در حال بارگذاری ...
...

نگاهی به اجرای «امشب به‌صرف بورش بدون خون»؛

دوئت زیبای صابر و الهام

نگاهی به اجرای «امشب به‌صرف بورش بدون خون»؛

دوئت زیبای صابر و الهام

امید طاهری: پیش از هر چیز باید موقعیت را در نظر بگیریم. هم در نمایش قبلی صابر ابر «امشب به‌صرف بورش و خون» و هم در قسمت دوم این اقتباس از رمان «نازنین» نوشته داستایوفسکی، «امشب به‌صرف بورش بدون خون به روایت نازنین» یک پیکر بی‌جان روی صحنه است و یک روایتگر بی‌وقفه از نسبتش با فرد مرده و سایر دغدغه‌هایش می‌گوید.

موقعیتی که گویا شرایطی برای راوی فراهم کرده است تا آنچه در زمان حیات مرد یا زن مرده نتوانسته به زبان بیاورد را اکنون برون‌ریزی کند. روایتی که بیشتر ناظر بر پریشان‌حالی، فقدان ارتباطی همگرا و غیاب تفاهم و عاطفه است.

در هر دو اجرا، کاراکترهای نمایش صابر ابر از چیزهایی تهی شده‌اند. آنکه مرده است، از جانش تهی شده، اما آنکه زنده است و روایت می‌کند، گویا چیزهایی بیشتر از جانش را از دست داده است.

در اقتباس از رمان داستایوفسکی، زمانمندی و معاصریت در مسئله جنسیت نمودار می‌شود. چیزی که شاید در دوران حیات نویسنده روس رمان نازنین، آنچنان که امروز مسئله زندگی بشر در جوامع توسعه‌یافته و رو به توسعه است، دغدغه نبوده است.

تفکر و تعمق در تقارن‌ها و تفاوت‌های جنسیتی را نباید با جنسیت‌زدگی اشتباه گرفت. این رویکرد امروزی، محصول تلاش بشر و خصوصاً جامعه زنان برای گذار از نگرش‌های مردسالارانه است. هرچند در انتها ممکن است به نقطه‌ای برسیم که ترس‌ها، دلهره‌ها، آشوب‌های درونی، روان‌پریشی‌ها و بسیاری از مسائل بشری، فارغ از جنسیت، به واقع مسائل بشری است و نه مسئله زن یا مرد. و شاید انگیزه خوانش مجدد این متن، گریز از همین نگرش جنسیت‌زده باشد. به هر حال در ذات ماجرا تغییر خاصی اتفاق نمی‌افتد؛ چه مرد روایتگر مرگ زن باشد و چه زن روایتگر مرگ مرد. کسی خودش را کشته و دیگری راوی پیش از مرگی است که اکنون نتیجه‌اش جسدی در خانه است.

در هر دو اجرا یک تن نصفه و نیمه، یک تنی که گویا مابین جهان زندگان و مردگان در آمد و شد است، حالا با تفسیر سگ یا هر چیز دیگری، به نظر ترجمان عینی رویکرد تماتیک اجراست. تنی که فاقد زبان است. فاقد گفتار است. تنی که گویا مغلوب وضعیت است و اگرچه در لحظه‌هایی به ناگهان می‌آشوبد اما موجودیتش با اشیای صحنه گره خورده و انگار که بخشی از دکور و آکسسوار صحنه است. این سه ضلع در هر دو اجرای صابر ابر حضور دارند: جسد خاموش، زن یا مرد روایتگر و موجودی ساکت و مرموز.

این موقعیت به‌شدت می‌تواند تئاتریکال باشد و هست. در اقتباس اول با روایتی مردانه و منطبق با رمان داستایوفسکی مواجه هستیم و در این اقتباس با احضار زن غایب و روایتی زنانه روبرو می‌شویم.

کارگردان در اجرای دوم این اقتباس (به روایت نازنین) گویا به ضرورت طراحی و میزانسن، از یک منطق نمایشی خودش را محروم می‌کند و از همین جاست که برخی از نسبت‌های عینیت‌بخش به ایده اجرا و ضامن باورپذیر شدن آن را از دست می‌دهد.

در اجرای نخست این اقتباس، تماشاگر بخشی از یک مراسم سوگ بود که پیش از بردن جنازه زن در خانه‌اش برگزار می‌شد. اما در اجرای دوم، تماشاگر صرفاً تماشاگر است و این نسبت نمایشی نوعی فاصله میان اجرا و مخاطب ایجاد می‌کند.

گذشته از این، در اجرای «امشب به‌صرف بورش بدون خون، به روایت نازنین» همه چیز دقیق و درست اجرا می‌شود. بازی درخشان و عمیق و چندبعدی الهام کردا؛ حضور صحنه‌ای اثربخش و آرتویی صابر ابر، طراحی صحنه پرکار و منطبق با فضای متن و اجرا، طراحی نور که مانند اجرای قبلی کاربردی و درست است و کارگردانی که مجموعه این‌ها را گرد هم آورده است.

اجرای صابر ابر چه در اقتباس اول و چه دوم، از نمایشنامه جلوتر است. این اجرا به دلیل پختگی و کنار هم قرار گرفتن عناصری مانند دکور، بازیگران خوب، طراحی و ... برخی از خلأهای متن را می‌پوشاند.

نمایشنامه با وجود ایده اولیه خوب در توجه به موقعیت درخشان رمان نازنین، در ادامه اما دچار پریشان‌گویی‌هایی می‌شود که از جنس پریشان‌گویی کاراکتر رمان نیست و در برخی لحظه‌ها از وضعیت و قرارداد اولیه فاصله می‌گیرد و همین باعث می‌شود مخاطب گاهی در تطابق آنچه بیان می‌شود با آنچه در وضعیت اجرا مشاهده می‌کند دچار مشکل شود.

در سراسر رمان داستایوفسکی، وفاداری به موقعیت طرح‌شده در ابتدای رمان، باورپذیری و ارتباط خواننده را حفظ می‌کند. خود داستایوفسکی درباره رمانش می‌گوید:
«موضوع این است که اثر پیش‌روی شما نه داستان است و نه یادداشت؛ شوهری را تصور کنید که زنش خودکشی کرده و حالا پیکر این زن جلو رویش، روی میزی قرار دارد.»

این وضعیت اولیه رمان داستایوفسکی است که در نمایشنامه مهدی یزدانی خرم هم وجود دارد. این اساساً نقطه عظیمت رمان به یک موقعیت دراماتیک است. حالا وجه روایی نمایشنامه می‌تواند در پیوند ناگسستنی با این موقعیت اولیه، از یک تگ‌گویی فاقد بنیان و منطق نمایشی به یک روایتگری درونی و عمیق و اثرگذار تبدیل شود؛ چیزی که در اقتباس اول بیش از این یکی وجود داشت.

اما اجرای «امشب به‌صرف بورش بدون خون به روایت نازنین» کماکان یکی از اجراهای خوب، پیشرو، دقیق، عمیق و حرفه‌ای تئاتر است که بازی‌های درخشان صابر ابر و الهام کردا ابعاد بیشتری به آن می‌بخشد.