از «نوسنگی» تا الان رحمتم!
چرا باید نمایش هیپوکامپوس را دید؟

چرا باید نمایش هیپوکامپوس را دید؟ 2

چرا باید نمایش هیپوکامپوس را دید؟ 2
منتقد مهمان، مژده نورالهیان:
از منظر متن:
موضوع نمایشنامه «خواب» است. یک متن وضعیت محور که می توانست رهایی قلم نویسنده را به سمت هرز نویسی و آشفتگی و بی قیدی در ساختار ببرد اما او با دقت و وسواس چه در خرده روایتها، چه انتخاب کاراکترها و چه در نوشتن دیالوگها، روی ایده محوری متن حرکت میکند و این وجه تماتیک نمایشنامه است که مانند یک نخ محکم نامرئی، همه عناصر متن را یکپارچه و در سمت ایده اصلی حفظ میکند.
«هیپوکامپوس» در ژانر کمدی نوشته شده است یا بهتر است همانطور که گروه اعتقاد دارد، بگوییم یک کمدی فلسفی است. در بافت فرهنگی ما با وجود تلاشهای بسیار موفقی که معدود گروههای تئاتری، کمدینها و فیلمسازان ژانر کمدی انجام دادهاند، همچنان فهم دقیقی از ظرفیتهای بالای این ژانر وجود ندارد. در بافت کمدی نمایشنامه «هیپوکامپوس» هم خندههای تلخ وجود دارد (صحنه بریدن سر گوسفند، یا تلاشهای رحمت برای دیده و شنیده شدن) هم کمدیهای موقعیت مبتنی بر فضای التقاطی خواب ( مانند پرشهای زمانی از مشروطه تا اکنون، یا عدم تقید جغرافیایی؛ پلیس انگلیس در کنار دیگر کاراکترها) هم کمدی موقعیت وجود دارد، هم کمدی کلام، رفتار و ... مجموعه اینها وقتی در بافت تماتیک اثر گره میخورد، یک وضعیت کمیک ایجاد میکند که مخاطب را مدام میان خنده، گاهی بغض و اغلب تفکر برآمده از«اکنونیت» اجرا قرار میدهد.
به دیالوگنویسی این متن توجه ویژهای داشته باشید. دیالوگها در عین حالی که مدام ارجاعات متنی و فرامتنی ایجاد میکنند، از دیگر سو موقعیتهایی برای صحنه خلق میکند و امر تماشا را ممکن میسازد. (دارم خواب میبینم یه قطره اشک از چشمام میافته؛ اشک اول، اشک دوم، اشک سوم. از چشمای من یه سلسله شکل میگیره و با این خنجر، یه سلسله به پایان میرسه)
امید طاهری در نمایشنامه «هیپوکامپوس» مانع تورم ایده، بافندگی افسار گسیختهی رویا، و شعارزدگی و پراکندهگویی میشود. همه چیز در این متن، در جای خود قرار گرفته است. ممکن است ما به مجرد اینکه کلمه خواب و رویا را بشنویم، تصور کنیم میتوان یک جهان خواب زدهی عجیب و غریب و آشنازدایی شده را روی صحنه بیاوریم، اما این بر خلاف بافت تماتیک اثر است. نمایشنامه «هیپوکامپوس» سعی دارد شناسهی زندگی امروز را از بیداری به خواب تغییر دهد. چون همانطور که خود نویسنده گفته و در نمایشنامه میبینیم، منطقگریزی زندگی امروز، با هوشیاری بشر در تضاد مطلق است.
کارگردانی :
میثم عبدی پیش از این بارها نمایشنامههای امید طاهری را روی صحنه برده است. سالها پیش خاطرهی اجراهایی چون «ارتباطات» در تئاتر شهر، «اکتشافات» در مولوی، «ارتفاعات» و «استشمامات» در تئاتر شهر و نیاوران یادآور میشود که ترکیب این دو نفر منتج به تولید اثری شده که در تئاتر ما قابل توجه و اثرگذار بوده است.
اینبار با وجود اینکه بافت نمایشنامه جدید طاهری نسبت به آثار قبلی تفاوتهای زیادی دارد، میثم عبدی در کنار مسعود صالحی به عنوان مشاور کارگردان، به خوبی توانسته است ویژگیهای اجرایی متناسب با متن را ایجاد کند و اجرایی را خلق کند که در اتصال با متن بتواند به یکپارچگی برسد و آنچه بر صحنه میبینیم، لغو و الصاق شده نباشد. گرچه ممکن است کارگردان دیگری بتواند این نمایشنامه را در فضای اجرایی کاملا متفاوتی روی صحنه ببرد، اما آنچه در اجرای عبدی شاهدیم، به قدری با متن نسبت درستی پیدا کرده که به نظر میرسد بهترین انتخاب باشد.
رگههایی از سبک و سیاق کارگردانی میثم عبدی را در اجرای «هیپوکامپوس» میتوان مشاهده کرد. در عین حال او به خوبی توانسته نقاط افتراق متن با آثار قبلی را در اجرای صحنهای هدایت کند و در نتیجه با نمایشی از گروه تئاتر «اشتباهات» روبهرو هستیم که چه در متن و چه کارگردانی، گام بلندی به جلو محسوب میشود.
استفاده عبدی از لوپ و تکرار برخی صحنهها و میزانها، برآمده از مولفههای خواب و رویاست و همین نکات ظریف در کارگردانی است که نشان میدهد هوشمندی ویژهای در میزانسن و هدایت اجرا وجود دارد.
عبدی از تکلف و جلوهپردازیهای گولزننده دوری کرده است. همه چیز به سادگی در نمایش ایجاد میشود. او بر قراردادهای نمایشی تکیه دارد و به بازیگرانش فرصت میدهد تا هر آنچه روی صحنه لازم است را به واسطهی بازی خلق کند. او خانه را با کمترین نشانهها به تصویر میکشد تا ذهنیت تماشاگرش را محدود نکند. وسایل صحنه را حذف میکند تا توجه مخاطب را به بدنها و رفتارها جلب کند.
تغییرات صحنه بر اساس وضعیتهای موجود در متن از خرده روایتی به خرده روایت دیگر بدون هیچ مکثی اتفاق میافتد و همین مساله ریتم کلی نمایش را متناسب و مناسب کرده و لحظهای در اجرا وجود ندارد که بتوان تصور کرد اضافی است یا خسته کننده است. میثم عبدی، به پیروی از نمایشنامه در اجرا نیز میزانسن را جایی میان جدیت و سنگینی محتوا و همچنین فیگوری موقعیتساز برای خلق لحظات کمدی قرار میدهد. در نهایت توازن میان امر جدی و امر کمدی و آمد و شد مخاطب میان این دو است که یک کمدی فلسفی را ایجاد کرده است که نه دچار اطوار لوده میشود و نه قصدش صرفا خنداندن مخاطب است. بلکه ما را نسبت به وضعیت خودمان به خنده میاندازد. خندهای که گاهی تلخ است، گاهی محصول مواجهشدن متفاوت با فلاکتهای جهان معاصر است. جهانی که به گفته اجرا، از مدار خارج شده و تمام منطقهایش را از دست داده است.
بازیگری :
هشتاد و پنج دقیقه حضور صحنهای برای هشت بازیگر و اجرای سه نقش کوتاه برای یک بازیگر دیگر، ایفای نقش در نمایشنامهای که کاراکتر محور نیست و وضعیت محور است؛ غوطهور شدن در فضایی غیر عینی که هم از جانب نویسنده و هم کارگردان، از فانتزی فاصله گرفته و در عین حال که سعی دارد اتمسفر خواب را ایجاد کند، نمیخواهد زیست مخاطب امروز را در جهان خوابزده آشناییزدایی کند و تلاش دارد تا نشانههای روشنی از زندگی روزمره را برای مخاطب ایجاد کند.
بازیهای یکدست در نمایش«هیپوکامپوس» نشان از تمرینی جدی و بلند مدت دارد. آنها به خوبی با لحظات پرکنتراست متن و کارگردانی همراه میشوند. در سراسر اجرا میان صحنههای مختلف، پاساژی وجود ندارد و این انتقال حس برای بازیگر کار آسانی نیست. بازیگران نمایش«هیپوکامپوس» در لحظههای کمدی، اغراق نمیکنند، حد و اندازه کمدیها را حفظ میکنند و لحظه قطعی کمدی را میشناسند. طبیعی است که در هر ترکیب بازیگری، نقشهایی وجود دارد که باعث درخشش بیشتر بازیگری خاص میشود. در این اجرا ترکیب بازیگران است که بیش از همه به چشم میآید. تقریبا تمام بازیگران درست همان چیزی هستند که کاراکترها طلب میکنند.
طراحی صحنه:
بیش از هر مولفه دیگری در صحنه این نمایش، کفپوش آیینهای استفاده شده جلب توجه میکند. انعکاسهای روی این کفپوش، چه آن بخشی که از زاویه دید تماشاگر پیداست و چه انعکاسهایی که روی دیوار و روی سر و صورت و بدن بازیگران ایجاد میشود، وهمی به اندازه در صحنه ایجاد میکند. سایهها در سراسر اجرا وجود دارند. همچون موجودات مرموزی که ما در خوابهایمان میبینیم و نمیبینیم!
قابهایی که گاهی در صحنههای مختلف توسط بازیگران استفاده میشود، علاوه بر تاکید روی برخی از میزانسنها، مانند درهایی هستند که اینسو و آنسویشان یکی است. این مفهوم برآمده از وضعیت متن است. جایی که عدهای در خواب گیر کردهاند اساسا هزارتوهای خواب و لوپ خواب بیانگر همین محتوا هستند. میز بزرگی که گاهی کاراکترها دور آن جمع میشوند یا در صحنهای به تخت بیمارستان تبدیل میشود، نقطه تجمع کاراکترهاست. هر کجا وحدتی قرار است شکل بگیرد، این میز بزرگ است که محل گفتگو می شود، و هر کجا از هم گسیختگی رخ میدهد، کاراکترها از دور میز پراکنده میشوند.
طراحی لباس:
به نظرم طراحی لباس این نمایش اگر چیزی غیر از این بود، وجه تماتیک متن را به بیراهه میبرد. در عین حال که لباسها تفاوتهای ظریفی با هم دارند، اما یکدستی حساب شدهای در آنها موج میزند. و مهمتر از همه اینکه لباسها از جهان عینی به بهانه دنیای خواب فاصله نمیگیرند تا برای مخاطب تماشای خودش در این وضعیت، ناممکن نشود.
رنگ بندی لباسها در محدودهی خاکستری رنگی میچرخد و تاکید خاصی روی هیچ کاراکتری وجود ندارد تا وضعیت محوربودن متن و اجرا دچار خلل نشود.
موسیقی:
یکی از مولفههای بسیار اثرگذار و درخشان نمایش «هیپوکامپوسپوس» موسیقی، افکتها و بازیهای صوتی این نمایش است. صدا در نمایش «هیپوکامپوس» پرسپکتیو دارد. تخت نیست. ما را به یک دالان عمیق میکشاند.
چه موسیقیهای انتخابی و چه قطعههایی که توسط «عرفان بیات» ساخته شده است، مبتنی بر فضای خواب است و در عین حال پیرو همان ایدهی محوری نمایشنامه و اجراست که مساله نه خود خواب، که تشابه بیداری امروز ما با جهان منطقگریز امروز است.
در نهایت گروه تئاتر«اشتباهات» یکی از نمایشهای قابل تامل این سالهای تئاتر ایران را روی صحنه دارد و پیشنهاد میشود تماشای این اثر درخشان را از دست ندهید.