در حال بارگذاری ...
...

گفت‌و‌گو با ”میکائیل شهرستانی” کارگردان نمایش ”خانه برنارد آلبا”

گفت‌و‌گو با ”میکائیل شهرستانی” کارگردان نمایش ”خانه برنارد آلبا”

سما بابایی : "میکائیل شهرستانی" پس از چهار سال دوری از صحنه تئاتر، ‌هم اکنون نمایش "‌خانه برنارد آلبا" را در تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه دارد.

‌نمایشی که تمام بازیگران آن را شاگردان او تشکیل می‌دهند. شهرستانی این متن آشنا را با نگاهی نو به اجرا درآورده است. متن شاعرانه لورکا توسط این کارگردان و دانشجویانش به شکلی قابل باور به اجرا درآمده است. هر چند که شهرستانی می‌گوید این نمایش را نباید بازگشت دوباره او به صحنه دانست. به همین انگیزه گفت‌و‌گوی سایت ایران تئاتر را با وی می‌خوانید:
***
اجرایی که شما از متن " خانه برنارد آلبا"‌ لورکا به روی صحنه بردید،‌ خلاصه‌ای از متن اصلی است، ‌به شکلی که اجرا به کمتر از یک ساعت رسیده است، علت چیست ؟

هر کسی که اثری را می‌خواند و فرصت اجرای آن را می‌یابد،‌ یقینا برداشت‌های شخصی خود را در آن اعمال می‌کند. هر فردی استنباط و باورهای خود را از هر پدیده فرهنگی دارد و به شیوه خود آن را روایت می‌کند. البته اگر قرار بود "‌خانه برنارد آلبا" را با یک گروه صد در صد حرفه‌ای به صحنه بیاورم، ‌هم به طور قطع آن را دراماتورژی می‌کردم. ولی ماهیت گروه و وی‍ژگی‌هایی که بر آنها مترتب بود هم مرا در انتخاب این متن به خصوص، وسوسه کرد.
چرا پروسه تمرین تا اجرا طولانی شد؟ در تمام این مدت گروه را همراهی می‌کردید؟‌
طبیعی است که نه. جالب است بدانید کسی که ابتدا از من خواست تا متنی را پیشنهاد بدهم که به همراه دوستانش تمرین کنند، در حال حاضر در این جمع حضور ندارد. او کسی بود که باعث شد من این افراد را به هم معرفی کنم، اما خودش بعد از مدتی گروه را ترک کرد. قصه نخستین، ‌تشکیل گروه، دوستی بود‌، ‌ولی کم‌کم مثل زندگی که فراز و فرود دارد و در این گیرودار همه دوام نمی‌آورند،‌ بعضی‌ها می‌مانند، ‌یعضی برمی‌گردند و عده‌ای هم ادامه می‌دهند، این جمع ادامه داد. حتی قرار شد گروه در جشنواره دانشجویی هم شرکت کنند که با بی‌مهری و رفتاری غیرحرفه‌ای  مواجه شدند. آنها مایوس شدند، ‌درماندند و عاقبت برخاستند. راستش پایمردی و اصرار و پافشاری عده‌ای دانشجوی جوان و علاقه‌مند و عاشق مرا معذب کرد. ماندم که کمکشان کنم یا نه ؟ آخر همگی شاگردانم بودند و هر کدام سه ،‌چهار ترم بیان و بازیگری را با من گذرانده بودند. با وجودی که نه رغبتی برایم نمانده بود و نه ذوق و انگیزه‌ای، ‌ولی انصاف نبود آنها را تنها بگذارم. جمعشان کردم. متن را بعد از تحلیل و روخوانی مجدد طراحی کردم. میزانسن دادم و سرانجام چهره‌ای نسبتا باورپذیر پیدا کرد. گروه امیدوارانه تلاش می‌کرد و مرا هم بر سر ذوق می‌آورد.
و چطور در ایرانشهر به اجرا درآمد؟
در مراحل پایانی از آقای جوزانی دعوت کردم کار را ببیند و اگر ممکن بود سالنی را در اختیار این جوانان قرار دهد. این اتفاق بعد از گذشت پنج ماه عاقبت رخ داد و حالا همان افراد و گروه جوان با سماجت مرا و مسوؤلان را قانع کردند که کارشان باید جایی دیده و داوری شود.
با توجه به آماتور بودن بازیگران ،‌حالا که چندین اجرا را گذرانده‌اید، ‌چقدر از کار رضایت دارید؟
به هر صورت گروه بسیار جوان است. همگی‌شان برای اولین بار است که به صحنه می‌روند و با تماشاگر روبه‌رو می‌شوند. آنها منظبتند، ‌مسوؤلیت پذیر و متکی به نفس‌اند. مهم تر از همه حرف‌شنو هستند. ممکن است مطلبی را بخواهم و همان بار اول برایشان مقدور نباشد و نتوانند اجرا کنند، ‌اما بعد از چند شب حتما اجرا می‌کنند. سیر پیشرفت آنها در این چند شب خوب بوده و ناراضی نیستم.
"خانه برنارد آلبا" بعد از نمایش‌هایی چون هملت، ارش ،‌آژدهاک و... تجربه‌ای دیگر از همکاری شما با جوانان است. این مساله از آنجایی که باعث امید جوانان می‌شود به فعالیت تئاتر قابل تقدیر است ،‌اما طبیعتا محدودیت‌هایی را به عنوان کارگردان برای شما ایجاد می‌کند، ‌این طور نیست؟
بله .کار با جوانان اصلا ساده نیست. آنها زودرنج‌اند. عجول‌اند. گاهی پرخاشگر و حتما احساساتی و اگر گوش شنوا نداشته باشند، اوضاع سخت‌تر هم می‌شود. پس اول باید برایشان معلمی‌کرد، و با آنان ‌دوست بود. اصولا کارگردانی چنین گروه‌هایی صبر و تحمل بیشتری می‌طلبد و من از معلم‌ام آموخته‌ام که در کار صبوری کنم و البته متوقع باشم. صد در صد با آنها محدودیت‌هایی دارم و البته آنان هم ذهن‌هایی آماده دارند که چون یک بوم نقاشی آماده نقش‌پذیری، رنگ‌پذیری و البته یادگیری که در کمتر بازیگر حرفه‌ای می‌شود سراغ داشت.
اجرای این نمایش را می‌توان بازگشت دوباره شما به صحنه دانست و یا همچنان فاصله‌تان را با تئاتر حفظ خواهید کرد؟
خیر. این کار به معنای بازگشت من به صحنه تئاتر نیست. سر ذوق آمدن من از برخوردها و عملکرد و سیاست‌های حاکم بر تئاتر نیست. همان‌طور که پیش‌تر عرض کردم تنها شاگردانم مرا برانگیختند.  اما این انگیختگی می‌تواند به سرعت از دست برود. نزدیک به 30 سال کار و تلاش در تمام صحنه‌های تئاتر در هر گوشه از این شهر مرا بر آن داشته تا هم برای خودم، ‌هم "کارم" و هم همکارانم محرم باشم و حرمت قایل شوم و هر جا بی‌حرمتی ببینم برنتابم. گمان می‌کنم دیگر وقتش رسیده که مورد اعتماد قرار گیرم و مورد احترام باشم. اگر امنیت شغلی نداریم، ‌لااقل احترام و عزتمان را زیر پا نگذارند. اگر شرایطی مهیا شد که بتوانیم حرفمان را بزنیم ،‌آن هم در جایی که لیاقت و شایستگی‌اش را داریم، حتما تئاتر کار می‌کنیم و بیشتر از گذشته. مطمئن باشید کسانی که از سر ناچاری سینما و تلویزیون را برگزیده‌اند، ‌اگر تئاتر احترامشان را نگهدارد و حقشان را زیر پا نگذارد،‌تئاتر را اشباع می‌کنند. قبلا هم گفته‌ام ‌بعضی‌ها به تئاتر مدیون‌اند و بعضی آدم‌ها، "تئاتر" به آنها.
با نگاهی به اجرا می‌توان نگاهی نو را در اثر مشاهده کرد که این مساله بیشتر در صحنه‌پردازی مشاهده می‌شود. آیا می‌توان این گونه استنباط کرد که این کار اجرایی مدرن از اثر لورکاست؟‌
نمی‌دانم. شاید. تنها خواستم کاری کرده باشم و یقینا با ابزاری که کاربردش را بعد از نزدیک به 30 سال کار باید بلد باشم. شاید بشود اجرا را مدرن تلقی کرد. هنرمند باید بتواند با هر چه "‌زمانه "‌در اختیارش می‌گذارد حرف بزند و درست‌تر آنکه حرف خودش را بزند نه حرف زمانه را ...
هم اکنون در تماشاخانه ایرانشهر سه نمایش روی صحنه‌اند که هر سه آنها متنی غیرایرانی دارند. این به خاطر کمبود نمایشنامه‌های خوب ایرانی است یا وقت آن رسیده که تئاتر را فرامرزی قضاوت کرد؟
احتمالا تصادفی است. اما هم دغدغه من است و هم دغدغه دکتر صادقی که روی متون ایرانی کار کنیم. واقعیت این است که پیش از این من پنج نمایش ایرانی را با شاگردانم به صحنه بردم. "‌سه برخوانی " استاد بیضایی و دو نمایش کوتاه از استاد فقید اکبر رادی ... عرض کردم شرایط این گروه جوان بیشتر موثر بود که این متن را انتخاب کنم.