در حال بارگذاری ...
...

رادنوش مقدم:

«آزرمیدخت»؛ صدای یک پادشاه زن در صحنه تئاتر

رادنوش مقدم:

«آزرمیدخت»؛ صدای یک پادشاه زن در صحنه تئاتر

گفتگوی خبرنگار ایران تئاتر از بوشهر با رادنوش مقدم، بازیگر و کارگردان نمایش "آذرمیدخت" به بهانه تور اجرایی این نمایش در شهرهای استان بوشهر...

تئاتر، هنری زنده و پویا است که در هر لحظه‌ی اجرا، بین بازیگر و مخاطب دیالوگی بی‌واسطه و جریانی زنده از احساس و اندیشه برقرار می‌شود. اجرای زنده، فرصتی منحصر‌به‌فرد برای بازیگر است تا با زیستن در نقش‌ها، تجربه‌های متفاوتی از جهان انسانی را لمس کند و از سوی دیگر، مخاطب را با زیبایی و عمق روایت‌های نمایشی همراه سازد.

در این میان، «رادنوش مقدم»، بازیگر و کارگردان تئاتر، با تکیه بر شناخت تاریخی، تجربه‌ی بازیگری و رویکرد نوآورانه در اجرا، توانسته اثری متفاوت خلق کند که مخاطبان را نه‌تنها در جریان یک روایت تاریخی قرار دهد، بلکه آن‌ها را به تفکر، مطالعه و درک عمیق‌تر از مفاهیم انسانی و اجتماعی وادارد.

در گفت‌وگویی که با این هنرمند انجام دادیم، از چالش‌های نقش‌آفرینی در نمایش‌های تاریخی، شیوه‌ی اجرای مونولوگ، تأثیرگذاری تئاتر بر مخاطب، و هنر کارگردانی هم‌زمان با حضور روی صحنه سخن گفتیم. او از جذب مخاطب به تئاتر جدی و تاریخی، مسیر دشوار آماده‌سازی برای اجرا، و نقش تجربه‌های نمایشی در تحول اجتماعی صحبت کرد.

این مصاحبه، روایتی است از عشق به صحنه، تعهد به هنر، و مسیر پرچالشی که هنرمندان تئاتر برای خلق اثر طی می‌کنند. گفت‌وگویی پر از نگاه‌های تازه و زوایای پنهان از دنیای نمایش، که در ادامه، جزئیات آن را خواهید خواند.

 

محور اول: بازیگر و مسیر هنری

  1. خانم مقدم، چه چیزی شما را به سمت بازیگری و کارگردانی تئاتر سوق داد؟ 

فکر می‌کنم اکثر آدم‌ها حداقل یک‌بار در زندگی‌شان به رویای بازیگری فکر کرده‌اند و برای من هم همین‌طور بوده است، آن‌هم در دوران کودکی. اما داستان رفتن من به سمت بازیگری شاید جالب و کاملاً اتفاقی باشد، چرا که بازیگری را از سن ۸ سالگی و در کانون پرورش فکری کودک و نوجوانآغاز کردم.

یک روز در کلاس نقاشی بودم و وقتی که مربی نقاشی نیامد، ما را به کلاس تئاتر بردند. آنجا بازی کردم و مربی گفت: "چقدر خوب بازی می‌کنی! بیا این نقش را برای ما اجرا کن." از آن روزها، هر روز برای تمرین می‌رفتم، اما نمی‌دانستم قرار است چه اتفاقی بیفتد. یک روز به ما گفتند که خانواده‌هایمان را دعوت خواهند کرد تا نمایش را ببینند و از همان‌جا، میل به بازیگری در من شکل گرفت. شاید آن لحظه نقطه شروعی برای ورود من به این حرفه بود. 

اما چیزی که باعث شد بازیگری را به‌عنوان مسیر اصلی زندگی‌ام انتخاب کنم، امکان زیستن نقش‌های مختلف در یک زندگی واحد بود. اینکه بتوانم در طول عمرم، بی‌نهایت نقش را تجربه کنم، جهان‌های متفاوتی را ببینم و واقعیت‌های مختلف را لمس کنم، برای من در بازیگری بسیار جذاب بوده است.

فکر می‌کنم آدم‌ها حتی اگر قصد بازیگر شدن نداشته باشند، باید دوره‌های بازیگری را بگذرانند، چرا که بازیگری آینه‌ای تمام‌نما از زندگی است و درس‌های ارزشمندی برای انسان‌ها دارد.

  1. بازی در نقش آزرمیدخت چه چالش‌هایی برای شما داشت و چگونه با آن‌ها مواجه شدید؟ 

متن نمایشنامه را سال‌ها پیش خوانده بودم و علاقه زیادی به آن داشتم. آنچه ابتدا مرا جذب کرد، شیوه‌ی بازی در بازی این نمایشنامه بود که به سبک نمایش‌های قدیمی ایران نوشته شده است و همین ویژگی برای من بسیار جذاب بود. علاوه بر این، زبان ادبی کلاسیک اثر در عین موزون بودن، کاملاً قابل درک است و واژه‌های دشوار و غیرقابل فهم برای مخاطب امروز ندارد.

اما خود آزرمیدخت چه چالشی برای من داشت؟ قطعاً این شخصیت تاریخی برایم بسیار جذاب بود. نقش زنی با جایگاه اجتماعی و سیاسی خاص، برایم این سوال را مطرح می‌کرد که چگونه می‌توانم آن را روی صحنه اجرا کنم. تجربه‌ی زیستن در آن دوره‌ی تاریخی و بازسازی چهره‌ای که مخاطب برای اولین بار روی صحنه می‌بیند، چالش بزرگی بود. رسیدن به این نقش، و همین‌طور دستیابی به تمام شخصیت‌هایی که در این اثر حضور دارند، مسیر بسیار پرچالش و در عین حال شیرینی بود، چرا که هدف من صرفاً روایتگری محض نبود.

نمایش آزرمیدخت، همان‌طور که مخاطبان نیز متوجه شده‌اند، مرز باریکی بین روایت و بازی دارد. اجرای این نقش، فاصله‌گذاری خاصی میان بازی کردن و نقش بودن ایجاد می‌کند. دلیلش این است که ما صرفاً شخصیت‌ها را نمی‌شکافیم تا جداگانه هر یک را بازی کنیم، بلکه آن‌ها را در جریان روایتگری اجرا می‌کنیم.

این مرز در کارگردانی نیز برای من بسیار چالش‌برانگیز بود. از طرفی، تنوع کاراکترها، یافتن تیپ‌های اصلی، استفاده از تکنیک‌های صوتی مختلف برای شخصیت‌های متفاوت، درک عواطف نقش‌های مختلف و بده‌بستان‌های احساسی میان آن‌ها، پیچیدگی‌های زیادی ایجاد می‌کرد. تضاد ریتمیک بین شخصیت‌ها ــ پدر عصبانی، دختر پشیمان، پیرزن کند، شاهزاده‌ی جوان و عاصی ــ همگی در کنار هم فضای خاصی را خلق می‌کردند. شاهزاده‌ای غمگین و خشمگین در برابر دختری آرام و راضی از انتقام، لحظاتی را به وجود می‌آورد که تنظیم ضربان قلب و ریتم بدنم در طول تمرین‌ها، از لحاظ تنفس و کنترل حرکات بدنیبسیار سخت اما در عین حال فوق‌العاده جذاب و شیرین بود.

چالش بعدی این بود که آیا مخاطب امروز، که علاقه‌ی زیادی به آثار کمدی دارد و از این‌گونه نمایش‌ها در سینما و تئاتر استقبال می‌کند، همچنان به یک روایت تاریخی با شیوه‌ی نمایش‌های قدیمی ایرانی توجه نشان خواهد داد یا نه؟

اما مخاطب ما را شگفت‌زده کرد. به‌ویژه در فاز اول اجرا متوجه شدیم که تماشاگران بارها و بارها برای دیدن این اثر بازمی‌گردند و هر بار مخاطبان جدیدی را همراه خود می‌آورند. این موضوع به ما نشان داد که مردم فقط طرفدار نمایش‌های کمدی نیستند، بلکه روایتگری درست و محترمانه را دوست دارند، به تاریخ علاقه‌مندند و همچنان از شیوه‌هایی که شاید قدیمی به نظر بیایند استقبال می‌کنند.

دیدن یک نمایش ایرانی که از ریشه‌های فرهنگی خود کشور نشأت گرفته و از نمایش‌های غربی وام نگرفته است، چنان برای مخاطبان امروز جذاب و لذت‌بخش بود که استقبال آن‌ها از اثر، فراتر از انتظار ما بود.

 

محور دوم: نقش آزرمیدخت

  1. آزرمیدخت یکی از معدود پادشاهان زن ایران است. چگونه تلاش کردید شخصیت او را به شکلی واقعی و باورپذیر به تصویر بکشید؟  آیا در روند آماده‌سازی نقش، از منابع تاریخی خاصی استفاده کردید؟ اگر بله، کدام منابع بیشترین تأثیر را داشتند؟ 

برای ترسیم چهره‌ی آزرمیدخت، ما حتی سکه‌ها و تمامی نقوش به‌جا‌مانده از دوران ساسانی را در کتاب‌های تاریخ هنر بررسی کردیم و از طراحی لباس‌های رزمی و جنگی آن دوره استفاده کردیم. همچنین کتاب آزرمیدخت مطالعه شد و حکومت ساسانی مورد بررسی قرار گرفت.

شاهنامه، که در دو یا سه بیت به این داستان اشاره کرده است، بازخوانی شد. ما از تمامی منابع محدودی که درباره‌ی حکومت فرزندان خسروپرویز وجود داشت، استفاده کردیم تا بتوانیم شخصیت آزرمیدخت را تا حد امکان بازسازی کنیم. آنچه این کار را برای ما آسان‌تر می‌کرد، ویژگی‌های شخصیتی آزرمیدخت بود. او عادلی بود که خدمات زیادی برای مردم زمان خود انجام داد و همین امر باعث شد بتوانیم به این کاراکتر نزدیک‌تر شویم.

با این حال، این نمایشنامه ممکن است در برخی بخش‌ها داستان‌پردازی شده باشد و به‌طور دقیق مطابق تاریخ پیش نرفته باشد. در بعضی رویدادها، اختلالات تاریخی وجود دارد که نویسنده آن‌ها را به‌صورت هنری بازآفرینی کرده و به زیبایی به تصویر کشیده است تا پیام اثر را منتقل کند.

 

محور سوم: تئاتر و فن بازیگری

  1. این سبک نمایش شما (مونولوگ)، چه تأثیری بر روایت داستان و ارتباط با مخاطب دارد؟ 

مونولوگ یکی از چالش‌برانگیزترین انواع نمایش است، زیرا این خطر وجود دارد که مخاطب علاقه‌ای به آن نداشته باشد. به‌طور کلی، مخاطبان اغلب نمایش‌های پر بازیگر را دوست دارند و برایشان جذاب است. وقتی فهرستی طولانی از نام بازیگران را می‌بینند، می‌دانند که قرار است دیالوگ‌هایی شکل بگیرد، تعامل میان نقش‌ها اتفاق بیفتد و تنوع روی صحنه بالا باشد.

اما زمانی که تنها نام یک بازیگر را مشاهده می‌کنند، بسیاری از مخاطبانی که تجربه‌ی تماشای تئاتر ندارند، ممکن است با تعجب بپرسند که "یعنی چه؟ مگر ممکن است یک نفر تمام نمایش یا فیلم را بازی کند؟" و حتی از دیدن آن اثر صرف‌نظر کنند. بنابراین، انتخاب شیوه‌ی مونولوگ ریسک بالایی داشت. با این حال، در فاز اول اجراها، نمایش را به دو شیوه‌ی مونولوگ و دیالوگ اجرا کردیم. در مونولوگ، تمام نقش‌ها را یک بازیگر اجرا می‌کرد، در حالی که در دیالوگ، همه‌ی شخصیت‌ها حضور داشتند و تنها آزرمیدخت در پایان نمایش ظاهر می‌شد تا هر کس نقش خود را ایفا کند و گفتگو میان آن‌ها شکل بگیرد.

مخاطب با هر دو روش ارتباط برقرار می‌کرد و ما عملاً این دو شیوه را به‌صورت مکمل اجرا کردیم. اما در مونولوگ، تلاش کردیم که نقالی ایرانی را با تئاتر معاصر ترکیب کنیم، به این صورت که روایت را حفظ کنیم اما از بیان، حرکات بدن و مناسبات بدنی نیز بهره ببریم تا بتوانیم تنوع بازی در بازی نمایش‌های ایرانی را اجرا کنیم.

جالب این بود که خط داستانی در مونولوگ به‌خوبی منتقل می‌شد و چون شخصیت‌ها و نحوه‌ی اجرای آن‌ها تغییر می‌کردند، قصه به‌طرز مؤثری برای مخاطب روایت می‌شد. بسیاری از شب‌ها، چون من کاملاً چشم در چشم مخاطب بازی می‌کردم، نوعی جادو میان من و آن‌ها شکل می‌گرفت، انگار که انرژی مخاطبان، روایتگری مرا تقویت می‌کرد و به پیش‌برد بهتر نمایش کمک می‌کرد. به نظر می‌رسید که این ارتباط باعث تشنگی بیشتر مخاطب برای شنیدن قصه می‌شود.

من از انتخاب این شیوه بسیار راضی و خوشحال بودم و احساس می‌کنم که مخاطبان نیز همین حس را داشتند.

  1. به عنوان بازیگر و کارگردان، چه تفاوت‌هایی بین بازی در تئاتر و سایر مدیوم‌های هنری مثل سینما یا تلویزیون می‌بینید؟ 

بازیگری در تئاتر و سایر مدیوم‌ها همیشه موضوع بحث بوده است. یکی از باورهای رایج در میان مردم این است که بازیگر تئاتر، بازیگری سخت‌تری دارد و اگر کسی از تئاتر شروع کند، توانایی بیشتری خواهد داشت و قدرتمندتر خواهد بود. در ناخودآگاه بسیاری، وقتی می‌خواهند بازیگری را تحسین کنند، می‌گویند "از تئاتر آمده است." اما چرا چنین تصوری وجود دارد؟

یک بازیگر می‌تواند بازیگر سینما باشد، بسیار موفق عمل کند و حتی هیچ بازیگر تئاتری نتواند در مدیوم سینما با او رقابت کند. اما نکته‌ای که وجود دارد این است که بازیگر تئاتر اجازه‌ی اشتباه کردن ندارد. وقتی می‌گوییم در سینما سلطان اثر، کارگردان است، در تئاتر سلطان صحنه، بازیگر است. چرا؟ زیرا وقتی پرده‌ی سالن بالا می‌رود و اجرا آغاز می‌شود، هیچ‌کس دیگر نمی‌تواند به بازیگر کمک کند.

بازیگر تئاتر کاملاً مستقل است؛ اگر اشتباهی رخ دهد، نمی‌تواند نمایش را از ابتدا شروع کند، اصلاح اشتباه در لحظه امکان‌پذیر نیست. هر اتفاقی که در لحظه بیفتد، واکنش مخاطب، تغییرات نوری یا هر مشکل صحنه‌ای، باید توسط بازیگر کنترل شود. او نه‌تنها باید اجرای خود را مدیریت کند، بلکه نبض تماشاگر، ریتم، حوصله و انرژی او را نیز در دست داشته باشد. دیالکتیکی میان بازیگر و تماشاگر شکل می‌گیرد که هیچ مدیوم دیگری نمی‌تواند آن را به همان شکل بازآفرینی کند.من شخصاً بازیگری در تئاتر را بسیار دوست دارم، همان‌طور که از بازیگری در تصویر نیز لذت می‌برم. اما تفاوت این دو در نوع ارتباط آن‌ها با مخاطب است. در تئاتر، اجرا با حضور مخاطب شکل می‌گیرد و او همبازی و هم‌تیمی بازیگر است. انگار مانند آیین‌های باستانی دور هم جمع می‌شویم تا یک اجرا را با هم خلق کنیم.

این زیست مشترک و کار گروهی را هیچ فیلم یا تئاتر ضبط‌شده‌ای نمی‌تواند بازآفرینی کند. لحظه‌ای که بازیگر روی صحنه خلق می‌کند، فقط و فقط در همان زمان و مکان وجود دارد. مخاطب در آن لحظه چشم در چشم و نفس در نفس با بازیگر است، همان هوا را تنفس می‌کند و همان عاطفه‌ی مشترک را تجربه می‌کند، تجربه‌ای که دیگر هرگز تکرار نمی‌شود.

تئاتر، مانند زندگی، لحظه‌ای است که اگر بگذرد، بازنمی‌گردد. نمی‌توان آن را دوباره بازسازی کرد؛ مثل یک فیلم نیست که بتوان هزاران بار پخش کرد و دید. مثل یک نقاشی است که اگر یک‌بار خلق شود، دیگر نسخه‌ی دیگری از آن دقیقاً همان نخواهد بود، حتی اگر کپی شود، تغییر خواهد کرد و شکل دیگری به خود خواهد گرفت.

 

محور چهارم: تأثیرگذاری بر مخاطب

  1. به نظر شما، تئاتر چگونه می‌تواند بر مخاطب تأثیر بگذارد و او را به تفکر وادارد؟ 

وقتی مخاطب بازیگر را به‌صورت زنده روی صحنه می‌بیند و هم‌زمان با او لحظات نمایش را تجربه می‌کند، باورپذیری اجرا برایش افزایش می‌یابد و امکان همذات‌پنداری بیشتری پیدا می‌کند. او احساس می‌کند که خودش را در دیگری روی صحنه می‌بیند و همین موضوع باعث می‌شود رنجی که کشیده، دردی که تجربه کرده، اشتباهی که مرتکب شده یا کاری که قصد انجامش را دارد، مقابل چشمانش مجسم شود.

این لحظه‌ی رویارویی با بخش‌هایی از زندگی خود، مخاطب را به تفکر و تأمل وا‌می‌دارد، زیرا هم‌زمان دارد بخشی از وجود خود را روی صحنه مشاهده می‌کند.

  1. آیا بازخورد خاصی از مخاطبان دریافت کرده‌اید که برایتان جالب یا تأثیرگذار بوده باشد؟ 

بازخوردها بسیار زیاد بود و برای من سرشار از عشق. چیزی که برایم جالب بود، این بود که مخاطب در تمام شهرهایی که اجرا داشتیم، به‌سرعت سالن را ترک نمی‌کرد. گاهی ما ساعت‌ها بعد از اجرا منتظر می‌ماندیم تا مخاطب از صحنه خارج شود. آن‌ها تماشای نمایش را ادامه می‌دادند، صحبت می‌کردند، سؤال می‌پرسیدند، دوست داشتند ما را ببینند و اصلاً دل نمی‌کندند که زودتر از فضای نمایش خارج شوند.

بازخورد دیگری که برایم جذاب بود، مطالعه‌ی مخاطبان پس از تئاتر بود. بعد از اجرا، پیام می‌دادند، تماس می‌گرفتند و سؤال می‌پرسیدند. برخی می‌گفتند: "ما رفتیم تحقیق کردیم و فهمیدیم که این اتفاق در تاریخ رخ داده است." یا "آزرمیدخت در این سال حکومت کرده، پوراندخت در این سال بوده، خسروپرویز…". خیلی برایم جالب بود که نمایش، مخاطبان را به مطالعه و کنجکاوی بیشتر درباره‌ی تاریخ و شخصیت‌های آن سوق داده بود. برخی از تماشاگران حتی قبل از اجرا مطالعه کرده بودند و پس از تئاتر، با ما درباره‌ی شخصیت‌ها و تاریخ صحبت می‌کردند. 

بازخورد جالب دیگر از مخاطبانی بود که معمولاً فقط به تئاترهای کمدی می‌رفتند و ابتدا مقاومتی نسبت به این سبک نمایش داشتند، اما بعد از دیدن اثر گفتند: "از این به بعد، اگر تئاترهایی شبیه به این اجرا شد، حتماً به ما اطلاع دهید تا بیاییم." این تجربه برای من بسیار ارزشمند بود، زیرا نشان می‌داد که انسان‌های بیشتری را با این سبک و شیوه‌ی اجرا آشنا کرده‌ایم.

بازخورد هیجان‌انگیز دیگر این بود که برخی مخاطبان می‌گفتند: "۲۰ سال است که تصمیم گرفته بودم دیگر تئاتر نبینم، اما امروز که تئاتر شما را دیدم، دوباره علاقه‌مند شدم و می‌خواهم به دیدن تئاتر ادامه دهم." یا "از این به بعد، یکی از تفریحات ما تئاتر خواهد بود. ما قبلاً تئاتر نمی‌دیدیم، اما حالا تصمیم گرفته‌ایم آن را دنبال کنیم."

این حرف‌ها واقعاً تمام خستگی را از تن آدم به در می‌کند. همچنین برخی مخاطبان می‌گفتند: "ما اصلاً این شخصیت را نمی‌شناختیم، اما حالا کاملاً می‌توانیم داستانش را روایت کنیم."

 

محور پنجم: تئاتر تاریخی

8. پرداختن به شخصیت‌های تاریخی در تئاتر چه چالش‌ها و فرصت‌هایی را به همراه دارد؟

پرداختن به شخصیت‌های تاریخی چالش‌های زیادی دارد. یکی از مهم‌ترین آن‌ها این است که باید دقت شود تصویری که از شخصیت ساخته می‌شود، تأثیر مشخصی بر مخاطب داشته باشد، به شخصیت نزدیک باشد و در شناساندن آن به مردم نقش مؤثری ایفا کند. 

در این مسیر، باید مراقب بود چگونه این کار را انجام می‌دهی، زیرا اگر کمی بلغزی، مانند راه رفتن روی لبه‌ی تیغ است و ممکن است نتیجه‌ی آن سقوط باشد. علاوه بر این، بسیاری از شخصیت‌های تاریخی فاقد منابع کامل و دقیق هستند و همین مسئله، پژوهش و جستجوگری درباره‌ی آن‌ها را بسیار چالش‌برانگیز می‌کند. 

9. اگر بخواهید نمایش دیگری با محوریت یک شخصیت تاریخی بسازید، چه کسی را انتخاب می‌کنید و چرا؟ 

اگر بخواهم شخصیت دیگری را برای پرداختن انتخاب کنم، آتوسا، گُردآفرید و آرتمیس گزینه‌هایی هستند که دلم می‌خواهد درباره‌ی آن‌ها کار کنم، زیرا هر سه از شخصیت‌های بسیار اثرگذار در زمانه‌ی خود بوده‌اند. 

 

محور ششم: روش‌های آماده‌سازی بازیگر 

10. چه تکنیک‌هایی برای آماده‌سازی خودتان قبل از اجرا استفاده می‌کنید؟ آیا روش خاصی برای ورود به نقش دارید؟  چگونه با استرس صحنه مواجه می‌شوید و آن را مدیریت می‌کنید؟ 

قطعاً آماده شدن برای صحنه‌ی مونولوگی که قرار است با ۱۰ لحن صوتی مختلف اجرا شود و ۱۰ ژست متفاوت داشته باشد، نیازمند آمادگی بالایی است. لباسی که دو لایه چرم آن را پوشانده، در کنار شمشیری در دست، سرپوش بسیار سنگین و تزئینات فلزی روی آن، حرکت را دشوار می‌کند. بنابراین، برای رفتن روی صحنه، باید آمادگی بدنی و بیانی کاملی داشته باشم. 

به همین دلیل، قبل از ورود به صحنه و حتی پیش از ورود به سالن تئاتر، مدیتیشن می‌کنم و رهاسازی ذهنی انجام می‌دهم. زمانی که وارد سالن می‌شوم، رهاسازی عضلانی را ادامه می‌دهم. در حین گریم، تمرکزم را حفظ می‌کنم و موسیقی نمایش را بارها گوش می‌دهم تا بتوانم فضا را در ذهنم تجسم کنم. پیش از رفتن روی صحنه، بدنم را گرم می‌کنم و روی بیانم تمرین می‌کنم تا کاملاً آماده‌ی اجرا باشم. 

برای ورود به نقش، باید لحظه‌ای که پشت در ایستاده‌ام تا مخاطب جای خود را پیدا کند، کاملاً در جهان آزرمیدخت غرق شوم و لحظه‌ی ورود شخصیت به صحنه را تجسم کنم. اینکه آزرمیدخت از کجا آمده و چگونه به این نقطه رسیده است، بخش مهمی از فرآیند بازی من محسوب می‌شود. 

 

محور هفتم: رابطه با سایر عوامل تئاتر 

11. همکاری با سایر بازیگران و تیم تولید نمایش «آزرمیدخت» چگونه بود؟ آیا تجربه‌ی خاصی در این همکاری داشتید؟ 

در اجرای گروهی، تمام اعضای تیم از هنرآموختگان خودم بودند که یک سال برای حضور روی صحنه آماده‌شان کردم. دیدن آن‌ها روی صحنه برای من بسیار شیرین و لذت‌بخش بود، به‌ویژه زمانی که به‌خوبی اجرا کردند و در کنارم قرار گرفتند. 

تیم تولید فوق‌العاده‌ای داشتم و برایم بسیار جذاب بود که این نمایش با اقبال گسترده‌ای روبه‌رو شد و با تهیه‌کننده‌ای ارزشمند که از مفاخر کشورمان بود همکاری داشتیم. طراحی گریم و صحنه‌ی اثر کم‌نظیر بود و همین امر به کیفیت اجرا کمک زیادی کرد. 

وقتی کارگردان هستی و هم‌زمان روی صحنه بازی می‌کنی، تیم کارگردانی اهمیت زیادی دارد. من بسیار مدیون دستیارانم هستم و از داشتن آن‌ها بسیار خوشحال و سپاسگزارم. نکته‌ی جالب این است که آن‌ها نیز از هنرآموختگان خودم بودند و امروز در کنار من به‌عنوان همکار فعالیت می‌کنند. تکیه بر تلاش آن‌ها کمک کرد تا اجرا را به‌درستی هدایت کنم و نمایش را با موفقیت پیش ببرم. 

گفتنی است تئاتر »آزرمیدخت» به نویسندگی میلاد حسینی و کارگردانی و بازیگری رادنوش مقدم، با تهیه‌کنندگی مهدی مرادی نسب از ۱۱ الی ۲۷ اردیبهشت، به مدت ۱۶ شب، در استان بوشهر و شهرستان‌های دشتستان و کنگان، رأس ساعت ۱۹:۳۰ به روی صحنه رفت.

(مصاحبه: زهره عرب)