گرفت، اما هر چه زمان گذشت در بین اهالی هنر محبوب تر شد، پینتر در ابتدای خلق جهان شخصی اش قرار داشت اما هیچ نشانی از ناپختگی در قلمش دیده نمیشد.
جهان خاص نوشته های او که بعدها « پینترسک » نام گرفت، جهانی است عمدتاً در ناکجا آبادی دور افتاده، گاه بدون زمان، نا پایدار ، تهدید آمیز و کم منطق...
مسعود لطفی در این اجرا با درک درست از جهان اثر فضایی را برای تماشاگر خلق میکند که در بسیاری از موارد سرگرم کننده و حتی جذاب است ، به طور کلی اجرایی که او به روی صحنه آورده در بسیاری از موارد با متن اصلی متفاوت است ، برخی دیالوگ ها جا به جا شده و برخی ایده ها به آن افزوده شده است.اما مهمترین تفاوت نسبت به متن اصلی تغییر ضرب آهنگ اجرا و پررنگ تر شدن کمدی آن است.
ریتم متن اصلی نمایشنامه بسیار از چیزی که لطفی روی صحنه سالن هلال احمر آورد ، آرام تر است، این مورد یکی از آن نکاتی بود که من در اجراهای مختلفی که از این نمایشنامه دیده بودم جلب توجه میکرد، بسیاری از تماشاگران با این ریتم کند نمایشنامه که از نوع خاص دیالوگ نویسی پینتر نشأت میگیرد ارتباط برقرار نمیکردند، نکتهای که در ساخته مسعود لطفی کاملاً برعکس بود.
او و تیم بازیگری اش تمام تلاش خود را به کار بسته بودند که تماشاگر وسط اجرا به ساعت خود نگاه نکند که در این کار موفق بودند، هر چند که این اجرای سرضرب و سریع موجب شد گاهی دیالوگ های بازیگران ناخواسته در هم تنیده شوند و چند تایی تپق هم در بیان ایجاد شود، اما میتوان به راحتی آنها را نادیده گرفت.
نکته مهم دیگر پررنگ تر کردن المانهای کمدی در اجرا بود، در این مورد خواهم نوشت اما...
« مگ پیرزنی ولنگار است که به همراه شوهرش پتی پانسیونی ساحلی دارند،استنلی مردی سی و چند ساله بسیار دل مرده و افسرده، نوازنده سابق پیانو، تنها مسافر این پانسیون است که مگ با محبتی اغراق آمیز همچون یک مادر با او رفتار میکند.پس از یک سال حضور تنهای استنلی در آنجا، دو مسافر با نام های « مک گان » کشیش خلع لباس شده ایرلندی و « گلد برگ » مردی یهودی که بعدها مشخص میشود جاسوس سازمانی ناشناس هستند که به دلایلی نامعلوم استنلی را تعقیب میکنند، به آنجا میآیند و آرامش او را برهم میزنند، آنها در حین برگزاری جشن تولدی ساختگی، او را آزار، شکنجه و شستشوی مغزی میدهند و در حالی که تکلمش را از دست داده است با حالت نیمه بیهوش با اتومبیلی سیاه به مقصدی نامعلوم میبرند » ۲_
این خلاصه داستان با اجرای مورد بحث این نوشته کاملاً یکسان نیست، جدا از اضافه شدن دیالوگهایی با کارکرد کمدی، سن برخی کاراکترها نیز تغییر کرده و همچنین دیالوگ هایی کنایه وار سیاسی به اجرا افزوده شده است.
در برابر این تغییرات متنی دو گونه موضع گیری میتوان کرد، یکی آنکه تغییرات اعمال شده را به طور کلی مثبت ارزیابی کنیم و اینطور برداشت کنیم که فاصله گرفتن از المانهای ابزورد و پررنگ تر کردن کمدی ، آن هم کمدی با شخصیت ، همگی تصمیمات صحیح و به جایی بودند که کار را از آن فضای گنگ و گیج و شاید نه چندان جذاب متن اصلی نجات میدهند.
اما میتوان این گونه نیز ارزیابی کرد که افزایش سطح کمدی نمایش، آن حس وهم و ترس مخصوص پینتر را از بین برده و اثر را نمیتوان به طور کامل یک اثر پینترسک نامید.
چنین تحلیلی منوط به اینست که ابتدا بدانیم آیا اجرایی با وفاداری به المانهای ابزورد اساساً برای تماشاگر امروز جذاب خواهد بود یا خیر؟ دیگر اینکه آیا مخاطب کافی برای تماشای آثار خاص وجود دارد؟ و دیگر اینکه آیا کارگردان میتواند در نقش تربیت کننده مخاطب قرار گیرد؟
پاسخ به این سوالات را نمیتوان در یک نوشته نقد پیدا کرد ، این از آن موضوعات است که باید در جلسات تخصصی بحث و پیگیری شود، جلساتی که حال به هر دلیلی تشکیل نمیشوند.
جشن تولد پینتر، پر از سوال است، سوالاتی که تماشاگر را تشویق میکند در جایگاه مفسر قرار گرفته و این جهان خاص و راز گونه را تفسیر کنند...
علت توجه بیش از حد خانم بولز به استنلی چیست ؟ چرا شوهرش تا این حد به او کم توجه است؟ هویت اصلی استنلی چیست؟ آن دو مرد غریبه از کدام سازمان آمده اند و هدفشان از بردن استنلی چیست؟ و بسیاری سوالات دیگر...
هارولد پینتر ، جهانی خلق میکند که انسان به مثابه کودکی کم عقل و ناتوان در حال دست و پا زدن و تلاش برای رسیدن به آرامش است، اما نمیداند چگونه به آن دست یابد، مکان ها ، شخصیت ها و حتی زمان هیچ کدام قطعیت ندارند و منطق درام بیش از اینکه روی صحنه شکل بگیرد در تخیل تماشاگر به عنوان مفسر آن ظهور پیدا میکند.
این اجرا از جشن تولد ، اجرایی محترم، کنترل شده و در عین حال سرگرم کننده بود، اجرایی که به هیچ عنوان به دام بیشتر خنده گرفتن از تماشاگر نیفتاد، تیپ سازی بازیگران متناسب و هماهنگی بین آنها بسیار خوب و روان بود، نکتهای که از مدت زیاد تمرین حکایت میکند.
برای کارگردان و همگی عوامل آرزوی موفقیت بیشتر دارم.
اردیبهشت ۱۴۰۴
پی نوشت ها:
*منتقد تئاتر
۱_ در این مورد اشتراک نظر وجود ندارد، برخی « شیلینگ » را نخستین فیلسوف اگزیستانسیالیست میدانند و برخی « کانت » « پاسکال » و حتی « سنت آگوستین » را
۲_خلاصه درام اصلی از مقاله « بررسی نمایشنامه جشن تولد از منظر روانشناختی ژاک لکان » شیرین بزرگمهر ، سپید قائمی « دانشگاه هنر تهران »