یادداشتی بر نمایش «جوادیه»
حقیقتی شاعرانه در دل کوچههای فراموششده تهران

نمایش «جوادیه» 8

نمایش «جوادیه» 2

نمایش «جوادیه» 3

نمایش «جوادیه» 4

نمایش «جوادیه» 5

نمایش «جوادیه» 6

نمایش «جوادیه» 7

نمایش «جوادیه» 9

نمایش «جوادیه» 10
علی کیهانی: نمایشهای اجتماعی در ایران معمولاً به یک معضل شهری، اقتصادی، فرهنگی یا اجتماعی از ابعاد گوناگون میپردازند که هرکدام از این گونهها، قشر خاصی از تماشاگران را مخاطب خود قرار میدهند. نمایش «جوادیه» به نویسندگی کهبد تاراج یکی از این موارد است که به روایت بافت تاریخی و فرهنگی یک محله قدیمی و مقایسه آن با زندگی امروز در پایتخت میپردازد. تولید چنین نمایشنامههایی در تئاتر سالهای اخیر افزایش چشمگیری داشته و بسیاری از نویسندگان و کارگردانان، سراغ محلههای خاصی از تهران رفتهاند که این تجربهها را میتوان در نمایشهایی مثل «خاکسفید» (محمدرضا هلالزاده)،«قیطریه» (نازیار عمرانی)،«قصه ظهر جمعه» (محمد مساوات) و نمونههای دیگر دید.
نمایش «جوادیه» نیز از این قاعده مستثنا نیست. کهبد تاراج در این متن به مقایسه دوره تاریخی دهه شصت با زمان معاصر پرداخته و آن را در قالبی اپیزودیک از منظر شخصیتهای محله جوادیه بررسی کرده است. نویسنده با تاکید بر مونولوگ، صداهای متفاوتی را روی صحنه آورده که هرکدام روایت شخصی خود را از زندگی ناتمامشان دارند. در چنین رویکردی، شخصیتها علاوه بر اینکه بهطور مستقل دیده و شنیده میشوند، جزئیاتی از یک کل را مانند قطعات پازلی پیش روی تماشاگر به هم پیوند میزنند تا به داستانی واحد و سرگذشتی مشترک و مشابه میان خودشان برسند.
در متن «جوادیه»، موضوع گناه و مجازات، نقشی پررنگ دارد. شخصیتها در بزنگاههایی میان خطا، خشونت و قضاوت اجتماعی گرفتارشدهاند، اما نویسنده بهجای صدور حکم اخلاقی، ما را در موقعیتی قرار داده تا فشارها و محدودیتهایی را ببینیم که شخصیتها را به نقطه بحرانی رسانده است.
زبان متن اثر، صریح، کوچهبازاری و بیپرده است و کمتر رنگ و بوی ادبی دارد که آن را به روایتی مستند و زیستشده تبدیل میکند. این انتخاب باعث شده شخصیتها، واقعیتر به نظر برسند و در نتیجه، بافت اجتماعی جوادیه با همه سادگی و صداقتش، لایههای دیگری مثل خشونت، تنهایی، شور زندگی، عشق به هنر و ادبیات و عقاید فردی را به شکلی صریح و بیپرده به نمایش بگذارد.
در میان چهار کاراکتر نمایش، سیفالله (امیرعباس حیدری) یکی از زندهترین شخصیتهاست که بازیگر این نقش، با دقت بر جزییات رفتاری، لحن و ریتم بیان، موفق شده از خطر کلیشه و اغراق نجات بیابد. در واقع سیفالله نه یک تیپ قراردادی، که مانند یک انسانی واقعی بر صحنه حضور مییابد تا تماشاگر بهراحتی با او همدلی بکند. سیفالله، با سرک کشیدن در کار مردم، طنز، حکمت و بُعد اجتماعی را تلفیق میکند و سنت و فرهنگ محلی را زنده نگه میدارد. مرجان (هلیا خادم)، دختر سربهزیر و اهل شعر و کتاب، میکوشد میان هیاهوی محله، آرامش درونی و لطافت روحش را حفظ بکند. نگاه او، خاموش اما پر از تأمل، همچون نسیم نرمی است که به قلب مخاطب مینشیند و احوال درونی او را در زندگیاش روایت میکند. شهرام (صادق فخاری)، راننده تاکسی کاسب و دلباخته مرجان، با حسی پنهان میان ترانههای داریوش، عشق را در لحظههای کوتاه و ملموس زندگی جاری میکند.
حضور او در آغاز اجرا، ریتم و تپش نبض محله را به مخاطب منتقل میکند. سیامک (شایان طرقه)، پسری که در سینما متولد شده و طبق اعتراف خودش اهل جوادیه هم نیست، خاطره ستارههای سینمای قبل از وقایع سال 57 را با یاد بازیگران محبوبی همچون محمدعلی فردین، ناصر ملکمطیعی و بهروز وثوقی در دل و ذهن تماشاگر روشن میکند. دغدغه یا غصه سیامک نابودی سالنهای قدیمی جوادیه و تعلق به هنر و هویت است. او نمادی از پیوند سینما و زندگی میان رویا و حقیقت با عشق به هنر هفتم است. شخصیتهای نمایش، با دیالوگها و بازیهای درست و باورپذیرشان، نه تنها قصه زندگی اهالی محله را بازگو میکنند، بلکه بازتاب گذر زمان، امیدها و از دستدادنها میشوند. آنها راوی زندگی و مرگ خود و جامعهای هستند که مدتهاست سکوت اختیار کرده و کسی نمیداند چطور به چنین روزگاری مبتلا شدهاند.
احمدرضا حجارزاده، در نخستین تجربه کارگردانی خود، شیوهای ساده و مینیمالیستی برای اجرای متن جوادیه کرده. او سعی کرده با استفاده از سادهترین نمادها و نشانهها، فضای محله جوادیه را در دیدگاه مخاطب زنده بکند و خوشبختانه کاربرد وسایل محدود در هر صحنه، بهخوبی این حس را در تماشاگر بیدار کرده است. حجارزاده با نگاهی دقیق و هنری، موفق شده فضایی ساده اما پر جزییات خلق بکند. نورپردازی گرم، سایههای ظریف، طراحی صحنه با جزییاتی از محله و موسیقی متناسب، همگی در خدمت روایت و ایجاد حس واقعی بودن زمان و مکان هستند.
درنهایت باید گفت «جوادیه» نمایشی است که با حضور چهار شخصیت مرجان، شهرام، سیامک و سیفالله، زندگی حقیقی، عشق، موسیقی، شعر و فرهنگ محله را بر صحنه تئاتر بازآفرینی میکند. این نمایش فرصتی است برای همراهی با انسانها، عشقها، دغدغهها و زیباییهای کوچک زندگی؛ تجربهای که حس حضور در یک محله پر از زندگی، هنر و خاطره را در ذهن تماشاگر روشن نگه میدارد و او را به تأملی شاعرانه و فلسفی در مورد زندگی دعوت میکند.