در حال بارگذاری ...
...

گفتگو با ”پرستو گلستانی” کارگردان نمایش ”رؤیای بارانی”

گفتگو با ”پرستو گلستانی” کارگردان نمایش ”رؤیای بارانی”

علیرضا نراقی: نمایش "رؤیای بارانی" که مدتی است با کارگردانی "پرستو گلستانی" در تالار هنر اجرا می‌شود مجلسی است در ستایش صلح و با فضای محزونش مخاطب را چه بزرگ باشد و چه کوچک متأثر می‌کند.

"پرستوگلستانی" کارگردان این کار که بیشتر او را به عنوان یک بازیگر می‌شناسیم، با اشتیاق و دلسوزی از گذشته‌های خوب تئاتر کودک و کارهای جدیدی که در سر دارد، می‌گوید. او می‌داند که بچه‌ها وارد بازی بزرگان شده‌اند، برای همین دست به کار شده تا در جهانی پر از جنگ‌ برای آنها از صلح بگوید.

***
ایده "رؤیای بارانی" چطور شکل گرفت و چه مراحلی را طی کرد تا به اینجا رسید؟

در ابتدا متنی به نام "کودکان غریب" نوشته آقای "جعفر مهیاری" بود که  مفهوم و موضوع جذابی داشت. متن ضد جنگ و درباره صلح بود و برای کودکان نوشته شده بود. وقتی متن آقای مهیاری را خواندم، از قصه و پیامی که داشت بسیار خوشم آمد و تصمیم گرقتم که آن را اجرا کنم؛ اما احساس کردم مشکلاتی دارد که البته ممکن است به سلیقه من برگردد. در متن اول منوری وجود نداشت. یک بمب سفید بود و یک بمب سیاه که در نهایت بمب سفید و سیاه باهم به کشمکش و دعوا می‌رسیدند و بمب سفید بمب سیاه را منفجر می‌کرد و خودش و بچه‌ها زنده می‌ماندند. من معتقد بودم چیزی به عنوان بمب سفید وجود ندارد و این که دو نیروی خیر و شر به این شکل وجود داشته باشند و خیر، شر را از بین ببرد، تکراری است، بنابراین از آقای مهیاری خواستم که دوباره متن را بازنویسی کند و در همان بازنویسی اول بمب سفید تبدیل به یک منور شد. شئی که ابزاری جنگی است ولی مثل بمب نیست و یک ابزار کمکی است برای شناسایی و یافتن راه و یا کمک رساندن که خارج از جنگ هم قابل استفاده است. پس از این مرحله تمرین‌های ما آغاز شد. من در ابتدا بمب و منور را عروسک دیده بودم، در طول تمرین حس کردم که متن کمی ساکن است و شاید آن جذابیت لازم را برای بچه‌ها نداشته باشد و باز کار در همان مرحله، چندین بار بازنویسی شد تا اینکه با همان شکل عروسکی به جشنواره اصفهان رفت. اما بعد از جشنواره حس کردم همچنان جای کار دارد. مخصوصاً از جهت بصری،با اینکه دنیای عروسکی گسترده و پر از فانتزی است؛ اما حس کردم با توجه به بسته بودن بمب کار، ساکن می ماند. پس تصمیم گرفتم که بمب و منور را از حالت عروسکی خارج کنم و همان بچه‌هایی که بمب و منور را عروسک‌گردانی می‌کردند را بازی کردند. بعد که در تالار هنر شروع به کار کردیم باز در مراحل تمرین متن تغییراتی کرد، هم از سوی خود آقای مهیاری،هم از طرف من و هم از سوی گروه بازیگران.اما آنچه که از روز اول چه در متن اولیه که "کودکان غریب" نام داشت و چه در "رؤیای بارانی"، نظر مرا جلب کرد نگاهی بود که به جنگ و صلح و عشق داشت.

دیالوگی در کار هست که من با آن مشکل دارم. اینکه بیاییم بمب را آزاد کنیم و بعد با آن، آدم‌هایی که سازنده‌اش بوده‌اند را نابود کنیم.این ایده بیشتر شبیه انتقام است تا صلح.
اول قرار می‌شود که بمب را آزاد کنند تا بتوانند مادر را از درون خانه نجات دهند و بعد با هم بروند و آن آدم‌ها که سازنده بمب هستند را نابود کنند. پس اولین دلیل، آزادی مادر است. حالا توجه کنید که این دیالوگ درست زمانی است که بچه‌ها گول بمب را می‌خورند. یعنی زمانی که آنها فریب می‌خورند تا بمب را آزاد کنند. من معتقدم حس انتقام و حس خشونت برای گرفتن حق، درست لحظه اشتباه کردن و فریب خوردن انسان است. درست در آنجا نشان داده می‌شود که اگر نبخشی گول می‌خوری. اگر بخششی نباشد روح انسانی از بین می‌رود و از وجه انسانی دور می‌شویم.
من ایده این کار را به نوعی یک ایده سیاسی می‌دانم. چطور چنین ایده‌ای را می‌توان برای بچه‌ها جذاب کرد؟
من بیشتر از وجه سیاسی آن، وجه انسانی مسئله را در نظر گرفتم.درست است که همیشه جنگها از سوی دولتها شکل گرفته اند، اما این مقوله جنگ است که کاملاً سیاسی است، ولی آنچه مورد توجه من بوده، صلح است. صلح بیشتر برای من یک وجه عاطفی و انسانی دارد یعنی من موضوع را سیاسی نگاه نکردم.
اما درباره خصوصیت چنین موضوعی برای بچه ها باید بگویم که تلقی خیلی از افراد این است که بچه فقط باید بخندد در حالی که در روانشناسی کودک هم اشاره شده که کودک باید با مقولات متفاوتی آشنا شود. جنگ از بدترین پدیده‌هاست که حتی در قالب‌های کوچکتر بین آدم‌ها اتفاق می‌افتد. مثلاً وقتی در مدرسه را نگاه می‌کنیم می‌بینیم که بچه‌ها چقدر دعوا می‌کنند. حتی در حین رانندگی ،خرید و خیلی از فعالیت های اجتماعی شما جنگ را در ابعاد مختلف می بینید،جنگ یعنی نبود احساسات انسانی.در نتیجه من فکر کردم که ما نیاز به کاری متفاوت داریم که خوراک مناسبی به کودکان بدهد و فکر می‌کنم که بچه‌ها هم خسته شدند از نمایش‌هایی که به طور سطحی و با ایده‌های تکراری می‌خواهند آنها را بخندانند.
حالا شاید بهتر باشد که بحث را به همین طرف ببریم.مشکل کجاست؟سالهاست که روی ایده‌های کلان برای بچه‌ها کار نمی‌شود و بیشتر روی پیام‌ها و نکات کوچک تأکید می شود...
در حد مسواک زدن و...
دقیقاً چرا فقط به چنین ایده‌هایی توجه می‌شود و از دیگر ایده‌های کلان و ریشه‌ای غفلت صورت می‌گیرد؟ در حالی که خاطرات کودکی ما پر است از نمایش‌هایی که سرشار از ایده‌های جذاب‌تر و انسان‌سازتر است. کارهایی مثل شاپرک خانوم و...
دقیقاً، خوب شد اشاره کردید. وقتی به نمایش‌هایی که از کودکی‌مان در خاطر داریم، نگاه می‌کنیم؛ مثل همین "شاپرک خانوم" که شما مثال زدید یا مثل کوتی و موتی،سنجاب‌ها و... به این نتیجه می رسیم که در گذشته نگاه به کودک اینقدر سطحی نبود، نمایش‌های کودکان فقط صرف پیام‌های دم دستی نمی شد.این به اعتقاد من دو دلیل دارد، اول این که کسانی که آن زمان کار کودک می کردند با علاقه و تمرکز کار می کردند، اما الآن منهای کسانی که واقعاً حرفه‌ای و درست و متمرکز کار می‌کنند، خیلی‌ها هستند که تنها از سر بیکاری در حوزه‌های دیگر کار کودک انجام می‌دهند. مثلاً من دانشجویانی را دیدم که برای کسب تجربه کارشان را از تئاتر کودک آغار می‌کنند و دچار این اشتباه می شوند که کار کودک ساده است. البته باز تأکید می‌کنم که همه اینطور نیستند. بعضی‌ها هستند که کار کودک را درست و حرفه‌ای انجام می‌دهند. منظور من این هم نیست که فقط باید کار کودک انجام دهند، بلکه می‌گویم باید متمرکز و با شناخت به این کار بپردازند. یعنی با پیشنهاد یک کار بزرگسال کار کودک را در درجه دوم قرار ندهند و آن را رها نکنند.
ضمن اینکه برای همین "رؤیای بارانی" خیلی از مدیران و همکاران به من گفتند که این چه کاریست که کردی، ول کن! اجازه بده تا بچه بخندند...اما من می‌گویم بچه باید به چی بخندد؟ به چه قیمتی بخندد؟ اصلاً آنچه که به آن می‌خندد درست است؟ کلاً به نظر می‌رسد که نگاه مسئولان ما هم عوض شده. این نگاه به کار کودک از همان نگاهی سرچشمه می‌گیرد که باعث شده طنزهای نود شبی بیشتر شوند و سریال های خوب کمتر، سینمای فیلم فارسی زیاد شود و فیلم‌های خوب، روز به روز کمتر شود. چون انگار می‌خواهیم همه چیز را ساده ببینیم؛ ساده بودن با ساده‌لوح فرض کردن مخاطب متفاوت است. این حرکت باعث می‌شود که سطح سلیقه و سواد مخاطب را پایین بیاوریم، یعنی به راحتی هر چیزی را تماشاگر قبول کند. این اشکالی است که باید مسئولان با نگاه فرهنگی جلوی آن را بگیرند. نمی توان به عادت تماشاگر اکتفا کرد؛ چرا که ما باید سلیقه تماشاگر را اصلاح کنیم.
شما می‌گویید که سطح سلیقه مردم باید اصلاح شود؛ اما سلیقه بچه‌ها که هنوز شکل نگرفته. می‌توان گفت تلقی‌های غیر فرهنگی و گذرا سلیقه عامه مردم را پایین آورده؛ اما سلیقه کودکان تازه در حال شکل گرفتن است؟
پدر و مادر  خیلی مهمند، من یک دفتر نظرسنجی بیرون سالن گذاشتم و دلم می خواهد شما ورق بزنید و آن را ببینید. از این طریق می توانید آدم‌ها را تقسیم‌بندی کنید. بچه‌ها و خانواده آنها در این دفتر نظر می‌دهند. باید نزدیکی نظرهای این دو را ببینید؛ یعنی در بیشتر موارد اگر پدر و مادری از کار تعریف کرده باشند، بچه ها هم از کار تعریف می‌کنند و اگر تعریف نکرده باشند، بچه‌ها هم تعریف نمی‌کنند. پس پدر و مادر اولین کسانی هستند که تأثیرگذاری فرهنگی روی بچه‌ها دارند. من معتقدم باید پای فرهنگ سازی تئاتر کودک ایستاد و مقاومت کرد. بار اول،دوم و یا سوم ممکن است کار من با اعتراض مواجه شود؛ اما به هرحال پس از آن تأثیر فرهنگی که می‌خواستیم، اتفاق می‌افتد.
چرا نسلی، مثل نسلی که همین پانزده - بیست سال گذشته کار کودک می کردند تربیت نشد؟
نسل قبل، خودش دغدغه کار کودک داشت. آدم‌هایی مثل ایرج طهماسب، فاطمه معتمد آریا، حمید جبلی، مرضیه برومند،عادل بزدوده، رضا بابک، آزاده پورمختار،هنگامه مفید و...دغدغه کار کودک داشتند و به صورت متمرکز همین کار را می کردند. وقتی آنها کار بزرگسال می‌کنند و دوباره به  کار کودک باز می‌گردند می‌بینیم که باز هم موفق‌اند چون سواد و شناخت نسبت به این کار دارند. اما الآن دیگر آن شناخت و تمرکز بین نسل جدید کودک‌کاران  به آن شکل وجود ندارد.
تئاتر شما دارای ایده‌ای جهانی است و مسئله بسیار حساس و مهمی را برای جهان امروز مطرح می‌کند، آن هم به شکلی آموزشی برای کودکان. برای نمایش جهانی‌اش فکری کردید؟
نامه نگاری‌هایی با ارگانهایی داشتیم تا بیایند و کار را ببینند و فیلمهایی از کار گرفتیم تا بتوانیم در جاهای دیگر هم آن را اجرا کنیم.یک نمایشی هم آقای مهیاری کارگردانی کردند به نام "گل" که می خواهیم آن را در جشنواره لهستان اجرا کنیم و قصد داریم "رؤیای بارانی" را هم با خود ببریم و راه‌هایی برای اجرای خارج از کشورش پیدا کنیم.
پس شما به صورت پیگیرتر وارد تئاتر کودک شدید؟
بله تصمیم دارم این کار را بکنم...
آیا قصد دارید یک گروه تئاتر حرفه‌ای برای این منظور تشکیل دهید؟
من در کارهایم اکثراً با آدم‌های ثابتی کار می‌کنم. اما اعتقادی به تشکیل گروه در ایران ندارم. چون هر گروه تئاتری که در ایران به وجود می‌آید خیلی زود متلاشی می‌شود و یا تأثیراتی که می‌توانست داشته باشد از دست می‌دهد.
فکر نمی‌کنید اگر گروه تئاتری تشکیل دهید، می‌توانید مرکزی داشته باشید که هم به لحاظ کاری و هم به لحاظ آموزشی در تئاتر کودک فعالیت کنید؟
این در بخش آموزش، خیلی خوب است، اما مستلزم حمایت است؛ ولی آنچه که مسلم  است این است که می‌خواهم در کار کودک بیشتر بمانم و از نظر دل خودم، این کار را واجب می‌دانم.
کار بعدی چه خصوصیاتی دارد؟
یک کار کاملاً موزیکال و متفاوت است که فکر می‌کنم در ایران تا به حال تجربه نشده یا حداقل من ندیدم که چنین کاری در ایران اجرا شده باشد. البته همان‌طور که اشاره کردم تصور می‌کنم که آن کار هم با موزیکال‌های رایج تئاتر کودکان در ایران کاملاً تفاوت داشته باشد و حرکتی نو به حساب می‌آید.