در حال بارگذاری ...
...

امید انصاری، کارگردان «سفید برفی و هفت جنگلی»:

کودک، تماشاگر ساده‌ای نیست

امید انصاری، کارگردان «سفید برفی و هفت جنگلی»:

کودک، تماشاگر ساده‌ای نیست

امید انصاری، کارگردان تئاتر کودک و نوجوان گفت: همیشه با پند و نصیحت مستقیم به‌خصوص در نمایش کودک و نوجوان مشکل داشتم و معتقدم آموزش واقعی باید به شکل نامحسوس و در بستر داستان اتفاق بیفتد.

امید انصاری، طراح و کارگردان نمایش «سفید برفی و هفت جنگلی» این روزها در تالار هنر این اثر کودک و نوجوان را تا 21 شهریور اجرا می‌کند، نمایشی که بر اساس داستان کلاسیک «سفید برفی و هفت کوتوله» طراحی شده و جزو نمایش‌های پربازیگر و با طراحی بخش‌های گوناگون همچون دکور، گریم، لباس و آهنگسازی مخصوص گروه سنی کودک و نوجوان همراه بوده است. انصاری پیش از این نمایش‌هایی همچون «دنیای شگفت‌انگیز اکو و تاکو» و «قتل غیر عمد» و «آوازه‌خوان تاس» را اجرا کرده است. با این کارگردان تئاتر به گفت‌وگو نشستیم.

چه شد که به فکر اجرای این نمایش افتادید؟

ایده‌ی اجرای این نمایش از علاقه‌ی من به بازآفرینی داستان‌های کلاسیک با نگاهی تازه شکل گرفت. همیشه به دنبال تجربه‌هایی بودم که از مرزهای تکرار عبور کنند و بتوانند برای مخاطب امروزی حرفی تازه داشته باشند. «سفید برفی و هفت جنگلی» نتیجه‌ی همان نیاز درونی برای خلق اثری متفاوت بود، نمایشی که از دل یک قصه‌ی آشنا بیرون میآید اما با زبانی تازه روایت میشود.

بخشی از نمایش با سفید برفی و هفت کوتوله شباهت داشت، به نظرتان هم نمایش شما و هم سفید برفی و هفت کوتوله برای کودک امروز چقدر جذاب است و با آن ارتباط برقرار می‌کند؟

داستان اصلی سفید برفی و هفت کوتوله به‌خاطر پیام‌های ساده و تاثیرگذار همیشه برای کودکان جذاب بوده و ارتباط خوبی با آن برقرار می‌کنند. در این نمایش تلاش کردیم این قصه‌ کلاسیک را با زبانی به‌روز و عناصری خلاقانه بازآفرینی کنیم تا برای کودک امروزی هم ملموس‌تر و جذاب‌تر شود. هم کودکان و هم بزرگ‌ترها بی‌نهایت با نمایش ارتباط می‌گیرند، چون لایه‌های متفاوتی دارد که هر گروه سنی می‌تواند از آن بهره‌مند شود و حس هم‌ذات‌پنداری عمیقی پیدا کند. با شناخت درست مخاطب و تمرکز بر نیازهای آن‌ها، سعی کردیم فضایی خلق کنیم که علاوه بر سرگرمی حس مشارکت را در تماشاگران افزایش دهیم و این باعث می‌شود نمایش به خوبی با مخاطبان ارتباط برقرار کند.

دوستی، غلبه بر بدی‌ها و حسادت از جمله مفاهیمی است که در این نمایش به آن پرداخته شده. چقدر سعی کردید نمایش صرفا آموزشی نباشد؟

همیشه با پند و نصیحت مستقیم به‌خصوص در نمایش کودک و نوجوان مشکل داشتم و معتقدم آموزش واقعی باید به شکل نامحسوس و در بستر داستان اتفاق بیفتد، نه از طریق بیان صریح و خشک. در این نمایش تلاش کردم مفاهیمی مثل دوستی، غلبه بر بدی‌ها و حسادت به شکلی طبیعی و در جریان روایت جاری شود، تا مخاطب به صورت غیرمستقیم و درگیر با قصه آن‌ها را درک کند.

هدف من این بود که پیام‌ها به شکل غیرمستقیم و تجربه‌شده به تماشاگر منتقل شود، نه اینکه صرفاً آموزش‌دهنده باشد. به همین خاطر، نمایش بیش از هر چیز یک تجربه‌ی احساسی و داستانی است که در آن آموزه‌ها به شکلی خلاقانه و زیرپوستی منتقل می‌شود.

طراحی صحنه و طراحی گریم ‌و طراحی لباس نمایش شما در مقایسه با نمایش‌های دیگر جذاب و چشمگیر است. چطور با اعضای تیم همفکری کردید که این موارد یکدست اتفاق بیفتد و هماهنگی با داستان برقرار شود؟

سال‌هاست به‌صورت تخصصی در طراحی صحنه و لباس فعالیت می‌کنم و در حدود ۱۰۰ پروژه در این زمینه تجربه دارم. طراحی صحنه و لباس همیشه در آثارم یکی از شاخص‌ترین بخش‌ها بوده و آگاهی کامل نسبت به جزئیات آن دارم. با این وجود، در این پروژه چون کارگردان بودم و می‌خواستم تمرکز اصلی روی کارگردانی باشد، طراحی این اجرا را به دکتر مهناز انصاری، که طراح بسیار توانمند و باتجربه‌ای هستند، سپردم.

در یک پروسه‌ی دو ماهه و طی جلسات متعدد و با همکاری نزدیک، تلاش کردیم به خروجی‌ای برسیم که هماهنگ با داستان و فضای نمایش باشد و بتواند به خوبی روایت را همراهی کند.

در مورد آهنگ‌ نمایش هم بفرمایید که چطور سعی کردید با هماهنگی با آهنگساز کار، برای کودک جذاب باشد؟

در واقع چالشی‌ترین بخش این نمایش برای من آهنگسازی بود. چون تأکید داشتم که موسیقی، فقط ابزاری برای جذب کودک از طریق ریتم و شادی‌های بی‌هدف نباشد. متأسفانه در بسیاری از اجراهای کودک، موسیقی صرفاً برای دست زدن و واکنش لحظه‌ای از تماشاگر استفاده می‌شود، حتی اگر با لحن یا فضای داستان در تضاد باشد. اما برای من مهم بود که موسیقی در راستای روایت و سبک کلاسیک نمایش حرکت کند و به تصاویری که مخاطب از نسخه‌های کلاسیک، مثل انیمیشن سفید برفی در ذهن دارد، احترام گذاشته شود.

این پافشاری باعث شد با وجود استهلاک بالا و خلل‌هایی که در مسیر تولید ایجاد شد، موسیقی را به شکلی پیش ببرم که با ساختار اثر هماهنگ باشد. هرچند هنوز معتقدم موسیقی فعلی می‌توانست بسیار قوی‌تر و موفق‌تر ارائه بشود، ولی در مقایسه با بسیاری از آثار کودک، از نظر ساختار و هماهنگی با روایت، یک سروگردن بالاتر است.

انتخاب بازیگران نمایش بر چه اساسی بود؟

انتخاب بازیگر برای این نمایش یکی از پرچالش‌ترین بخش‌های کار بود. از همان ابتدا مشخص بود که با یک پروژه معمولی مواجه نیستیم و انتخاب افراد باید با وسواس و دقت زیادی انجام شود. بخشی از بازیگران را خودم انتخاب و پیشنهاد دادم، بخشی از طریق معرفی به گروه اضافه شدند، و برای تعداد زیادی هم تست بازیگری برگزار کردیم.

بسیاری از بازیگران حرفه‌ای یا درگیر پروژه‌های دیگر بودند یا امکان حضور در چنین پروژه‌ی سخت و زمان‌‌بری را نداشتند. از سوی دیگر، بازیگران تازه‌کار اغلب به دلیل نداشتن تجربه‌ی کافی، در تعهد و نظم کاری دچار مشکل بودند و این موضوع انتخاب را سخت‌تر می‌کرد.

یکی از ویژگی‌های شاخص این نمایش، حضور ده کودک در گروه بازیگری بود. این حضور نه تنها چالش‌برانگیز بود، بلکه با خود شیرینی، طراوت و زیبایی خاصی به کار بخشید و فضای نمایش را زنده‌تر و صمیمی‌تر کرد.

در مجموع، ترکیب نهایی بازیگران حاصل ماه‌ها آزمون و خطا، بازبینی و تلاش مداوم بود تا تیمی ساخته شود که بتواند از پس اجرای یک نمایش بزرگ و حرفه‌ای برای کودک و نوجوان برآید.

چقدر طول کشید تا نمایش آماده شود و چند ماه برای آن تلاش کردید؟

شروع و ترجمه‌ی این نمایش به بیش از دو سال پیش برمی‌گردد. مسیر تولید، مسیر ساده‌ای نبود. در چند مرحله به دلیل بی‌تعهدی برخی عوامل، ناچار به توقف پروژه شدم و مجبور شدم نمایش را از نو بازسازی کنم این مسئله هم زمان‌بر بود و هم فشار زیادی وارد کرد، اما اجازه ندادم کیفیت کار فدای شرایط شود.

در نهایت، از اردیبهشت‌ماه امسال با یک برنامه‌ریزی منسجم، اجرای این پروژه به شکل جدی کلید خورد. با حضور نزدیک به ۳۰ بازیگر و ایفای بیش از ۵۰ نقش، موفق شدیم یکی از پربازیگرترین و پرهزینه‌ترین نمایش‌های کودک و نوجوان کشور را خلق کنیم. این کار نتیجه‌ی ماه‌ها تلاش بی‌وقفه، جلسات تمرینی فشرده و هماهنگی در بخش‌های مختلف بود. سخت بود، اما ارزشش را داشت.

 واکنش مخاطبان تا امروز به نمایش شما چطور بوده؟

واکنش‌ها واقعاً بی‌نظیر و فراتر از انتظار من بوده. خیلی وقت‌ها این حجم از ارتباط مستقیم و ابراز احساسات توسط تماشاگران، خودش باعث به‌ وجد آمدن دوباره‌ من شده یعنی واقعاً بهم انرژی داده تا ادامه بدم و پروژه‌های کودکانه‌ بیشتری بسازم. وقتی کودکان که قلب‌هایی پاک و خالص دارن با شوق از اجرا تعریف می‌کنن، یا بزرگ‌ترها به روش‌های مختلف رضایت خودشون رو منتقل می‌کنن، احساس می‌کنم این مسیر رو درست اومدم.

این واکنش‌ها برای من نه فقط بازخورد، بلکه به‌عنوان مشوق‌ بودند که به شکل جدی من را به ادامه‌ی راه و خلق کارهای بیشتر برای مخاطب کودک ترغیب کردند. کودک تماشاگر ساده‌ای نیست، ولی وقتی جذب نمایش میشود، واکنشش واقعی‌ترین و ارزشمندترین بازخورد است.

گفت‌وگو از نیلوفر شهسواریان