نگاهی به نمایش ”روال عادی” نوشته ”ژان کلود کاریر” و کارگردانی ”محمدرضا خاکی”

رضا آشفته: "روال عادی" نمایشی درباره بدگمانی و بی اعتمادی است که در یک موقعیت سهل و ممتنع شکل میگیرد. ساده از این جهت که دو آدم یکی در نقش کمیسر (ایوب آقاخانی) و دومی در نقش خبرچین (مسعود دلخواه) مقابل هم نشستهاند و قرار است که کمیسر، خبرچین را بنابر نامهها و اتهاماتی که به او از سوی افراد مختلف وارد شده است، محکوم کند.
ممتنع از این جهت که بازی کمیسر و خبرچین شکل معکوسی به خود میگیرد و در پایان خبرچین است که کمیسر را وادار به نوشتن یک اتهام احتمالی و فرضی میکند.
ژان کلود کاریر
"روال عادی" نوشته "ژان کلود کاریر" است که داماد شادروان مهین تجدد و همسر نهال تجدد است و همین باعث میشود که از او به عنوان یک نویسنده فرانسوی و حتی ایرانی یاد کنیم. نویسندهای که بارها به ایران سفر کرده و تاثیرات قابل تاملی را بر هنرمندان ما گذاشته است. او علاقه زیادی به اقتباس از ادبیات جهان دارد. پیش از این "کتایون فیض مرندی" نمایشنامه "دفتر یادداشت" او را به صحنه آورده و "داریوش مودبیان"، "مجمع مرغان" او را که برگرفته از منطق الطیر است، ترجمه کرده و این متن توسط پیتر بروک اجرا هم شده است. یکی دیگر از آثار کاریر، "مهاباراتا" است که برگرفته از آیینهای هند باستان و باز هم از اجراهای بسیار معروف بروک است که توسط "بهمن کیارستمی" ترجمه شده است. نمایشنامه "روال عادی" هم توسط "اصغر نوری" به فارسی برگردانده شده است.
ژان کلود کاریر در زمینه سینما و فیلمنامهنویسی هم معروف است و همکاری او با لوئیس بونوئل و نوشتن فیلمهای خاطرات یک خدمتکار( 1964)، بل دو ژور( 1967)، جذابیتهای پنهان بورژوازی( 1972) و میل مبهم هوس ( 1977) مثال زدنی است. این همه بضاعت ما از آشنایی با این نویسنده مشهور تئاتر و سینماست که با حضورش در ایران توانمندیهای خود را در اختیار علاقهمندانش هم قرار داده است.
بدگمانیها و سوءظنها
"محمدرضا خاکی" بر آن است تا متن را به شیوه خود اجرا کند. در رویه اصلی که رودررویی دو آدم را میبینیم، همه روابط و گفتارها شکل واقع گرایانهای به خود گرفته است. منطقا دو آدم که از بدگمانیها و سوءظنها و بیاعتمادیهای خود میگویند، هر دو جلوهای از شرایط نامطلوب اجتماعی هستند که گویی همه در حال پاییده شدن هستند و هر کس به دیگری با بیاعتمادی نگاه میکند و اتهامی ناخواسته ولو از ظن و ذهن خود بر آنان وارد میکند. جامعه امنیتی و نظامی و بسته چنین رویکردی را در مواجه با آدمهای اجتماعش دارد که نمونه درخشان آن را در رمان 1984 جورج اورول، خالق شاهکار "مزرعه حیوانات" خواندهایم.
کتاب "1984" به دلیل تاثیر زیادی که بر ادبیات داشته باعث ایجاد دست کم چهار کلمه جدید در زبان انگلیسی شده است:
doublethink: پذیرش همزمان دو مفهوم متضاد مخصوصاً در نتیجه تلقین فکری سیاسی
thoughtcrime: جرم فکری
newspeak: زبانی دوپهلو و نامفهوم که در تبلیغات سیاسی استفاده شود
big brother: شخصی که قدرت کامل در حکومتی معمولاً استبدادی دارد
این اثر همواره جزو ده رمان برتر قرن بیستم شناخته شده و همچنین در نظرخواهی انجام شده از خوانندگان مجل? تایم که حدود چهار سال پیش انجام شد به عنوان برترین رمان در طول تاریخ انتخاب شد. (1)
"جورج اورول (George Orwell) کتاب 1984 را در سال 1949 نوشت، زمانی که جنگ دوم جهانی به تازگی پایان یافته بود و جهان خطر تسلیم شدن در مقابل حکومتی ظالم و دیکتاتوری را به خوبی احساس کرده بود. در آن زمان جنگ سرد هنوز به معنای واقعی آغاز نشده بود و در دنیای غرب روشنفکرانی بودند که به دفاع از کمونیسم برخواسته بودند. اورول این کتاب را در واقع برای اخطار به غرب در مورد گسترش کمونیسم نوشت. اما داستان این اثر را میتوان تا حدود زیادی به شرایط حاکم بر تمام جوامع تحت سلط? حکومتهای استبدادی تعمیم داد."(2)
اما در "روال عادی" این شرایط بحرانی در مواجهه دو تن از نیروهای امنیتی به چالش کشیده میشود و هدف هم بیان خودآزاری خبرچین و دیگرآزاری کمیسر اولی است که واضع چنین وضعیتی بوده است. کمیسر جوان نمیداند که چرا باید تن به شرایطی بدهد که حالا از سوی خبرچین برای او وضع خواهد شد؛ اما میپذیرد چون که از نظر خبرچین، کمیسر قبلی احمق بوده، تن به آن شرایط نداده است. یعنی برای قدرت گرفتن، کمیسر باید اتهاماتی را از منظر یک شخص دیگر بر خود وارد سازد. چنانچه خبرچین هم مدام خود را از منظر آدمهای دوروبر خود مورد ظن و اتهام قرار داده است و حالا یک یک آنها را برای کمیسر جوان تعریف میکند تا باعث شگفتی او شود.
این شگفتی در منظر تماشاگر باعث تولید فکری باز خواهد شد تا به هر طریق ممکن خود را از این همه بستگی توام با بیاعتمادی و بدگمانی نسبت به دیگران برهاند. در دنیای باز آدمها سر در گریبان خود دارند و نمیخواهند اسباب زحمت و فضولی بشوند. بنابراین کاری به دیگران ندارند.
صفحه شطرنج
طراحی صحنه به ظاهر تداعیگر صفحه شطرنج یا یک بازی فکری را میکند که خود زمینهساز جدال این دو خواهد بود و البته قرار هم نیست چیزی جز این در صحنه مبادله شود. اینها باعث میشود که تماشاگر لحظه به لحظه نمایش را دنبال کند و شاید بودن عمل نمایشی بیشتر در رفتار بازیگران، ضرباهنگ مطلوبتری را به اجرا وارد میکرد. در حال حاضر هر دو بازیگر در اتکای به گفتار، میمیکهای چهره و حرکات محدود دست و پا، بازی خود را پیش میبرند. فقط یکی دو بار از جایشان بر میخیزند تا دیالوگی را بگویند و یا آب از پارچ بریزند و بخورند. هنوز هم جا دارد که با تعریف حرکاتی بتوان چشمانداز بهتری را در صحنه ایجاد کرد. فعلاً شاید در وابستگی به کلمات و جملات متن، بازیگر خود را بر صندلی نشانده است و اگر از این مرحله بگذرد، ناخواسته رفتارهای معقول و بارزی با توجه به همان بنمایه مورد نظر ابراز خواهد داشت. در حال حاضر "مسعود دلخواه" زیرکانه خبرچین را درآورده و میداند که با چه لحن و بیانی او را بازی کند. اما "ایوب آقاخانی" در بیان متکی به بیان دوبلورهای فیلمهای خارجی است و رفتارش هم همانند فیلمهای سینمایی است. او باید این حرکات و نحوه گفتار را از بازی خود دور کند. ما در ایران زندگی میکنیم و هدف هم ارتباط با مخاطب ایرانی است، بنابراین نیازی به سخت گرفتن بی مورد نیست. بازیگر باید یک آدم را بنابر دادههای متن روی صحنه بازی کند و چندان هم به دنبال ما به ازای ایرانی یا خارجیاش نباشد.
پی نوشت:
1. وبلاگ مترجم، به نشانی http://transl8or.blogspot.com/2007/06/1984.html
2. همان