نگاهی به نمایش امر ملوکانه؛
منظومه نامههای عاشقانه

شهرام کرمی: از منابع و مرجع پرکاربرد در حوزه ادبیات و هنرهای نمایشی رجوع به تاریخ و یا شخصیتهای تاریخی است. این رویه در آثار نویسندگانی چون «ویلیام شکسپیر»، «برتولت برشت» و «بهرام بیضایی» بسیار متداول بوده و آثار زیادی در این شکل و شیوه با رجوع تاریخی نوشته شده است. «میلان کوندرا» در این مورد سخن قابل توجهی دارد: « تاریخ نمیآفریند، بلکه کشف میکند. تاریخ، از طریق موقعیتهای بیسابقه پرده از آنچه انسان هست، پرده از آنچه از دیر زمان در انسان وجود دارد، پرده از آنچه امکانهای انسان را تشکیل میدهد، برمیدارد.»
حسین پاکدل نویسنده و کارگردان تئاتر در بیشتر آثارش به تاریخ و شخصیتهای تاریخی رجوع کرده و به این مضمون و موضوعات علاقه زیادی دارد. در آثار او تاریخ و شخصیتهای تاریخی بستری شده تا مضامین اجتماعی نقد و تحلیل شود. این نوع آثار نیاز به آگاهی و تحلیل دارد تا در اثر خلق شده ارجاع تاریخی به شخصیت و داستان و یا دوره زمانی به مفاهیم و مضامین عمق ببخشد. نمایشهای «حضرت والا» و «کابوس حضرت اشرف» دو اثر مطرح این هنرمند است که روایت تاریخ و شخصیتهای تاریخی منبع پیدایش آثار او شده است. نمایشنامه «حضرت والا» به شخصیت «تیمورتاش» دولتمرد دوره قاجار و نمایش «کابوس حضرت اشرف» به روایت تاریخی شخصیت «احمد قوام» میپردازد.
برای اطلاع از علاقه و مضامین مورد علاقه حسین پاکدل استناد به نوشته بروشور نمایش قبلی او «حضرت والا» نکات پراهمیتی را درباره علاقه این هنرمند آشکار میکند. در یاداشت کارگردان که برای آن اجرا نوشته شده آمده است: « چه بخواهیم چه نخواهیم، گذشته را از منظر حال میبینیم. قدر مسلم آن که اعمال و رفتار رفتگان زمانی برای ما معانی قابل درکی دارد که به کنه انگیزهها، تضاد منافع و موقعیتی که در آن زیستهاند، تا حدودی نزدیک شویم. به همین دلیل ساده در این نمایش اصراری به بازسازی موبه موی تاریخ نبوده است.»
در نمایش جدید حسین پاکدل با عنوان «امر ملوکانه» باز هم همان علاقه همیشگی این نویسنده و کارگردان دنبال شده و تاریخ و شخصیتهای آن منبع رجوع قرار گرفته است. نمایش با زبان و نگاه تاریخی به موضوع نامههای عاشقانه دختر «ناصرالدین شاه» با نام «فروغالسطنه» و همسرش «فرهادمیرزا» با زبان و پرداخت قجری میپردازد. نمایش منظومهای از نامههای عاشقانه بین دو شخصیت است. ماجرای پیوند و دوری و نامهنگاری فروغ و فرهاد که از هم دور شدهاند و فرهاد به فرنگ رفته و دوری این عاشق و معشوق سی و چهار سال طول میکشد! در این دوری فقط نامههای عاشقانه بین این شخصیتها رد و بدل میشود. این دوری چنان است که فرهاد را «شوهر غیبی» خطاب میکنند!
روایت نمایشنامه که متکی بر خوانش و نقل نامههای عاشقانه است به شکل تعمدی به سمت ابراز احساسات و هیجانات عاشقانه و هجران و دوری در نامه و مکاتبات نرفته و همین ویژگی به نمایش عمق بخشیده است. اگر رویه دیگری را نویسنده طی میکرد بدون شک نمایشنامه به اثری معمولی و کلیشهای و یا احساسی و ملودرام تبدیل میشد. توجه به موضوع نامه و نامهنگاری بدون نگاه احساسی صرف، جنبه دراماتیک نمایش را زیاد کرده و مخاطب از این جنبه با اثری چندلایه روبرو میشود. در طی مکاتبات بین اشخاص تغییر و دگرگونی محیط و جامعه موضوعی است که نویسنده بر آن تاکید زیاد دارد تا تحولات اجتماعی و جهان را عیان کند. آنچه در حال تغییر و دگرگونی است تفکر سنتی و ظهور جامعه مدرن است که حتی رابطه آدمها را دگرگون میکند. سفر فرنگ که فرهاد راهی آن میشود جهان دیگری است سوغات بدشگون و نامعقولی که حتی شاه را هم مجذوب خود می کند و میگوید: «میگویند شاهِ مملکت کاخ شخصی دارد در فرنگ، ما را خارجی میبینند. اینطور میشویم شاهِ اجارهنشین در غربت. دیگر حرف و نقلی پشتش نیست. کلبه دائم ما میشود قلب رعایا!... همین را میخواهیم، از همین ساعت!»
از مظاهر جامعه مدرن زوال نظام سنتی و ظهور فرهنگ دنیوی و افول اخلاق است که رابطه انسانی شخصیت فروغ و فرهاد را در سیر زمانی نمایش به شکل آشکار تحت تاثیر قرار میدهد. عشق قربانی این سوغات فرنگی میشود. شخصیت فروغ میگوید: «سیاست را رها کنید، این کارها از هرکس برمیآید، میخواهیم بیایید مرد باشید و مردی کنید، اگر شوهرید، بیایید شوهری کنید، شما را به هر دینی که دارید قسم میدهیم آدمیّت کرده نگذارید بیش از این به ما خنده کنند!»
نمایش «امر ملکوانه» روایت تاریخ نیست و با الهام از شخصیتهای درباری و شاهی بخصوص دوره تاریخی قاجار و تحول اجتماعی ایران تقابل سنت و مدرنیسم را نقد میکند. نمایش به شیوه تئاتر روایی (Episches Theater) به سنت نمایش ایرانی گره خورده است و با شکست زمان و مکان به صورت مستقیم و ساختاریافته روایت میشود. برای همین در آغاز نمایش شخصیت جارچی اعلام میکند: «ما از قدیم آمدهایم. از آن ایام که هنوز گوشی دستی و این جور اسبابِ محیّر باب نبوده اصلن. پس به حکم قانون تیاتر همالساعه همه را خاموش و خفه کنید تا مُخل کار نباشد.»
یکی از ویژگیهای مهم نمایش «امر ملوکانه» ساختار مناسب روایی اثر است که در پیوند وقایع و روایت و شکست زمان و مکان به خوبی پرداخت شده است. مخاطب آگاه با شیوه تئاتر اپیک، میداند که ناظر نمایشی درباره منظومه عشق بوده و ارجاعات مکرر به زمان قبل و بعد، بخصوص صحنهای چون تماس تصویری که مشخصه جهان امروز است ما را با قراردادهای مرسوم نمایشی به خوبی عجین میکند. در پایان نمایش شخصیت فرهاد وقتی در موقعیت دوگانه در برابر فروغ قرار میگیرد میگوید: « این یه نمایش بود خانم، یه بازی، ما هم بازیگر... من اگه تو این درام جای فروغ بودم پای سفره عقد یک نه میگفتم تا نُه ماه به دل نگیرم!»
شیوه نمایش به شکل تعمدی متکی بر روایت شکل گرفته تا نمایش فقط به وقایع و تقابل احساسی و رابطه عاشق و معشوق به نحوی که ترتیب وقایع ایجاب میکند نپردازد. اما در برخی از صحنهها بخصوص آنجا که شخصیت فروغ از اسباب نمایش و درام حرف میزند به نظر میرسد این بخش از نمایش لایتچسبک است! (تحت تاثیر زبان قجری درام این واژه را به کار بردم بدین معنی که این نوع دیالوگ با کلیت نمایش سنخیت و پیوند ندارد.) در نمایش «امر ملوکانه» ظرفیت دراماتیک نوع روایت و شیوه و قواعد آن برای ما چنان وضع شده که لازم نیست بر امر فنی و تکنیکی جهان درام تاکید شود. آنچه شخصیت فروغ میگوید: «یعنی من الآن بر اساسِ منطقِ درامی که میگی، باید این کف به خاک بیفتم و جای فروغِ حرومشده زار بزنم و اشکِ همه رو دربیارم؟... یا بنا به حرفِ این درامِ بیمنطق، جای جواب به این همه جفای پدر و برادر و برادرزاده و چه میدونم... شوهر گم وگور شده و اون بابای دزدِ پشتهماندازش مثِ مرغ پرکنده پرپر بزنم؟ مشت رو زانو بکوبم و ناله و نفرین کنم؟»
نمایش «امر ملوکانه» هجویهای درباره عشق است که در جهان جدید و تحول سبک و شیوه زندگی و در تصادم عشق و منفعت فردی این عشق است که قربانی میشود. این نگاه و استدلال یعنی تغییر فردی در زندگی و عشق در جهان معاصر که «الریش بک» و «الیزابت بک» در کتاب «آشوب ازلی عشق» به آن استناد میکنند شاید مصداق روشن این تفکر باشد. «الریش بک» اعتقاد دارد مفاهیم سنتی چون عشق و ازدواج و خانواده در زندگی معاصر دچار تغییر شدهاند. در این دیدگاه عشق که در ساختار اجتماعی سنتی پایدار و ریشهای بوده به پدیدهای غیرقابل پیشبینی و فردی تبدیل شده است. لیکن شخصیت فروغ در نمایش «امرملوکانه» تابع این دیدگاه نیست بلکه در کنش و موقعیت نمایش به شکل اساسی دگرگون میشود. فرجام این شخصیت در جهان بازی از شخصیت فروغ فرد دیگری میسازد. این کاراکتر که دیگر نمیخواهد مطیع فکر و امر ملکونه باشد میگوید: « نافهمی و ترس از پدر، همراه قابلیّ ت و استعدادِ ذاتی شما، و البته امرِ ملوکانه. حالا میفهمم فقط من با این عاقبتِ تلخ و تار، محصول کردار شما نیستم. شما هم ماحصلِ صبر بیجای من و تمامخواهی خاندان مناید، شاه و رعیّت، پشت و روی هماند!»
در نمایشنامه معروف «خانه عروسک» نوشته: «هنریک ایبسن» با اثری روبرو هستیم که درباره خودشناسی و هویت انسان در جهان و دوره جدید است. در این نمایشنامه دو عامل مهم شخصیت «نورا» را در پایان نمایش دگرگون میکند. اول آنچه «نورا» از مناسبات و رفتار و قوانین جامعه متوجه میشود. دیگر آنکه شوهر «نورا» یعنی «هلمر» مردی نیست که او تصور میکرده است. از این منظر شخصیت «فروغ» در نمایش «امر ملوکانه» بسیار شبیه شخصیت «نورا» در نمایشنامه «خانه عروسک » است. در پایان نمایشنامه او شخصیت دیگری شده که دیگر نامهای نمینویسد و میگوید: «حالا خوب به کاغذِ زندهی من گوش بگیرید!...»
در اجرای نمایش «امر ملوکانه» ویژگی مهم این اثر بهره از جنبه دراماتیک مهم و شیوه روایی و روایتی است که به نمایش عمق و معنی زیباشناسانه میدهد. استفاده از نقاب بر صورت شخصیت فرهاد که نیمه صورت او دیده نمیشود یکی از جنبههای زیبا و خلاق نمایش است. شخصیت فرهاد که فروغ دلبسته او شده راهی سفر فرنگ میشود و تا پایان که با حقه مرگ فروغ به کشور برمیگردد چهره واقعی او برای ما عیان نیست. رویت نیمه صورت شخصیت فرهاد از ابتدا تا انتهای نمایش که به او صورت سنگی بخشیده ترفند هنری جذابی است که برای مخاطب جذابیت دارد. این ترفند نوعی تاکید بر شخصیت فرهاد است که در اجرا نمود بسیار خوب داشته و کاراکتر را به شکل دراماتیک برای ما تجسم میکند. «آنتونن آرتو» در پیوند تئاتر با امکانات بیانی اعتقاد دارد که نمایش باید مستقل از متن در هر چیزی که قابل روی دادن بر روی صحنه است بگنجد. این نکته در اجرای نمایش «امر ملوکانه» به خوبی استفاده شده و بهره از گروه موسیقی و طراحی ساده و شیوه روایی برای دوری از هیاهوی بصری و گفتاری به نمایش جنبه دراماتیک خوبی داده است.
از طرف دیگر بازی بازیگران به موفقیت نمایش کمک زیادی کرده است. عاطفه رضوی با تجربه، در صحنه مسلط و خوب حضور دارد. در کار بازیگری لازم نیست برای اینکه یک شخصیت بر صحنه بازی شود در بیان حس و حرکت پیچیده و متظاهرانه عمل کرد. آنچه در بسیاری از نمایشها متداول و به عنوان آفت کار بازیگری رخ میدهد. بازیگری حرفهای راز و رمز خود را دارد که عاطفه رضوی در کار خود از این تجربه به خوبی بهره میبرد. به قول «جیمز تامس» امتیاز بازی یک نقش به استفاده از مجموعهای منظم از ارزشهای دراماتیک بستگی دارد که برای خلق یک کاراکتر ضروری است. لهجه شیرین و دلچسب در خلق این کاراکتر بسیار کمک کرده و شخصیت فروغ با سرانجام خود به خوبی و باور پذیر برای مخاطب تجسم و بازی میشود.
در نمایش «امر ملوکانه» مرتضی آقاحسینی یکی از بهترین نقش های خود را بازی میکند. پیچیدگی شخصیت «معزوالدوله» که او بازی میکند با طنازی و گریم مناسب از این کاراکتر شخصیت جذابی ساخته است. تجربه سالها بازیگری در کار و بازی این هنرمند به خوبی نمود دارد. مرتضی آقاحسینی کم کار و گزیده کار است و فارغ از حسرت حضورش در صحنه در این نمایش نقش ماندگاری را بازی میکند.
صالح میرزا آقایی نقش سه شاه مختلف را در نمایش بازی می کند. ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه و احمدشاه که با نکته سنجی و ظرافت این بازیگر، تفاوت این کاراکترها خوب بازی میشود. هیبت هر سه این کاراکتر شاهانه نیاز به کشف نکات شخصی و رفتاری کاراکتر دارد که مخاطب این تفاوت را در بازی بازیگر شاه به خوبی درک میکند. تفاوت شخصیت احمدشاه که بر خجالتی بودن او تاکید شده تا گستاخی شخصیت ناصرالدین شاه دو وجهه متفاوت کاراکتر است که صالح میرزا آقایی جزئیات آن را به دور از لودگی و اغراق خوب بازی میکند.
نمایش «امر ملوکانه» کاملترین نمایش حسین پاکدل در مقام نویسنده و کارگردان است. جنبههای دراماتیک این اثر و زبان پخته نمایشنامه به این نمایش غنا و اهمیت داده است. با آنکه آنچه به عنوان اشعار نمایشنامه در تصنیف گروه موسیقی اجرا میشود در تناسب با زبان و زمان تاریخی روایت نیست ولی دیالوگهای نمایشنامه تناسب خوبی با فضا و مکان رویدادهای نمایش دارد. جایی یکی از شخصیتهای نمایش تعبیر زیبایی دارد: «زنده میخوانیم و زندگانی میدهیم.»
آنچه در این نمایش از زبان کاراکترها جاری میشود روایتی امروزی است که در آن به قول شخصیت فروغ آنچه که میبینیم چند کاغذ نوشته از عهد بوق نیست. اینها عمرهای تلف شده است. عشقهای پامال شده. بیوفایی. ناامیدی. دل بستن!