در حال بارگذاری ...
...

نگاهی به نمایش جدید مرتضی اسماعیل‌کاشی؛

دیدن، اندیشیدن و داوری‌کردن

نگاهی به نمایش جدید مرتضی اسماعیل‌کاشی؛

دیدن، اندیشیدن و داوری‌کردن

علی جعفری فوتمی – عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران: بعد از تجربه‌ موفق و چندین‌باره‌ی اجرای نمایش «انسان–اسب پنجاه پنجاه»، طبیعی بود که سطح انتظارات از همکاری دوباره‌ی هاله مشتاقی‌نیا و مرتضی اسماعیل‌کاشی به‌شدت بالا برود. آن نمایش با استقبال گسترده‌ی تماشاگران روبه‌رو شد و نشان داد که این گروه توانایی خلق صحنه‌هایی متفاوت و تأثیرگذار را دارد. اما همین موفقیت پیشین بار سنگینی بر دوش پروژه‌ی تازه گذاشته است. باید به این نکته توجه داشت که مسیر فعالیت گروه‌های تئاتری، همچون هر مسیر هنری دیگری، همواره با فراز و نشیب همراه است. بنابراین اگر کسی با همان توقع و پیش‌فرض‌های «انسان–اسب» به تماشای «بررسی آناتومی...» بیاید، شاید دقیقاً همان تجربه را به دست نیاورد. این به معنای ضعف اثر نیست، بلکه نشانه‌ی طبیعی بودن حرکت هنری در بستری متغیر و پرچالش است.

نمایشنامه‌ی «بررسی آناتومی...» اقتباسی آزاد از رمان مشهور «مفیستو» اثر کلاوس مان است، رمانی که خود، یکی از شاخص‌ترین نمونه‌های ادبیات افشاگرانه‌ی قرن بیستم محسوب می‌شود. «کلاوس مان» در این رمان با الهام از زندگی واقعی گونتر گروندگنس، بازیگر و کارگردان جنجالی آلمانی، برشی تکان‌دهنده از تقاطع میان هنر، قدرت و اخلاق ترسیم می‌کند. گروندگنس در دوره‌ی صعود و تثبیت نازی‌ها، به جای آنکه صدای اعتراض یا مقاومت باشد، انتخاب کرد در مدار قدرت حرکت کند و به‌عنوان هنرمندی رسمی و محبوب حکومت، مسیر ترقی حرفه‌ای خود را هموار سازد. این انتخاب البته به بهایی بسیار سنگین برای وجدان فردی و شأن انسانی او تمام شد. در «مفیستو»، مان تصویری تراژیک از هنرمندی ارائه می‌دهد که در بزنگاه تاریخی، ترجیح می‌دهد هنرش را در خدمت قدرت قرار دهد و چشم بر نابودی انسان‌ها و ارزش‌ها ببندد. در واقع، «مفیستو» داستانی درباره‌ی خیانت است، خیانت به حقیقت، به اخلاق و به مسوولیت اجتماعی هنرمند.پرسشی که اثر طرح می‌کند البته صرفاً مربوط به یک شخصیت خاص در یک دوره‌ی خاص نیست، بلکه به‌طور کلی درباره‌ی جایگاه و وظیفه‌ی هنرمند در برابر قدرت است.

آیا هنرمند می‌تواند بی‌طرف بماند؟ آیا می‌تواند برای کسب شهرت و امنیت، سکوت کند و در برابر بی‌عدالتی چشم ببندد؟ یا حتی فراتر از آن، آیا می‌تواند با قدرت سازش کند و همچنان مدعی بماند که «هنرش مستقل» است؟ این پرسش‌ها امروز نیز به همان اندازه‌ی دوران «مان»، زنده و آزارنده‌اند. در هر جامعه‌ای که هنر با ساختارهای قدرت درگیر می‌شود، هنرمندان در موقعیتی مشابه قرار می‌گیرند: یا راه دشوار مقاومت را انتخاب کنند و هزینه بدهند، یا راه سازش را و آرامش ظاهری به دست آورند. اجرای اسماعیل‌کاشی با برجسته کردن این تضاد، تماشاگر را در موقعیتی می‌گذارد که تنها به قضاوت درباره‌ی یک شخصیت تاریخی یا داستانی بسنده نکند، بلکه ناخواسته به بازاندیشی درباره‌ی وضعیت معاصر نیز واداشته شود.به همین دلیل است که «بررسی آناتومی...» نه صرفاً یک روایت اقتباسی، بلکه آیینه‌ای تمام‌قد برای امروز ماست. آیینه‌ای که به یادمان می‌آورد شهرت، قدرت و اعتبار هنری، اگر بر ویرانه‌های اخلاق و مسوولیت بنا شوند، چیزی جز پوسته‌ای توخالی باقی نمی‌گذارند.

اگر بپذیریم که تئاتر پیش از هرچیز «هنر تماشا»ست، مرتضی اسماعیل‌کاشی در اجرای «بررسی آناتومی...» تمام توان خود را به کار گرفته تا وفاداری‌اش به این اصل را ثابت کند. آنچه بر صحنه می‌بینیم، صرفاً یک روایت نمایشی خطی نیست، بلکه چشم‌اندازی دیدنی و پرجزئیات است که مخاطب را از همان لحظه‌ی نخست با خود درگیر می‌سازد. طراحی صحنه با دقتی مهندسی‌شده، چیده‌مانی مینیاتوری از فضاهای مختلف را ارائه می‌دهد که در پیوندی تنگاتنگ با نورپردازی حساب‌شده و ویدئوپروجکشن‌های خلاقانه، چشم‌اندازی چندلایه پدید می‌آورد.در این میان، استفاده‌ی کاشی از ابزارهای بیان سینمایی اهمیت ویژه‌ای دارد. قاب‌ها و میزانسن‌های او بیش از آنکه به سنت‌های متعارف تئاتری نزدیک باشند، به پلان‌های تصویری سینما شباهت دارند؛ گویی تماشاگر در حال دیدن فیلمی زنده بر روی صحنه است. این هم‌نشینی تئاتر و سینما، تجربه‌ای مدرن و پیچیده را رقم می‌زند که در آن هر لحظه‌ی نمایشی واجد کیفیتی بصری، تماشایی و به‌یادماندنی است.

نتیجه آن است که «بررسی آناتومی...» بیش از هرچیز یک تئاتر دیدنی است، تئاتری که بر چشم تماشاگر کار می‌کند و او را در معرض جادویی قرار می‌دهد که تنها از ترکیب هوشمندانه‌ی طراحی صحنه، نور، تصویر و حرکت می‌توان انتظار داشت. این «تماشایی بودن» البته صرفاً به معنای نمایش جلوه‌های بیرونی نیست، بلکه کارگردان با هوشیاری توانسته است زبان بصری اثر را به ابزار روایت بدل کند؛ به‌گونه‌ای که فرم و محتوا درهم تنیده و مکمل یکدیگر شوند.

یکی دیگر از ابزارهای اثرگذاری «بررسی آناتومی...» حضور پرشمار بازیگران بر صحنه است؛ حضوری که در نگاه نخست، خود به‌تنهایی نوعی قدرت نمایشی و جلوه‌ی بصری دارد. صحنه‌ای طراحی‌شده و پرجزئیات وقتی با حرکت جمعی این تعداد بازیگر همراه می‌شود، به تصویری عظیم و تماشایی بدل می‌گردد؛ تصویری که توانایی آن را دارد تا مخاطب را مغلوب کند و به نوعی هیبت و شکوه تئاتر معاصر اشاره کند. مگر نه اینکه یکی از وظایف بنیادی تئاتر همین است که با بهره‌گیری از هماهنگی جمعی و نمایش شکوه صحنه، تماشاگر را برای لحظاتی جادو و به دنیایی فراتر از زندگی روزمره ببرد؟ با این‌حال، باید توجه داشت که حضور این تعداد بازیگر در صحنه نه تنها یک مزیت، که مسوولیتی سنگین برای گروه اجرایی نیز به همراه دارد. یکدستی و انسجام چنین جمعیتی، تنها با تمرین‌های مستمر و طراحی دقیق قابل دستیابی است. در اجرای «بررسی آناتومی...» گاهی هماهنگ نبودن برخی حرکات یا تأخیرهای جزئی در ریتم جمعی به چشم می‌آید که می‌تواند از شدت تأثیرگذاری کلی صحنه بکاهد. این ناهم‌زمانی‌ها اگرچه کوچک‌اند، اما در نمای کلی که بر اصل هم‌سازی و نظم استوار است، به‌سرعت خود را نشان می‌دهند و تماشاگر دقیق را متوجه می‌سازد. با وجود این، باید اذعان کرد که حتی در همین نقاط لغزش نیز، نمایش قدرت و ظرفیت بالای خود را آشکار می‌کند. چراکه نشان می‌دهد اگر گروه در مسیر تمرین‌های منسجم‌تر پیش رود، می‌تواند با همین ابزار، یعنی حضور پرشمار بازیگران و بهره‌گیری از انرژی جمعی، به نقطه‌ای برسد که اجرا نه تنها چشم‌گیر بلکه به لحاظ اجرایی نیز بی‌نقص جلوه کند. در واقع، این بخش از نمایش، هم نشان‌دهنده‌ی یکی از بزرگ‌ترین توانایی‌های آن است و هم یادآور چالشی که هنوز به‌طور کامل بر آن غلبه نشده است.

در سطح روایت، «بررسی آناتومی...» بیش از آنکه به پیچیدگی‌های روایی یا ساختارهای چندلایه تکیه داشته باشد، به سادگی و خطی بودن داستان متکی است. جز در صحنه‌ی آغازین ــ که به‌نوعی پیش‌روایتی فشرده از کل ماجرا ارایه می‌دهد و مخاطب را با شمایی کلی از آنچه قرار است رخ دهد آشنا می‌سازد ــ باقی اجرا در مسیری روشن، مستقیم و بی‌پیچ‌وخم حرکت می‌کند. این انتخاب شاید در نگاه نخست کمی ساده‌انگارانه یا دور از خلاقیت به نظر برسد، به‌ویژه برای مخاطبی که انتظار دارد اقتباس از رمانی چون مفیستو، واجد پیچیدگی‌های روایی بیشتری باشد.

اما اگر دقیق‌تر نگاه کنیم، این سادگی در واقع انتخابی استراتژیک از سوی کارگردان و در نهایت به نفع تماشاگر تمام می‌شود. در نمایشی که با صحنه‌آرایی عظیم، حضور پرشمار بازیگران، موسیقی زنده و طراحی بصری پرتکاپو همراه است، یک روایت پیچیده و چندلایه می‌توانست به‌سرعت مخاطب را سردرگم کند و از لذت تماشا بکاهد. خطی بودن روایت باعث می‌شود که ذهن تماشاگر درگیر باز کردن گره‌های پیچیده داستانی نشود و تمرکز اصلی‌اش بر تماشای کیفیت بصری و دریافت پیام‌های اثر باقی بماند.

از این منظر، روایت ساده نه یک نقطه‌ضعف، بلکه مکملی برای ساختار اجرایی نمایش است؛ چراکه اجازه می‌دهد عناصر صحنه ــ نور، تصویر، حرکت جمعی و موسیقی ــ نقش اصلی خود را در جلب توجه و القای معنا ایفا کنند. به بیان دیگر، انتخاب روایت خطی در «بررسی آناتومی...» نوعی توازن میان محتوا و فرم ایجاد کرده است: محتوا ساده‌تر روایت می‌شود تا فرم بصری مجال بیشتری برای تأثیرگذاری داشته باشد.

در پسِ همه‌ی این تلاش‌ها، یادآوری سرنوشت غمگنانه‌ی گونتر گروندگنس در دل روایت، وجه تراژیک اثر را تقویت می‌کند. اشتیاق به قدرت و هم‌نشینی با دیکتاتوری نه تنها سرنوشت یک هنرمند را به تباهی می‌کشاند، بلکه نشان می‌دهد چگونه جامعه‌ای می‌تواند قربانی جاه‌طلبی فردی و سازش‌های اخلاقی شود. «بررسی آناتومی...» در این سطح نه تنها داستانی درباره‌ی یک بازیگر، بلکه تمثیلی درباره‌ی انتخاب‌های ما در برابر قدرت است.

«بررسی آناتومی...» نمایشی است پرزحمت، پرجزئیات و پرشکوه. تمرین طولانی‌مدت گروه، طراحی بصری خیره‌کننده، استفاده از عناصر سینمایی و حضور جمعی بازیگران، همه در خدمت خلق تجربه‌ای دیدنی قرار گرفته‌اند. البته نمایش در برخی لحظات به دلیل ناهماهنگی‌های جزئی یا روایت بیش از حد خطی، از اوج فاصله می‌گیرد. اما در مجموع، این اجرا نشان می‌دهد که اسماعیل‌کاشی همچنان به تئاتر به‌عنوان هنر تماشا وفادار است و مشتاقی‌نیا بار دیگر توانسته است متنی بنویسد که پرسش‌های اخلاقی و اجتماعی عمیقی را به روی صحنه بیاورد.

«بررسی آناتومی...» شاید نتواند تجربه‌ی تکرار «انسان–اسب پنجاه پنجاه» را برای همه مخاطبان زنده کند، اما قطعاً به‌عنوان اثری مستقل، ارزش دیدن و تأمل دارد؛ اثری که تماشاگر را وادار می‌کند درباره‌ی رابطه‌ی هنر، قدرت و اخلاق دوباره بیندیشد.