یادداشتی درباره اقتباس از ”لافکادیو” و ضرورت ایجاد بانک نمایشنامه

ناصح کامگاری: همکار نمایشنامه نویس و پژوهشگر ارجمند "شهرام کرمی" به مناسبت اجرای جدیدی با اقتباس از داستان "لافکادیو" نوشته "شل سیلور استاین"، نکات سودمندی نگاشته و در وب گاه "ایران تئاتر" در دسترس قرار گرفته که اشارات موشکافانهای به قابلیتهای نمایشی این داستان دارد و همین امر را موید اقتباسهای متعدد توسط گروههای مختلف نمایشی از آن دانسته اند.
این ارزیابی آموزنده در مقدمه به ذکر اجراهای مختلف از این اثر میپردازد که متاسفانه متکی بر حافظه محقق است که دستکم میشد به آرشیو "ایران تئاتر" رجوع و از اولین اقتباس از این داستان نشانی جست که نمایشنامه زنده - عروسکی "شیری که میغرید" نوشته صاحب این قلم است. اگر این نمایشنامه سابقهای در اجرا و انتشار نداشت جای تعجبی هم نداشت، اما در دنیای اینترنت که دسترسی آسان و در کسری از زمان به اسناد و سوابق مناسب هر تحقیق فراهم است، (که گاه همین بلیه ای برای تولید فلهای پژوهشهای سهل و سطحی شده!) چرا باید فقط به حافظه قناعت کرد؟ در حالی که نمایشنامه "شیری که میغرید" با قید عنوان اقتباس، ابتدا در فصلنامه صحنه شماره ده در سال 1379 به سردبیری حمید امجد به چاپ رسید و در سال 81 در جشنواره بینالمللی عروسکی به کارگردانی نیلوفر کیانی به صحنه رفت و علاوه بر اجراهایی در شهرستانها که برخی با مجوز نویسنده بوده، آخرین بار نیز در پاییز 87 در مرکز تولید نمایش عروسکی کانون پرورش فکری کودک و نوجوان پارک لاله توسط کارگردان جوانی به روی صحنه رفت که جلسه نقد و بررسی آن از طرف کانون ملی منتقدان توسط منوچهر اکبرلو برگزار و اخبارش در همین وب گاه تئاتری درج شد.
نوشته سودمند شهرام کرمی عزیز زمانی منتشر شد که دیگر فرصت دیدن این نمایش در تالار هنر از کف رفته بود. از سر کنجکاوی طبیعی هر نویسندهای که مشتاق اطلاع از کم و کیف اقتباسی تازه از متن مشترکی است، به آرشیو عکسهای نمایش مراجعه کردم. آنچه مشهود بود گویا شخصیتها در پوشش و قالب دلقکهای سیرک ایفای نقش کرده بودند. گرچه واضح است بنده حقی بر داستان لافکادیو ندارم و از آنجا که این اجرا را ندیده و متن آن را مطالعه نکردهام نمیتوانم قضاوت متقن و منصفانهای بکنم، اما کاش پژوهنده گرامی که لابد اجرای متاخر را دیده در مقام مقایسه دو اقتباس برمیآمد. زیرا پنهان نمیکنم که حیرت کردم؛ به این دلیل که دلقکها جایی در داستان لافکادیوی شل سیلور استاین ندارند، بلکه صرفا شخصیتهای ساخته و پرداخته تخیل من در دراماتیزه کردن داستان و خلق نمایشنامه" شیری که میغرید" هستند!
ملال از فرض پایمال شدن حق متون من، از فرط تکرار دیگر بیش از یک روز در روحم نمیپاید اما آنچه مرا به نگارش این یادداشت واداشت و حساسیت و وسواس در این زمینه از آن روست که واقعا اگر اجرای اخیر نه با رجوع به متن اصلی بلکه براساس نمایشنامه آماده "شیری که می غرید" به صحنه رفته، محملی مهیاست که طرح مجدد موضوع "بانک نمایشنامه" و لزوم تاسیس آن را توسط تشکیلات صنفی یا اداری تئاتر یادآوری کنیم و از سوی دیگر با نگاه آسیب شناسی، ضرورت بازنگری در نقش یک نهاد نظارتی موجود در سیستم اداری در بحث رعایت حقوق مولفین و مصنفین آثار هنری را خاطرنشان کنیم: "شورای نظارت و ارزشیابی" که در عمل مسئولیت "ممیزی" متون پیشنهادی را پیش از اجرا، شان نزول خود میداند و شاهد مثال؛ همین نمایشنامه که جهت اجرا توسط خود نویسنده و مطابق معمول در سه نسخه به آن شورا ارائه شده و طبق قاعده باید نسخهای از آن در بایگانی موجود باشد. چرا که پس از تصویب در تاریخ 28/2/ 1378 به شماره 3449 به ثبت رسیده و اگرچه به دلیل عدم اختصاص بودجه اجرایی به ثمر نرسید و به صحنه نرفت، اما به یقین، سوابق آن در سیستم ثبت اسناد اداره کل هنرهای نمایشی موجود است. حال سوال این جاست که چگونه متنی که در یک برهه بارها مطرح بوده و اجراهای دیگری از آن در همین اواخر بازبینی شده هنگام ارائه دوباره به این اداره، ارجاعی به سوابق آن نمیشود؟ این دقت و امعان نظر اگر نه درباره همه متون نمایشی، که لااقل در قبال اقتباسها یا ترجمههای گوناگون از یک متن واحد که اقتضا میکند! به کسی برنخورد، من نفس ممیزی را غیرضروری و وهنی نافی باور و یقین به صلاحیت و شعور نمایشنامهنویس در تشخیص عرف میدانم، اما حال که چنین تشکیلاتی برقرار است میپرسم؛ مگر ممیزی فقط مبین تعدیل متون و تعین ضوابط و تطابقات شکلی و شرعی است و ربطی به مفهوم "تمیز دادن" و "تشخیص" موارد و صحنههای مشابه توسط کارشناسان حاذق آن شورا ندارد که گاه با بدگمانی، موی سفید گشته مولف را از ماست میکشند و در مواجه با هر احتجاج، ماست متون سفید ما را سیاه تلقی میکنند!؟