در ادبیات نمایشی اولین چیزی که قربانی میشود ”قصه” است

بیستوچهارمین نشست نقد و بررسی کانون تئاتر رنگین کمان عصر روز شنبه ۱۲ تیرماه با حضور دکترمحمدرضا خاکی، دکتر مسعود دلخواه، ایثار ابومحبوب، اصغر نوری و بهزاد صدیقی در تالار سپیده فرهنگسرای انقلاب برگزار شد.
به گزارش دریافتی سایت ایران تئاتر، در این نشست که اختصاص به نقد و بررسی نمایش "روال عادی" نوشته "ژان کلودکاریر" وکارگردانی "دکتر محمد رضا خاکی" داشت، دکتر خاکی در ابتدا با اشاره به اینکه این تجربه سومین تجربه همکاریاش با دکتر دلخواه است، در خصوص انتخاب این نمایشنامه کاریر گفت: «طی دو سه سال گذشته چند متن از نمایشنامهنویسان معاصر اروپا و امریکا را خوانده بودم و نماشنامه ابلوموف و12 نمایشنامه کوتاه طنز از یک نمایشنامهنویس کانادایی و "مفیستو برای همیشه" را ترجمه کردم و به ناشر هم سپردم. قرار بود طبق برنامه از نیمه دوم خرداد نمایش "مفیستو برای همیشه" را کارگردانی کنم. این نمایش16 پرسوناژ دارد. اما از آنجا که بازیگرانم نتوانستند وقتشان را با زمان تمرین هماهنگ کنند (چون در پروژههای دیگر هم بودند) قرار شد به زمان دیگری برای اجرای، آن فکر کنم. برحسب اتفاق یکی از دانشجویانم متن "روال عادی" را به من معرفی کرد. من هم متن را خواندم و آن را پسندیدم و متوجه شدم با این زمان محدود برای تمرین و اجرا میتوانم آن را کار کنم.»
خاکی در ادامه یادآور شد: «این متن فنی نوشته شده و هیچ چیز اضافهای ندارد و از بازی کلامی و شاعرانگی زبان در آن خبری نیست و تماشاگران را وارد جهان نا آشنایی میکند که کمتر به آن وارد شدهاند و بدون اینکه دیوار و فضایی وجود داشته باشد، مخاطب را متوجه خود میکند. شخصیت خبرچین بر خلاف روال عادی کارش را انجام میدهد و خودش را لو میدهد. در این اثر تماشاگر به اندازه پرسوناژها درگیر نمایشنامه میشود و از همان ابتدا این جذابیت به وجود میآید و همانند یک ماجرای پلیسی، داستان آن شروع میشود.»
کارگردان نمایش "روال عادی" در بخش دیگری از سخنان خود گفت: «در قرائت و خوانش نمایشنامه باید دریابیم درباره چه نوع نمایشی میخواهیم صحبت کنیم. در نمایشنامهای که خیلی ظریف و فشرده نوشته شده، باید به گونهای بیندیشم که تماشاگر بر روی شخصیت و آنچه که متن بر آن تأکید میکند متمرکز شود. در واقع با خوانش متن باید ببینیم چه کارهایی را نباید انجام دهیم.»
"ایثار ابومحبوب"- منتقد مهمان این نشست- با اشاره به اینکه داستان و روایت در بدو امر توجه مرا جلب کرد، گفت: «در این اثر چند مناسبت اصلی رخ میدهد؛ قدرت و اطلاعات، قدرت و برنامهریزی و قدرت و ضعف از آن جمله است. نمایشنامه اما بر قدرت و ضعف و پیچیده بودن آن تأکید میکند. شخصیت خبرچین نسبت قدرت و روالهای معمولی را روایت میکند. او در واقع یک داستانگو، راوی یا یک شهرزاد است. در این اثر مخاطب شیوه اندیشیدن درباره قصهگویی و داستانگویی را در مییابد.»
او همچنین تأکید کرد: «به نظرم مشخصه حیات آدمها در گرو قدرت تولید روایتشان است، مثل شهرزاد و هزارو یک شب. کاریر نوع روایت شهرزاد را تعقیب کرده و به اینجا رسیده است؛ وضعیتی که ایجاب کرده تا امنیت شخصیت خبرچین فراهم شود. در این نمایشنامه کاریر همه ویژگیهای روایت را به کار میگیرد تا آنچه را که میخواهد بیان کند.»
این منتقد همچنین با تأکید بر این که اصلاً معتقد نیستم که تئاتر نباید قصه بگوید، گفت: «از آنجا که قصهگویی بخشی از هنر پیچیده تئاتر است، در ادبیات نمایشی اولین چیزی که قربانی میشود، خود قصه است. به نظرم رعایت کردن متن اصلی شکل کارگردانی فروتنانهای است که به نفع مخاطب صورت میگیرد.
در نمایش "روال عادی" رابطه کارگردان با بازیگر، رابطه کارگردان با متن و دراماتورژی و رابطه کارگردان با طراحی، مثلثی را به وجود آورده که در دو بخش اول کارگردان درست و قوی عمل کرده اما در بخش طراحی کارگردانی عقب کشیده و در لاک دفاعی فرو رفته است. به نظرم دکور در این نمایش خنثی است و هیچ مناسبتی را تعریف نمیکند. در حالی که در نمایش مدرن طراحی و عناصر صحنه کاربردی هستند و از هیچ عنصری به شکل تزیینی استفاده نمیشود.»
دکتر محمدرضا خاکی در ادامه یادآور شد: «نمایشنامه چنین پیشنهادی نمیکند که از دکور خاصی استفاده کنیم. سطح دکور نمایش را اندکی در بالاتر قرار دادیم تا تماشاگران ردیفهای وسط به بالا تالار سایه بتوانند دید خوبی نسبت به نمایش پیدا کنند. نور صحنه را به این دلیل کم گذاشتم تا تماشاگر بیشتر و بهتر بر بازی بازیگر متمرکز شود. در این نمایش میزانسنها در فضای بسته اتفاق میافتد و مخاطب وارد فضای خصوصی و بسته شخصیتها میشود. یکی از دستورالعملهای تئاتر روایتی، یکسان نگه داشتن نور است. به دلیل وضعیت یکسانی که دو شخصیت نمایشنامه دارند، نور هم به صورت یکسان طراحی شد. شرایط اجرای این نمایش مقداری از طراحی صحنه ما حذف شد. روی سکوتهایی که در برخی از لحظات اجرا به وجود آمده بود، خیلی تأکید داشتم و قرار بود از صدای قطره آب در آن لحظات استفاده کنیم؛ اما به دلیل سیستم صوتی سالن از آن صرف نظر کردم.
در بخش دیگری از این نشست بهزاد صدیقی درباره چیدمان صحنه و نوع بازی بازیگران گفت: «به غیر از انتخاب متن خوب و ترجمه روان آن توسط آقای نوری، در طراحی و شکل اجرا همه چیز به صورت استلیزه و موجز استفاده میشود و تماشاگر فقط متوجه بازی بازیگران و دیالوگهای آنها میشود. همچنان که در خود نمایشنامه هم وجود دارد، برخلاف نمایشهای دیگر، اتفاقات، در درون دیالوگها میافتد و بازیگران با نوع بازی خود میکوشند زیر متن و نقاط پنهان متن را آشکار کرده و به تصویر بکشند. همچین بازی حساب شده، تکنیکی و استلیزه شده دکتر دلخواه به آشکارشدگی لایههای متن کمک بسیاری میکند و ضمن آنکه ضرباهنگ مناسبی را در صحنه به وجود میآورد بی آنکه تماشاگر خسته شود یا بخواهد از آن چشم پوشی کند.»
او در ادامه همچنین اضافه کرد: «از طراحی صحنه با توجه به موقعیت شخصیتها به اندازه بهره گرفته شده و موجب شده تا تماشاگر بر بازی بازیگران متمرکز شوند. نمایش روال عادی اجرای روان و بیاعایی دارد، برخلاف برخی از نمایشها، اصلاً نمیخواهد کارهای عجیب و غریبی را در صحنه نشان دهد.»
"اصغر نوری" در نشست دیگری از این بخش به عنوان مترجم درباره انتخاب این متن برای ترجمه گفت: «در سفری که سال گذشته به پاریس داشتم، به طور کاملاً اتفاقی در یکی از کتاب فروشیهای شهر این نمایشنامه را دیدم و خریدم و تصمیم به ترجمهاش گرفتم. یکی از دوستانم- علی قلی پور- آن را خواند و او هم به طور اتفاقی به آقای دکتر خاکی پیشنهاد داد تا کار اجرا شود.»
دکتر مسعود دلخواه- یکی از بازیگران این نمایش- نیز گفت: «طبیعتاً بازی من با سایر بازیگران در این چند تجربه بازیگری که داشتم متفاوت است، چون آموزش من با آنها متفاوت بوده است. من بر اساس آموزش و مکتب بازیگری متد، به اجرای نقش میپردازم. در این شیوه، بازی در سکوت مسأله خیلی مهمی محسوب میشود. برای اجرای این نقش انرژی بسیاری گذاشتم. نشستن در یک جای ثابت و بیتحرکی که ناشی از موقعیت نقش است، همواره برای بازیگر جای کار بیشتری میطلبد و انرژی بیشتری را از او میگیرد و چون نورپردازی صحنه از کف صحنه هم صورت گرفته بنابراین روی بازی بازیگران خیلی فوکوس میشود و کوچکترین خطای ما به عنوان بازیگر دیده میشود.»
دلخواه همچنین افزود: «در این اثر با دو نوع شخصیت روبرو میشویم، بنابراین نیاز به دو نوع بازی است. این دو آدم عملاً به یک نقطه میرسند که "روال عادی" را ادامه دهند و هرگونه حرکت من براساس نیازی که در آن لحظه بازی پیدا میکنم، صورت میگیرد. کوشش کردم نقش را براساس آموزشها و شخصیت و به آن درکی که به کمک کارگردان و بازیگر مقابلم به آن میرسیم، ایفا کنم.»