یادداشتی بر نمایش «آماس» به کارگردانی آرش سنجابی
«آماس» نماد بدن زخمی انسان معاصر است

آماس

آماس

آماس

آماس
نمایش «آماس» به کارگردانی آرش سنجابی این روزها در تماشاخانه سنگلج روی صحنه است. آنچه در ادامه میخوانید یادداشتی بر این نمایش است.
منتقد مهمان، سهیلا انصاری: نمایش «آماس» اثری جسورانه است که میکوشد فضای رئالیسم جادویی را بهویژه با الهام از جهان ادبی داستانهای «بختیار علی» در قالب تئاتر معاصر بازآفرینی کند. آرش سنجابی با بهرهگیری از گروه اجرایی حرفهای و فضای شاعرانه اثر، قصد دارد تجربهای تأملبرانگیز و متفاوت برای مخاطب رقم بزند.
این اثر نمایشی، تلاشی برای پیوند میان جهان شاعرانه ادبیات و فضای اجرایی تئاتر است. با اینکه «آماس» در القای فضای ذهنی و اندیشهورزانه شخصیتها موفق عمل میکند اما در برخی بخشها، بهویژه طراحی صحنه و میزانسن، میتوانست به تجربهای غنیتر و تأثیرگذارتر منجر شود. صحنه نمایش با طراحی مینیمال و رنگبندی محدود به خاکستری، سفید، سیاه و طوسی، فضایی سرد و بیجان ایجاد میکند.گرچه این انتخاب با مفاهیمی چون پوچی، فرسودگی و سایهی خاکستری زندگی هماهنگ است، ولی در طول اجرا منجر به یکنواختی بصری و خستگی چشم مخاطب میشود. در تئاتر، رنگها نهتنها حامل معنا، بلکه محرک عاطفهاند. بهرهگیری از تضادهای رنگی محدود ـ مثلاً قرمز بهعنوان نشانهای از رنج، خون یا حیات ـ میتوانست لایهای عمیقتر از معنا را به صحنه تزریق بکند اما اکنون طراحی صحنه این نمایش، ایستا و بدون تغییر محسوس در نورپردازی یا عناصر متحرک است. همین مساله باعث افت ضرباهنگ اجرا و تمرکز بیش از حد مخاطب بر کلام میشود؛ تمرکزی که در فضایی شاعرانه، ممکن است به گسست ارتباطی منتهی شود.
«آماس» را میتوان نمایشی دغدغهمند، فلسفی و عاطفی دانست اما از نظر طراحی بصری و زیباییشناسی، بیتردید نیاز به پرداخت بیشتری دارد. محدودیت رنگ، سادگی بیش از حد و نبود چالش بصری برای ذهن مخاطب، در تضاد با ژرفای محتوایی نمایش قرار میگیرد. در عین حال، حتی در فضایی سرد و بیجان نیز میتوان با نور، سایه یا رنگهای ناگهانی، نمادهایی از تحول، اعتراض یا بیداری شخصیتها را برجسته کرد.
ریتم کلی اجرا در برخی لحظهها کُند است و کارگردان میتوانست با حذف یا کوتاهسازی بعضی از صحنهها، ضرباهنگ بهتری ایجاد بکند.گرچه روایت، استعاری و نمادین است اما عدم توازن میان فرم و معنا، گاه به افت حسی اجرا منجر میشود. در واقع رنجی که شخصیتها بیان میکنند، حس نمیشود.
از نقاط قوت نمایش، موسیقی و طراحی حرکت بازیگران است. حرکات بدن،گاه موزون و گاه نامتعارف، یکنواختی روایت را میشکند و ضرباهنگی درونی به اجرا میدهد. موسیقی نمایش به خوبی در خدمت فضای کار است؛ حزنانگیز، تکرارشونده، خلسهآور یا هشداردهنده، یعنی صداهایی که بخشی از روایت میشوند، نه فقط همراه تصویر.
یکی از لحظات کلیدی اجرا، اشاره به انسانهایی با چهره یا بدنهای زشت یا متفاوت است؛ کسانی که از بدو تولد توسط جامعه طرد شدهاند. این نقطه، ارتباطی عمیق با عنوان نمایش برقرار میکند. «آماس» به معنای تورم یا بیرونزدگی، معمولاً نشانه درد و ناهنجاری است اما در این اثر، آماس استعارهای از انسانهایی است که با ذهن یا بدنی متفاوت متولد شدهاند و جامعه آنها را عجیب، زشت یا حتی خطرناک میبیند. این بدن آماسکرده، نماد بدن زخمی انسان معاصر است؛ بدنی که در صلح، نه در جنگ، طرد میشود.
از دیگر نقاط قوت نمایش، برخورداری از از ابزارها و نشانههای ساده اما معنادار در طول اجراست. سیگار کشیدن، ریسمانهای کِشی و صورتکهای عجیب، هر کدام نمادی فراتر از ظاهرند. سیگار نشانهای از استیصال، ریسمان نماد محدودیت یا کششهای تکرارشوند و صورتکها یادآور نقابها و هویتهای گمشدهاند. این عناصر، مخاطب را به دیدن صرف محدود نمیکنند. آنها او را به فکر و تأمل دعوت میکنند. گرچه نمایش از نظر بصری دچار نوعی سکون است، ولی با اتکا به موسیقی، حرکت و نشانهگذاریهای معنادار، موفق به روایت ذهنیتی رنجکشیده و پردرد شده است.
در لایههای عمیقتر، آماس روایتی از زخمهای واقعی است؛ زخمهایی ناشی از تفاوت، طردشدگی، قضاوتهای سطحی و رنجهایی که انسان مدرن در سکوت تحمل میکند. عنوان نمایش، پس از درک آن صحنه کلیدی، به نقطه محوری فهم کل اجرا تبدیل میشود.
یکی از دیالوگهای محوری نمایش، این جمله است: «تاریخ این مملکت پر از مرگه، پر از کشتار» این جمله که چند بار در طول نمایش تکرار میشود، جاییست که جهان استعاری نمایش با واقعیتی تلخ گره میخورد. این تکرار، شکلی آیینی و سوگوارانه به خود میگیرد؛ یادآوری زخمی تاریخی، نه فقط برای یک فرد، که برای یک ملت است. این جمله یادآور تاریخهای آلوده به خون و فراموشیناپذیر است.
در نهایت، حضور حسین مسافر آستانه به عنوان دراماتورژ و همچنین بازیگران باتجربه، بر انسجام اثر افزوده است. فرهاد جم، امیر عدلپرور و سوگند صدیقی لحظاتی قدرتمند را بر صحنه خلق کردهاند. برای مخاطب جدی تئاتر، «آماس» فرصتیست برای تجربه تلاقی میان رئالیسم جادویی بختیار علی و زبان استعاری تئاتر امروز؛ نمایشی که گرچه کاستیهایی در طراحی اجرا دارد اما دغدغهمند، شاعرانه و تأثیرگذار است.