در حال بارگذاری ...
...

گزارشی از تمرین نمایش هی مرد گنده گریه نکن به کارگردانی جلال تهرانی

این روزها تراکت‌های نمایش «هی مرد گنده گریه نکن»به شیوه‌های عجیب و خنده‌دار بین مردم پخش می‌شود. این نمایش چهارمین کار جلال تهرانی کارگردان نام آشنای تئاتری است. کسیکه در همان اولین تجربه کارگردانی‌اش به عنوان کارگدانی متفاوت و خلاق جدی گرفته شد.

نیلوفر رستمی:این روزها تراکت‌های نمایش «هی مرد گنده گریه نکن»به شیوه‌های عجیب و خنده‌دار بین مردم پخش می‌شود. این نمایش چهارمین کار جلال تهرانی کارگردان نام آشنای تئاتری است. کسی که در همان اولین تجربه کارگردانی‌اش به عنوان کارگردانی متفاوت و خلاق جدی گرفته شد. اولین تجربه تهرانی نمایش به نام «نفر تی‌تی» در سال 1380 بود و کارهای بعدی او به ترتیب مخزن، تک سلولی ها و هی مرد گنده گریه نکن بود که در حال حاضر وی هر روز به همراه گروهش قبل از اجرای پری صابری در سالن اصلی تئاتر شهر همین نمایش اخیر را برای اجرای عمومی تمرین می‌کند.
در این نمایش‌پانته‌آبهرام،آرش‌فلاحت‌پیشه، محمدصادق ملکی، مجید آقا کریمی،سیدجواد حسینی،وحید آقاپور،امیرقنبری و ستاره پسیانی بازی می‌کنند.
طراح صحنه و لباس نمایش خود جلال تهرانی است. نمایش دارای یک گروه موسیقی زنده است. علی میرزاخانی آهنگساز و نوازنده گیتار این گروه است،احسان جهان دیده نوازنده ساز دهنی و ستاره پسیانی نوازنده آکاردئون این نمایش از دی ماه هر شب د رتالار اصلی تئاتر شهر به روی صحنه می‌رود.
از نقد نویسی تا کارگردانی
جلال تهرانی فارغ التحصیل رشته ادبیات نمایشی است اما در آغاز در حوزه نقدنویسی به مدت چند سال مشغول شد و به عنوان یکی از منتقدان جدی مجله صحنه فعال بود. وی در این باره می‌گوید:«با این حال همیشه نوشتن نمایشنامه را به نقد ترجیح می‌دادم. ده نمایشنامه داشتم که همه آنها را نیمه کاره رها کرده بودم. به نظرم وسواس در نقد نویسی باعث می شد که نتوانم در نوشته‌هایم پیش بروم بنابراین تصمیم گرفتم یکسال نقدنویسی را کنار بگذارم و به طور جدی مشغول نوشتن شدم. اولین نمایشنامه‌ای را که تمام کردم «قایقران»بود که اجراهای متعددی نیز از آن به روی صحنه رفت و به این ترتیب دیگر در این حوزه ماندم و دیگر به سراغ نقد نویسی نرفتم اما اینکه جلال منتقد و نمایشنامه نویس چطور به حوزه کارگردانی کشیده شده،داستان دیگری داد؛«اکثر اجراهایی را که از متن‌هایم می‌دیدم،دوست نداشتم،کم کم به این نتیجه رسیدم که انگار متن‌های من به درد اجرا نمی‌خوردبرای اینکه از این قضیه مطمئن شوم خواستم یکبار در مقام کارگردان خودم نمایشنامه‌ای را به روی صحنه بیاوریم.»اما وی دل خوشی از کارگردانی ندارد و می‌گوید؛«کارگردانی در ایران بسیار سخت است در واقع 98 درصد انرژی صرف کارهای حاشیه‌ای می‌شود و فقط 2 درصد باقی مانده می‌ماند برای کارگردانی در ایران ما دستیار کارگردان به معنای واقعی کلمه به تعداد انگشتان دست داریم چرا که اگر دستیارها بتوانند 98 درصد کارها را انجام دهند خودشان هم کارگردانی می‌کنند. »
از این کارگردان در جشنواره تئاتر فجر امسال نیز متنی با عنوان«اندر هدایت نسل جوان» پذیرفته شده است اما به دلیل تلاقی با تمرین‌های« هی مرد.... »عملا تمرین این نمایش لغو شده است. البته تهرانی از این بابت نگرانی ندارد و امیدوار است که با حداقل آمادگی گروه نمایش از سد بازبینی بگذرد(ما مشکل چندانی نداریم چرا که بلافاصله بعد از اجرای هر جشنواره هر سال تمرین یک نمایش دیگر را شروع می‌کنیم که از بهمن ماه پارسال نیز تا پایان خرداد ماه امسال نمایش«اندر هدایت نسل جوان»را تمرین کردیم و یکبار هم روخوانی شد اما از خرداد ماه به علت نداشتن پلاتوی تمرین و بعد گرفتار شدنمان سر تمرین«هی مرد...»این کار متوقف ماند. اما من امیدوارم بتوانم اجرای قابل قبولی در روز بازبینی داشته باشم و بتوانم برای جشنواره نیز آن را آماده کنم ) از وی همچنین دو نمایشنامه دیگر امسال توسط کارگردانهای دیگر در حال آماده شدن است.نمایش«دو دلقک و نصفی» به کارگردانی سهراب سلیمی و بکت 2001 به کارگردانی فرشید مصدق. حالا تا جشنواره باید صبر کنیم تا متن و اجراهای برآورده شده از این دو کارگردان را به قضاوت بنشینیم. »
تمرین نامتعارف
دایره‌وار نشسته‌اند روی سن تالار اصلی و آنقدر هوا سرد است که همه دور خود چیزی پیچانده‌اند. روی نیمکت‌های تماشاگران نیز یکی دو نفر از دستیارهای و علی میرزاخانی آهنگساز،نوازنده و سرپرست گروه نشسته،با فلاکس چای در کنارش که هر از گاهی تعارفی می‌زند«چای هست،می‌خوری.»آنها که دایره‌وار نشسته‌اند چیزی را زمزمه می‌کنند هر بازیگری در حد یک حرف. شبیه بازی هپ است. آرام آرام در تسلسل آنهم حرفهای ادا شده،متوجه می‌شود که آنها در واقع در حال روخوانی متن هستند. یک شیوه تمرین نامتعارف و عجیب که هیچکدام از بازیگرها تا به حال تجربه چنین تمرین را نداشته‌اند.آنها روزی 5 ساعت دورهم جمع می‌شوند به دستگاه مترونوم را میان حلقه خود گذاشته‌اند و با صدای دنگ دنگ خوش‌آهنگ آن بازیگرها حرف به حرف متن را می‌خوانند. بچه‌ها هم برای خود قرار و مداری گذاشتند که اگر کسی عقب ماند یا اشتباه گفت کسی نخند. دوباره مجله را از اول می‌خواند. همین اشتباهات بعضی اوقات باعث خنده یا عصبانیت هم می‌شود. پانته‌آ بهرام می‌گوید:(بچه‌ها این بار هر کی اشتباه گفت باید یه سیلی بخوره.)و ستاره پسیانی که کوچکترین عضو گروه هم است می‌گوید(بچه‌ها اگر اشتباه گفتم تو رو خدا نوچ نگوئید. این از هزار تا توهین هم بدتر است.)
جلال تهرانی درباره خاصیت این تمرین عجیب می‌گوید:«دغدغه مهم من در اجراهایم تمپوی بازیگران است این شیوه تمرین به نظم تمپوی درونی آنها را با هم ممکن می‌کند،مضاعف بر آنکه به آنان تمرکز می‌بخشد. حسن دیگر این تمرین در فعال کردن بازیگران است. بازیگران در تمام طول ساعات تمرین فارغ از نقش‌های کوتاه و بلندشان به یک اندازه درگیر کار می‌شوند. البته به غیر از تمپوی بازیگران،مشکل سالن اصلی تئاتر شهر است که برای اجرا به ما واگذار شده. در این سالن فراگیر شدن صدا بحث مهم است و باری اینکه صدا به تماشاگران برسد مجبور بودیم تمهیداتی را به کار ببریم. استفاده از میکروفن یا بلندگو کار را باسمه‌ای می‌کرد . اما این شیوه تمرین می‌توانست در فن بیان بازیگران موثر واقع شود که این گونه تمرین را شروع کردم.»
تقریبا دو هفته دیگر به اجرای عمومی نمایش باقی مانده است اما هنوز بازیگرها رد مرحله تمرین بیان هستند،این سوال پیش می‌آید که در این فرصت آیا گروه می‌تواند تمرین‌هایش را تکمیل کند؟«امیدوارم. یعنی این اتفاق حتما باید بیفتد. ما مشکلی نداریم چون از دو سال پیش چند بار این نمایشنامه را تمرین کرده‌ایم. به خصوص که نمایش فارغ از حرکات بدنی و تحرک‌های آنچنانی در صحنه است. توسط دشمن محاصره شده است،زن و مردی روستایی مرتب در جریان اخبار جنگ قرار می‌گیرند و در این میان آدمهای اطرافشان یکی یکی گم می‌شوند.
تهران درباره چگونگی شکل گیری این متن می‌گوید:من غالبا نمایش‌نامه‌هایم با یک جمله یا کلمه شروع می‌شود هرگز طرح از پیش تعیین شده‌ای در ذهنم ندارم. به تدریج متوجه می‌شوم که چه می‌خواهم و قرار است چه اتفاقی بیفتد. در باره نایشنامه «هی مرد...» نیز تنها تصمیمی که داشتم این بود که متنی بنویسم که آدمهایش هر چقدر دلشان می‌خواهد حرف بزنند و اصلا به ایجاز فکر نکردم در واقع بر خلاف متن‌های قبلی خیلی با زبان سروکله نزدم و خیلی راحت و با کمترین توقف این نمایشنامه را نوشتم اما در دو سال گذشته سختیهای فراوانی در بازنویسی متن کشیدم.«هی مرد گنده...» در ابتدا با دو اسم «نینو» و «شیزو» در ذهنم شکل گرفت و اولین جمله‌ای که نینو می‌گوید:«شیزو در رو ببند هوا گرمه»
«هی مرد گنده....»سه بار باز نویسی شده است. متن اولیه که متنی پر و پیمان به طول مدت 3 ساعت اجرا بوده برای اولین بار در خانه هنرمندان در سال 1381 نمایش خوانی می‌شود که به نظر تهرانی کماکان موفق‌ترین اجرا بوده است. (من همیشه به دلیل مجموع بضاعت‌هایی که تئاترمان دارد، مجبور به بازنگری در متن‌ها و نزدیک کردنشان به امکانات موجود شده‌ام که در اکثر موارد نیز به معنای گذشتن از لحظات دوست داشتنی متن است. بعد از نمایش خوانی که از «هی مرد گنده ...» شد به دلیل آنکه فکر می‌کردم تماشاگر حوصله سه ساعت تماشای تئاتر را ندارد آن را برای زمان کوتاهتر بازنویسی کردم و علیرغم آنکه فکر می‌کردم این نمایش نسبت به نمایش‌های قبلی‌ام از پیچیدگی‌ها و ابهامهای صحنه‌ای کمتری برخوردار است اما در اجرای جشنواره بسیاری نظرشان این بود که نمایش سنگین و پر از ابهام بوده است بنابراین برای نزدیک شدن به مخاطبم و تعدیل در ابهامات دوباره متن را بازنویسی کردم.دست آخر هم وقتی سالن اجرایمان از تالار مولوی به تالاراصلی تغییر کرد مجبور شدم همسان با امکانات تالار اصلی تغییراتی را در متن و اجرا ایجاد کنم.)
به همین علت اخیر تهرانی در میانه تمرین اداره کردن بازیها را به بچه‌ها واگذار کرد و به مدت 2 هفته در خلوت خانه برای چندمین بار مشغول به بازنویسی متن شد. بعد از دو هفته امروز متن‌های جدید به بچه‌ها رسیده و کارگردان نیز در جمع حضور دارد. قبل از تمرین بچه‌ها نظراتشان را درباره متن تازه می‌گویند و این نظر غالب که متن سابق بهتر از متن فعلی است. بعد از آنکه عاقبت به یک جمع بندی می‌رسند تمرین به شیوه قبل شروع می‌شود. همه دایره‌وار می‌نشینند مترونوم را روشن کرده و متن با ضرب آهنگ خوانده می‌شود. اما چند دقیقه از شروع تمرین نگذشته که صدای چکش و حرف از پشت سالن می‌‌آید. صدا آنقدر بلند است که تمرکز بازیگرها را به هم می‌ریزد. کارگردان می‌رود سمت صدا . تهرانی خنده‌اش می‌گیرد چاره‌ای ندارد جز سکوت. تمرین در صدای چکش‌ها حل می‌شود.
بخش‌های گمشده من
پانته‌آ بهرام بازیگرفعال سالهای اخیر در این نمایش در نقش نینو بازی می‌کند. وی درباره این شیوه تمرین که به قول خودش اولین تجربه‌اش بوده است،می‌گوید: این شیوه را دوست دارم چون بخش‌های گم شده‌ام را که سالها فراموششان کرده بودم،فعال می‌کند. همین طور در این نوع تمرین یک نوع همدلی گروهی بوجود می‌آید فارغ از برتریهای بازیگران. من تمرینی شبیه این شیوه را البته بدون استفاده از مترونوم سال 68 با خانم گلاب آدینه در نمایش«مرگ یزدگرد» تجربه کردم. خانم آدینه با ضرب دست ریتم می‌گرفت. بعد از مرگ یزدگرد سیما بینا در حالیکه به شدت گریه می‌کرد به ما گفت انگار من به یک کنسرت دعوت شده بودم. بعد از این همه سال حالا دارم دوباره این شیوه را تجربه می‌کنم اگر چه حالا دقیق‌تر و دشوارتر شده است به دلیل آنکه جلال خاص می‌نویسد و خاص فکر می‌کند. اما این خاص گفتن دلیلی نیست بر اینکه جلال تعمدامی‌خواهد خاص باشد به طور کلی دیدگاه این کارگردان نسبت به تئاتر عمیق و عجیب است.
بهرام همچنین در حالیکه خبر از این می‌دهد که برای سال آینده هیچ کاری را نپذیرفته و تصمیم دارد که انرژی و فرصتش را صرف دیدن،فکر کردن و آموختن دوباره بکند. درباره نقش خود که در اجرای «هی مرد گنده ...» می‌گوید:بازی من با چیزی که در جشنواره اتفاق افتاده با تمرین‌های حاضرم فرق می‌کند. در جشنواره به این دلیل که چند کار را همزمان با هم تمرین می‌کردم فقط در تلاش بودم تا از تکنیک‌ها و ترفندهای آموخته شده‌ای پانته‌‌آ استفاده کنم اکنون فرصت دوباره بازآفرینی این شخصیت را دارم و بیشتر فرصت دارم تا منظور جلال را از تحلیل شخصیت درک کنم اگر چه باید اعتراف کنم هنوز صدرصد به نقشم مسلط نشده‌ام اما به نقاطی که در دوران جشنواره به نظرم غیرعملی می‌آمد نزدیک شده‌ام. به هر جهت امیدوارم روزی فارغ از هر دغدغه بازی در نمایشی از جلال را تجربه کنم.