آسیبشناسی تئاتر مقاومت از منظر ساختار (بخش دوم)

مهدی نصیری: در بخش نخست این مقاله به بررسی رویکردهای محتوایی تئاتر دفاع مقدس اشاره شد و سعی شد تا این نگاه با برداشتی آسیبشناسانه مورد ارزیابی و تحلیل قرار گیرد. اما در ادامه مبحث قبلی، این بخش از مطلب سعی دارد تا رویکرد ساختاری را محور مبحث قرار دهد و با نگاهی به شکل و فرم آثار دفاع مقدس موضوع را آسیبشناسی کند.
شاید یکی از مهمترین موضوعاتی که در ادامه این طرح مسئله به میان آورده شود، سبکها و شیوههای نمایشی و نیز انعطافپذیری تئاتر دفاع مقدس در استفاده از آنها و به کارگیریشان باشد.
تئاتر مقاومت و پذیرش شیوهها و سبکها
اگر قرار باشد مجموعه آثار نوشته شده در حوزه تئاتر مقاومت و دفاع مقدس و جمع نمایشهای به اجرا درآمده در گستره این حوزه را به لحاظ فرم و شیوه اجرا و اصلاً رویکرد آن نسبت به سبک مورد بررسی قرار دهیم، این پرسش مطرح میشود که در یک نگاه کلی و البته کمی دقیقتر واقعا چه سبکها و شیوههایی در این بستر مورد استفاده و کارکرد نمایشی قرار گرفتهاند؟
سالهاست که موضوعیت و شکل داستان در حوزه تئاتر دفاع مقدس و مقاومت و دفاع مقدس به عنوان ویژگی و عاملی محدود کننده مورد بحث و تحلیل آسیبشناسانه قرار میگیرند. بسیاری از کارشناسان و هنرمندان معتقدند که موضوعیت بخشیدن به تئاتر، آزادی و اختیار در مورد بکارگیری شیوه و سبکها و البته نوع پرداخت دراماتیک را محدود میکند و از این روی تئاتر را در جهت منفی تحتتاثیر قرار میدهد. عدهای نیز برعکس، بر این باورند که محدودیتهای اعمال شده در نمایشهای موضوعی نه به خاطر موضوعیت آثار بلکه به لحاظ محدودیتهای حاصل از پیش داوریهای هنرمندان و اسارت آنها در کلیشههای تکراری موضوع است. به هر حال آن چه میتوان در تضاد میان این دو نظر در مورد آزمودن شیوهها و سبکهای نمایشی به آن رسید این است که تاکنون تئاتر مقاومت و دفاع مقدس به عنوان یک حوزه مهم نمایشی که از آن به عنوان تئاتری موضوعی یاد میشود، توانایی آزمودن شیوههای مختلف و سبکهای متفاوت را نداشته است.
اسارت در تکرار کلیشههای موجود شاید یکی از مهمترین آسیبهایی باشد که تئاتر مقاومت و دفاع مقدس ما در حال حاضر با آن دست به گریبان است و البته باید اعتراف کرد که حرکت غالب هنرمندان این عرصه به سمت عبور از محدودیتهای موجود و رسیدن به تجربهها و راههای متفاوت دیگر نبوده است.
تئاتر مقاومت و دفاع مقدس ما به طور معمول، صرف نظر از موضوعات و بسترهای موضوعی متفاوت، شیوههای تکراری و تثبیت شدهای را برای روایت مضمونش انتخاب کرده و مورد استفاده قرار داده است.
واقعیت و گرایش رویدادهای واقعی به سمت ارزشهای مقدس معنوی مقاومت و دفاع مقدس مهمترین رویکردی است که تاکنون در اغلب آثار نوشته شده و به نمایش درآمده این حوزه از تئاتر مورد استفاده قرار گرفته است. حوادث و ماجراهای جنگ که ریشه در واقعیت مبارزه دارند و سرانجام به مفهوم و معنا و سرانجامی ارزشی و معنوی (شهادت و شهود معنوی)ختم میشوند؛ واقعیتهای اجتماعی و تاریخ جنگ و تاثیرات آن بر اجتماع که یا به عنوان نقد اجتماعی بر جنگ یا تاثیرات معنوی فداکاری و مبارزه و بر جامعه به کار گرفته شدهاند؛ تنهایی و تاثیر جنگ و دفاع مقدس بر فرد که معمولا حاصل تمرکز موضوع بر یک قهرمان جنگ و واقعیتهای زندگی او در دوران جنگ یا بعد از آن است و... همه و همه موضوعاتی هستند که واقعیت و موضوعاتی را به گونهای که ظاهری این چنینی دارند با رویکردی شهودی، حکمی و معنوی همراه میشوند.
البته در این مبحث باید موفقیت یا سنجش ارزش کیفی این گرایش به واقعیت را فراموش کرد، چه آن که نگارنده معتقد است بیشتر نمایشهای مقاومت و دفاع مقدس ما در حوزه نمایش و تئاتر به رغم آن که محملها و بسترهای موضوعی داستانشان را از واقعیت میگیرند یا اینکه تظاهر به ریشه داشتن در واقعیت میکنند، اصول و معیارهای اصلی رئالیسم تاریخی جنگ را رعایت نکردهاند.
اما در هر حال باید پذیرفت که تمایل به روایت در بستر واقعیت و معناگرایی سمبلیک تنها شیوههایی است که در غالب آثار مقاومت و دفاع مقدس ما تجربه شدهاند. صرف نظر از این که تئاتر مقاومت و دفاعمقدس در همین سبک و شیوه مورد علاقهاش که سادهترین و سطحیترین جریان روایت و اجرا را با خود به همراه دارد موفق نبوده، در این مبحث میخواهیم بی علاقهگی و ترس تئاتر مقاومت و دفاع مقدس در گرایش به سبکها و شیوههای دیگر را مورد اشاره قرار دهیم.
شاید اگر تأثیرات و تأثرات ذهنی و روحی جنگ تحمیلی و دفاع مقدس در سبک و شیوه اکسپرسیونیستی، شکلها و فرمهای مختلف و متفاوت در حوزه تئاتر تجربی، اشکال مدرنتری چون پرفورمنس و با رویکرد به ابزارها و مولفههای متفاوت، متنوع و جدیدتر نمایشی و... مورد استفاده قرار گیرند و از سوی هنرمندان نمایشنامهنویسان و مدیران تئاتر بیشتر و هدفمندتر مورد توجه باشند، تئاتر مقاومت و دفاع مقدس هم بتواند همراه با جریان پیشرفت تئاتر خودش را به روز کند.
تحول و تنوع در شکلهای اجرایی از سویی میتواند تئاتر مقاومت و دفاع مقدس را از کلیشههای تکراری و آزمایش شده و آشنای معمول برهاند و از سوی دیگر قادر است تا بر تعداد مخاطبان این حوزه از تئاتر بیفزاید و از همه مهمتر این که موضوع و داستان را در شکلهای متفاوت به مخاطبش ارائه دهد. در این صورت حتی موضوعیت تکرار شده به واسطه شیوه اجرایی نو و جدیدش جذابیتها و ظرفیتهای بیشتری پیدا میکند و مسلما میتواند خودش را برای مخاطبانش به روز کند و همراه با جریان تغییرات تئاتر و براساس خواستهها و سلایق مخاطبانش تغییر دهد.
حتی گرایش به این رویکرد ساختاری را به گونهای خوش بینانهتر میتوان راهکاری برای عبور از بن بستهای موضوعی در حوزه تئاتر مقاومت و دفاع مقدس دانست و امیدوار بود که این حوزه از تئاتر با در اختیار گرفتن مولفهها و ابزارهای جدیدتر نمایشی بتواند موضوعات، مباحث و مسائل متفاوت و متنوعتری با تکیه بر سبکها و شیوههای مختلف تجربه کند و به ظرفیتهایش بیفزاید.
تئاتر مقاومت و مقاومت و دفاعمقدس اما طی سه دهه حیاتش از زمان آغاز جنگ تحمیلی هیچگاه تمایل و توجه جدی به این موضوع نداشته و کمتر دست به تجربه و آزمودن سبکها و شیوههای روایت و اجرای نمایش زده است. گرایش به نوعی نازل و سطحی از واقعیت تصنعی و حرکت به سمت ارزشگرایی و معنامداری افراطی شاید معمولترین و تکراری ترین شیوهای است که تا به حال این تئاتر در پیش گرفته است...
بنابراین، میتوان گفت که تئاتر مقاومت و دفاع مقدس به واسطه بیعلاقگی در پرداختن به شیوهها و سبکهای متفاوت هنر اجرا، همواره نوعی نازل از واقعیت تصنعی را به همراه حرکت به سمت ارزشمداری و معناگرایی افراطی با خود به همراه داشته است.
بحران مخاطب در تئاتر مقاومت
حالا شاید پرداختن به این مسئله بیراه نباشد اگر مبحث دیگری را در مورد مخاطبان تئاتر مطرح کنیم. اجازه بدهید با این مقدمه وارد بحث شویم که تئاتر به عنوان یک سیستم ارتباطی زمانی تکمیل میشود که ارتباطی موثر و دوطرفه با مخاطبانش برقرار کرده باشد و این ارتباط میسر نمیشود، مگر اینکه تئاتر خوراکی متناسب با سلیقه و خواست مخاطبانش را فراهم آورده باشد. از سوی دیگر باید قبول کرد که حیات و ادامه جریان و استمرار اجراهای نمایشی و اصلا حیات و پویایی تئاتر وابسته به حضور مخاطبان آن است. اگر نمایش مخاطب نداشته باشد، وجود و ماهیت آن نخستین چیزی است که باید مورد تردید قرار بگیرد.
حالا بر اساس آنچه که در مقدمه این مبحث ذکر شد و کیفیت نازل شیوههای معمول و تکراری را مورد تردید قرار میداد، میخواهیم این فرضیه را مطرح کنیم که احتمال بی اقبال بودن و عدم توجه کافی مخاطبان به تئاتر مربوط به جنگ تحمیلی و حوزه مقاومت و دفاع مقدس و آنچه که طی سالهای اخیر از آن به عنوان بحران مخاطب در تئاتر جنگ یاد میکنیم، میتواند به کلیشهها، تکرارها و شباهتهای تکراری تئاتر جنگ در کشور ما مربوط باشد.
بنابراین گرایش جوانان به این حوزه از تئاتر، افزودن حمایتها در جهت تولید و ساخت نمایش نو و تازه و اهمیت دادن به این رویکرد احتمالا میتواند راهکاری برای عبور از بن بستهای موجود و دستیابی به مسیری تازه برای هنرمندان و تئاتر دفاع مقدس باشد.
منظور این است که رویکردهای تازه و توجه متفاوت به گستره مخاطبان شاید بتواند تئاتر مقاومت و دفاع مقدس را به لحاظ مواجهه و ارتباط با مخاطب در محدودهای متفاوت قرار دهد و مهمتر این که بر دامنه و ظرفیت مخاطبان این حوزه بیفزاید.
این مسیر علاوه بر تغییر شکل تئاتر مقاومت و دفاع مقدس و خارج ساختن آن از کلیشههای راکد موجود، راه را برای ورود هنرمندان بیشتر و جوانان خلاق به این عرصه هموارتر میسازد و از دیگر سو به گونهای خوشبینانه میتواند بر تعداد تماشاگران و علاقهمندان این حوزه از تئاتر نیز بیفزاید.
هنر نمایش مسلما مثل هر هنر دیگری در طول مسیر پیشرفت خود شکلها و شیوههای متفاوتی را تجربه کرده و پشت سرگذاشته و در هر دوره و شرایطی بر اساس مختصات آن دوران با تغییرات و تطور ماهیت در شکلهای مختلف همراه بوده است. در غیر این صورت طبیعتاً جریان ارتباط میان هنر و مخاطب آن نمیتوانست محفوظ و مرتبط باقی بماند.
بنابراین تئاتر مقاومت و دفاع مقدس نیز برای حفظ و استمرار ارتباطش با مخاطبان این حوزه میبایست خودش را به روز کند و بر اساس خواستهها و تغییرات دوران تغییراتی را پذیرا باشد.
بخشی از این تغییرات را میبایست در گرایش این حوزه از تئاتر به شیوهها و اشکال مختلف جستجو کرد. همانطور که ژانرها و حوزههای بزرگ و شناخته شدهتر تئاتر با این رویکرد حیات و استمرار وجودشان را حفظ کرده و تثبیت نمودهاند.
اجازه بدهید تغییرات اندک در ماهیت موضوعی تئاتر مقاومت و دفاع مقدس و دفاع مقدس ایران در سالهای اخیر را با ذکر چند نمونه پیگیری کنیم:
"مزرعه مین" به نویسندگی و کارگردانی محسن حسینی از انواع متفاوت تئاتر جنگ در سالهای اخیر بود که با تکیه بر ابزارهای و مولفههای مدرنتر نمایش توانست پرداخت موضوع جنگ را به گونهای متفاوت در حوزه تئاتر جنگ تجربه کند. هر چند "مزرعه مین" تنها تجربه جدی پرفورمنس- تئاتر در تئاتر جنگ محسوب میشود؛ اما همین نمایش را میتوان به عنوان نمونهای شاخص و قابل بحث در تئاتر جنگ ارزیابی و تحلیل کرد.
"مزرعه مین"به واسطه نگاه متفاوت و نوع روایت ساختارش محتوایی متفاوت از جنگ را با شکلی متناسب ارائه کرد و در زمان اجرای عمومی نیز توانست توجه بسیاری از مخاطبان و به ویژه تماشاگران جوان تئاتر را به خود جلب کند. شاید بهتر بودکه این شیوه و فرم روایی با نمایشهایی مشابه تکرار میشد تا تحلیل و ارزیابی جدیتر در زمینه بازخورد و ارتباط آن با مخاطب حاصل آید. اما در رابطه با اجرای همین نمایش تنها به این نکته بسنده میکنیم که تئاتر جنگ و آن هم با نگاه و شیوه ایرانی در "مزرعه مین" توانست ظرفیتها و قابلیتهای اجرایش را در گونهای متفاوت به اثبات برساند.
نمایش "محسن حسینی" مسلماً مخاطبان جدی در زمان اجرایش داشت که عموما تماشاگران خاص نمایشهای جنگ نیستند، اما تجربه یک نمایش با مضمون جنگ و شیوه پرفورمنس- تئاتر را به دقت دنبال کردند.
نمایش"خیال روی خطوط موازی"کار دیگری بود که با نویسندگی و کارگردانی "حمیدرضا آذرنگ" برای عموم به اجرا درآمد و یکی از پرمخاطبترین و تاثیر گذارترین آثار این گونه نمایشی در سالهای اخیر لقب گرفت.
آذرنگ در این نمایش همان سبک و شیوه معمول نمایشهای واقعیت محور و معناگرای جنگ تحمیلی را پیش گرفته بود؛ اما با دقت بر جزئیات سبک و توجه به معیارهای قانونمند و قواعد تثبیت شده ژانر توانست اثری تاثیرگذار و جدی را در مقابل مخاطبانش قرار دهد که از یک سو واقعیتها و تاثیرات جنگ و از دیگر سو محتوای هماهنگ با آن را مورد توجه داشت.
نمایش "میخوام بمیرم" به کارگردانی "رضا گوران" و "دو متر در دو متر جنگ" نوشته "حمیدرضا آذرنگ" به کارگردانی "نیما دهقان" هم دو نمایش دیگری بودند که در زمان اجرای عمومی توانستند توجه عده بسیار زیادی از مخاطبان را جلب کنند و در ردیف بهترین نمایشهای اجرا شده با مضمون جنگ در سالهای اخیر تئاتر ایران قرار بگیرند.
این دو نمایش که اولی در حوزه تئاتر شورایی (آگوستو بوال) و دومی در گستره تئاتر گروتسک تجربه شدند را نمیتوان در محدوده تئاتر دفاع مقدس جای داد. اما هر دو این نمایشها در حوزه موضوعی مقاومت و دفاع مقدس و شهادت قابل بررسی هستند و هر دو اشکال متفاوتی را در زمینه تئاتر جنگ آزمودهاند. اشکالی که تجربه اجرای عمومی آنها ثابت کرد که روشهای تاثیرگذاری هستند و توجه بسیاری از مخاطبان را به خود جلب کردهاند.
بنابراین میتوان توقع داشت که پرداختن به این شیوهها در حوزه تئاتر مقاومت و دفاع مقدس نیز بتواند با نتیجهای مشابه همراه باشد. در این صورت تئاتر مقاومت و دفاع مقدس نیز گسترههای متنوعتری از شیوههای نمایشی را تجربه میکند و به تناسب آن گسترههای متفاوتتری از مخاطبان را به همراه خواهد داشت.