وداعی در میان نیست ...

محمدرسول صادقی: من به عنوان یک روزنامهنگار هرگز از مطالب طولانی و گزارشهای خشک خوشم نیامده و نمیآید. اما گاه آدمی در زندگی مسیری را میپیماید که ناچار میشود از ابتدای هر آنچه که بود را یکی یکی و با حوصله به رشته تحریر در آورد. درست مثل اکنون من که بادها خبر از تغییر فصل میدهند و بوی هجرت میآید...
یکم. آغاز فعالیت من در عرصه رسانه با تمرکز در حوزه تئاتر به زمستان سال 1373 برمیگردد. آنچه در این سالها و عرصه طی کردم روندی پلکانی بود؛ از گاه نامه به ماهنامه، از ماهنامه به هفتهنامه و از هفتهنامه به روزنامه. آغاز فعالیت روزنامهنگاری من هم به مهر سال 1375 و روزنامه یکه تاز آن روزها ـ اخبار ـ بازمیگردد. در دوره مشغولیت روزنامهنگاری و تا سال 1384 این سعادت نصیبم شد که بطور مستمر در محضر استادان مطرح عرصه رسانه تلمذ کنم؛ دوران شور انگیزی بود؛ عمر جمله استادان رسانه پاینده باد.
دوم. نخستین تجربه من در حوزه روابط عمومی به سال 1381 و دعوت هنرمند و مدیر برجسته عرصه فرهنگ و هنر "بهروز غریبپور" برای خانه هنرمندان ایران برمیگردد؛ دورهای یکساله و سرشار از خاطره و تجربه اندوزی. من در آن دوره از غریبپور بسیار آموختم و در حد توان کوشیدم تا خانه نو پای هنرمندان ایران در محافل مطرحتر شود.
همکاری با فرهنگستان هنر از مهر 1383 تا خرداد 1384 در پروژه های بینالمللی صفیالدین ارموی، سلطان محمد تبریزی و... نیز در بلوغ اجرایی من سهم زیادی داشت.
سوم. در سال 1384 با آغاز رکود تدریجی مطبوعات، من نیز همچون برخی از همکاران روزنامهنگار جبراً به حاشیه رانده شده، سر از روابط عمومیها در آوردیم. خرداد 1384 بود که با حکم کارشناس رسانهای مفتخر به همکاری با روابط عمومی مجموعه تئاترشهر و عزیز گرانقدر "محمد بهرامی" شدم؛ این همکاری در دهمین سالگرد دوستی با بهرامی شکل گرفت و پنج ماه هم دوام آورد؛ چرا که در آبان آن سال به واسطه تصدی ریاست مرکز هنرهای نمایشی توسط "حسین پارسایی" که پیشتر مدیر مجموعه تئاترشهر بود برای مرکز هنرهای نمایشی دعوت به کار شدم. دو ماه نخست حضور در مرکز هنرهای نمایشی صرف برپایی کنگره بزرگ تئاتر کشور و فعالیتهای گسترده رسانهای در جهت ارتقای بودجه تئاتر کشور شد. از یکم دیماه همین سال بود که به توصیه "محمد خزاعی" از مشاوران اجرایی و ارشد پارسایی بنده سکاندار روابط عمومی مرکز هنرهای نمایشی شدم که پیش از من "علی شیدفر"، "محمدحسین ناصربخت" و "محمد حسین عابدی" ناخدای آن بودند و بسیار برای اعتلای روابط عمومی مرکز کوشیده بودند. در لحظه قبول مسئولیت با خودم عهد کردم ایدهآلهایی که از همان آغاز روزنامهنگاری برای روابط عمومی تئاتر متصور بودم را به اجرا گذارم. اگر بگویم فعالیت ما به شکل شبانهروزی آغاز شد شاید اغراق به نظر آید، اما من دستکم همکارانی دارم که شاهد این ادعا هستند.
چهارم. در روزهای آغازین مدیریت جدید تئاتر کشور گاه به دلیل نشانی غلط دادن برخی، شاهد بسته شدن گارد رسانهها بودیم. باز شدن این گارد و ایجاد اعتماد، نزدیک به یک سال زمان برد. از همان آغاز و در طول این سالها مرکز به طور میانگین بانی برپایی دو جشنواره بینالمللی، دو جشنواره سراسری و دو جشنواره موضوعی بود که روابط عمومی کوشید جشنواره به جشنواره خدماتی بهتر و به روزتر را به مخاطبان، خصوصاً به اهل رسانه ارائه کند.
به جز این، در حوزه کلان روابط عمومی نیز میتوان به اقداماتی چون گردآوری بازتاب تئاتر در رسانهها و ساماندهی آرشیو روز رسانهها شامل روزنامهها، نشریات و خبرگزاریها اشاره کرد. تشکیل گروه عکس مرکز هنرهای نمایشی و پوشش کامل تصویری تمام نمایشها در اجراهای عمومی و جشنوارهای از دیگر اقدامات صورت گرفته بود. علاوه بر اینها میتوان به مواردی چون: گسترش و ایجاد ارتباط مرکز هنرهای نمایشی با مراکز، نهادها و سازمانهای فرهنگی، هنری و حتی غیر مرتبط، تغییر ظاهری فضاهای اداری با برپایی نمایشگاههای عکس تئاتر، تشکیل اتاق فکر روابط عمومی با همراهی نخبگان رسانه، سفارش ساخت و پخش تیزرهای تئاتر از سیما و نیز پخش این تیزرها در تلویزیونهای شهری و اماکن عمومی معتبر، بسترسازی جهت راهاندازی فضاهای مجازی مستقل برای هر تالار ابتدا از طریق راهاندازی وبلاگ و سپس ارتقاء آن به سایت، تغییر تبلیغات نمایشها از شکل بومهای دستنویس به بنرهای گرافیکی، تعامل با سازمان صدا و سیما در جهت تولید هر چه بیشتر برنامههای تئاتری، برگزاری مستمر و سالانه گرامیداشت مقام خبرنگار، گرامیداشت حضور مجدد کارگردانان روی صحنه، گرامیداشت زاد روز هنرمندان و اهل رسانه، راهاندازی سرویس پیام کوتاه و تلفن گویا، تغییر و اصلاح شیوه تبلیغات محیطی و شهری مخصوصا در ایام برگزاری جشنوارهها، اعزام خبرنگاران همراه با گروههای نمایشی به خارج از کشور، برگزاری جلسات متعدد و متنوع رسانهای و مطبوعاتی در حوزه مدیریت و جشنواره ها با هدف اطلاعرسانی مستقیم و... اشاره کرد. همه اینها تنها بخش کوچکی از ایدهآلهای تحقق یافته من در روابط عمومی مرکز هنرهای نمایشی بود و بخش عمدهای از آن ایدهآلها به دلیل عدم تحقق امکان لازم و صد البته ارجحیت دیگر اولویتهای مهم حوزه تئاتر شکل عملی به خود نگرفت و ما هم آرزو به دل ماندیم. طی این مدت، با این که خود از اهل رسانه بودم و اغلب دوستان نیز ما را مورد لطف و عنایت خود قرار میدادند از انجام هرگونه مصاحبه و یا بهرهگیری از شیوههای تبلیغات رسانهای به نفع خود پرهیز کردم؛ چرا که معتقد بودم "مشک آن است که خود ببوید نه آنکه عطار بگوید." اینک، در پایان نزدیک به پنج سال همکاری با مرکز هنرهای نمایشی و تالارهای تابعه ( از خرداد 84 تا امروز که آخرین روزهای اسفند 88 است) به عرض جمیع هنرمندان و همکاران ستادی و رسانهای میرسانم اگر کاری صورت گرفته وظیفه بوده و اگر ضعفی هم به چشم آمده، باید بر من ببخشید؛ همین قدر بدانید که سعی خود را کردهایم.
پنجم. در طی این مدت، برخی از اهل هنر و رسانه گاه قضاوتهایی داشتند و نسبتهایی روا میداشتند که موضع من همواره سکوت بود؛ چرا که همیشه معتقد بودم پیامی که در سکوت هست در هیاهو نیست؛ ضمن آنکه عملکرد آدمی بهترین دفاعیه است. اما انکار نمیکنم که گاه سخت دلم میشکست و به خدا پناه میبردم.
ششم. طی این چند سال گاه که عرصه بر من تنگ میشد استعفا میکردم و هر بار حسین پارسایی با مهر و لبخند میگفت: "پذیرفته نمیشود؛ با هم آمدیم با هم میرویم" آخرین استعفا هم به اواخر خرداد 88 برمیگردد که قرار جمعی بر آن شد پس از چهاردهمین جشنواره بینالمللی نمایشهای آیینی ـ سنتی که قرار بود نیمه اول مرداد برگزار شود رسماً خداحافظی کنیم. من نیز در ظهر روز اختتامیه جشنواره مذکور که مقارن با نیمه شعبان و ضیافت ناهار مراسم گرامیداشت روز خبرنگار بود، از جمع همکاران و خبرنگاران خداحافظی کردم. اما کشدار شدن وضعیت ماندن و یا تغییر مدیران عرصه فرهنگ و هنر باعث شد تا ما بمانیم و جشنوارههای تئاتر خیابانی مریوان، کودک و نوجوان اصفهان، رضوی، فجر و همایش آیینهای عاشورایی را یکی پس از دیگری برگزار کنیم؛ بعد هم که به طور طبیعی آخر سال شد و مجبور و مشغول به جمعبندی کارها و توزیع آخرین بستههای فرهنگی شدیم.
هفتم. اینک در آستانه نوروزی دیگر، به شما که از سرزمین سبزید و اهل آفتاب، سلامی دوباره میکنم و برایتان از درگاه یزدان بخشاینده طلب بهترینها را دارم. مهم نیست که در سال نو کجا باشم، مهم این است که افتخار درکنارتان بودن را، هر جایی که هستم، داشته باشم. پس بگذارید جبر روزگار برای ما رقم زند که سال نو کجا باید باشیم؛ عجالتاً بدانید که "وداعی در میان نیست که این آغاز سلام است... "